شعری از عبّاس سلیمی آنگیل |
|
به جسد دختر بچهای که در مهرماه ۱۳۸۹ در کوچهی درویشهای خیابان مولوی، برهنه رها شده بود
_____________________________________________
سرزمین نازکدلان نیست این جا
کسی با پخ کردن من جا نمیخورد
انسان حق به جانبی نمانده است تا گریبانش بگیرم
هر مردی که از حوالی من میگذرد دستی در خون تو دارد
هر سماوری که میجوشد
از واپسین نالهات گزارشی میدهد
دوشیزهترینِ خیابانهای مولوی
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از امیر مرادی راد |
|
کاش من یک روزکوچـک می شدم
بافراغ بال کـــــــــــــودک می شدم
می نشستم بـــــــاز هم در نیمکتی
درکناردوســـــــتانم انــــــــدکی
می سپردم گـــــــوش بر آمــوزگار
شعرهای خوب پاییز وبــــــــهار
آب را بابا چه خوش می کـــرد نوش
می سرود آموزگارپند ســــــــروش
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از سودابه مهیجی |
|
حتی اگر خواستی با دوچرخه بیا
تا قدیمت را ببینم
نه اینکه امروز به تو نیاید
اما اگر تلفن همراه نبود
چطور عاشقم می شدی؟
با پیراهن چه رنگی؟
از قدیم بیا به خانه مان
از آن روزها که ما آسانسور نداشتیم
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از یاسمن بهار |
|
۱ _
از هر کجای جهان که ایستاده ای برگرد
من و تو به توازن نمی رسیم
مگر در آغوشت!
نظرات[۴] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
پنج عاشقانه ی کوتاه از سیروس نوذری |
|
۱ _
سراغ لاله رفت
به بوی پونه
آواره شد
۲ _
اگر نمی وزیدی
نشان جهان
صخره بود
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محمّد صادق ملکیان |
|
به درد خود خو کرده ام:
به تطاول شاخه ی خشکیده ی آن نهال نارس،
که در قلبم آماس کرده است …
به تاول ترکیده ی این گام های بی پایان
در بیراهه های این برهوت بی جهت،
… به جستجوی تو؛
به جستجوی خویش؛
به جستجوی او؛
به جستجوی هیچ…
راز اندوه چشم های مرا
از لبانم نپرس!
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از ابوالفضل زرویی نصرآباد |
|
گنجشک من آنان که پرهای تو را چیدند
ای کاش پرواز تو را بودند و می دیدند
خرد و خراب و خسته هم باشند ، زیبایند
چشمان تو، ویرانه های تخت جمشیدند
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از اندیشه شاهی |
|
۱ _
اعتراف می کنم
که مرگ را تجربه کردم در آغوش تو
مانند دختر غریبه ی که
دیشب شلاق های عاشقی را
تجربه کرد
و من برای همسر “خرگوش انقلابی” ام
اطفال مرده ام
متاسفم
که امروز جنازه ام را می خوانند
روی خیابان “انقلابیون” شهر بی مهرم
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دوسرایی از: طاهره خنیا و فرشیدحاجیزاده |
|
« لرز»
به: هممیهنان آسیبدیده و سوگوار
دوسرایی
از:
طاهره خنیا
فرشید حاجیزاده
____________________________________________
“زنده به گوری” زیر سقف کاهگل از نو ..
انبوه ِ اندوه و ستوه درد دل ، از نو..
سرگیجه ی گاو ِ زمین ، شخم تن و دیوار
روییدن خونین ِ هم – خون ، زیر گِل ، از نو…
رنج ِ کلان – ویرانه های خُرده – آبادی…
خشم رعیت ، حاکمان منفعل از نو…
مرگ است گوردسته جمعی/ مرگ ِ دیگربار:
تفکیک ، توی گورهای مستقل از نو…
فریادِ زیتون
دادِ خرما
زوزههای باد:
فصلِ چیدنِ دستِ عدسکار است
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از مهدی اکبری فر |
|
۱ _ روزی روزگاری …
روزی ، روزگاری
مردی که همه شماره ها را فراموش کرده بود
گوشی را گذاشت،
دورتر
زنی که همه لباس هایش را در آورده بود
خودش را در ماشین لباس شویی انداخت،
خیلی خیلی دورتر
یکی
که معلوم نبود زن است با مرد
داشت برای آخرین بار از خانه دور می شد…
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند رباعی / حسن نیکو فرید |
|
۱ _
در حنجره ام ،صدا ، توهم شده بود قلبم به تنم،تپش تپش، گم شده بود
یک حفره ، سیاهچاله ی زندگی ام می سوخت ،ولی همدم مردم شده بود
۲ _
گل روزنه ایست ،بر جهانی دیگر پروانه، سفیریست ،نشانی دیگر
یک نکته ی مغفول که من می گویم اما نه در اینجا ،که زمانی دیگر
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از فریبا رسولی |
|
پسری به دنیا می آید
از عشق من می میرد
آن ها وقتی می میرند
بلافاصله بلند می شوند
کوره ی آدم سوزی را روشن
و من با شبحی که کاملا شبیهم است می بو سم
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو غزل ار فرهاد زارع کوهی |
|
شاعر بمیر ، شعر اعجازی نمی کند
کاری به غیر قافیه بازی نمی کند!
آن قدر شعر و زندگی از ما زده شده
که مرگ هم کسی را راضی نمی کند
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از مسعود صمیمی |
|
۱ ـ
خانه ام می لرزد
زیر بامی لرزان
در جهانی تاریک
در جهانی لرزان
۲ ـ
همه خاموشی است
این جهان،
و همه زِبری…
نظرات[۴] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از اسماعیل شریف نژاد |
|
۱ ـ
حالا باز بنشین لب دیوار و
هی بگو
باران ببارد
چه فایده ؟!
کسی که گربه های سیاه را
درک نمی کند
نظرات[۹] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پویا اسفرجانی |
|
من آن مردم که از روز ازل در انتظار توست
همان مردی که عاشق پیشه ی چشم خمار توست
بیا نزدیک تر خورشید من، واکن قبایت را
که امید بقا در تابش خورشید وار توست
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ده رباعی از سّیداکبر سلیمانی |
|
۱ ـ
یک عمر درون خویش آوار شدم
پا بر سر دل نهاده، هشیار شدم
از بس به طناب عقل رفتم ته چاه
آخر به دل خودم بدهکار شدم !
۲ ـ
من، جدول حل نکرده ی تاریخم
یک طفل بغل نکرده ی تاریخم
جغرافی روح من، چپاول شده است
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از امیر آشوری ( الف . بهار ) |
|
غروب روزها فرقی نمی کند
جمعه باشد یا هر گرگ و میشی از شنبه ها
در هر صورت فکر می کنم عمق آغوشت
با ابرهای سیاه که به چشم ِ هر بیننده ای خاکستری
بارور ِ
آسفالت خیابانی می شوند تا بوی خاک و خاکستر را به تو روانه کنند
باز باران
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
پنج شعر از فاطمه محسن زاده |
|
۱ ـ
با رنگ قرمز
می دوم به سمت زیرزمین
کودکی هایم را
پرتقال های خونی بلعیده اند
۲ ـ
تا کستانی ست
در زن
نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از عاطفه رابعی |
|
“بازی”
تو کوچه هیچکی نبود
خالی خالی
گرم گرم
– آهای بچّه! مگه خلی؟! تو این گرما, تو این آفتاب
برو بگیر بخواب…
توپمو برداشتم
زدم زمین
داغ شد
رفت هوا
یخ زد
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از احد دروگر |
|
دیوار
دیوار های بی ترک
دیوار های بی نقطه و بی طاقچه
صدای منعکس
پرتاب می شوی به هیچ
می خوری به دیوارهای بسته ی پیاپی
تلاش می کنی وارهی
نمی شود
آنها تو را اسیر می خواهند
صدایت را بریده بریده
اگر نه! گلویت را.
مجبور می شوی که بخوانی
برای آنها
و برقصی به ساز آنها
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پویا اسفرجانی |
|
سالی که خون می ریخت از دندان آهو ها
تا ته فرو می رفت/ در خونابه زانو ها
سالی که از آغاز ، فروردین ِ خونی بود
اردیبهشتی روی خردادش عفونی بود
وقتی که تیر از قلب ها رد شد ، «ندا» دادیم!
حالا به دنیا آمدی، در ماه مردادیم
مرداد ، مرده از رَحِـم بیرون آ ورده
این بچّه را قربانی شهریورش کرده
شهریوری که گریه و شادی عوض می کرد
نظرات[۴] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه رباعی از حسن نیکو فرید |
|
دریا شده توفان ،دل ساحل بی تاب از غیبت صد قایق وامانده به آب
تا صبح خروش و حسرت و بی تابی صد پرسش کودکانه بی هیچ جواب
******
لب های کویر: تشنه ی بارانم یک لکه ی ابر: در پی یارانم
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از سالار عبدی |
|
سرمۀ ازلی..!
خدا تو را به تماشای عشق خلقت داد
و شعر را به ردیف نگاهت عادت داد
نشاند شعلۀ شوقت به بال پروانه
به بال سوخته ام هم مجال و نوبت داد
به سرمۀ ازلی نرگسانت آذین بست
سپس به موی ظریفت به ناز حالت داد
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از بهناز امانی |
|
ما راهی سفر به جانب هیییچ کجا نبودیم
آن گاه که جهان را از درونِ خطی عمود و لغزنده
متولد شدیم.
از همان ابتدای راه هم می دانستیم
که آوازِ بازگشتمان را پیش از
سرـ زدنِ هزار باره ی خورشید
سر داده بودند.
ما خود ـ فریب خوردگانیم که جهان را
به مغز خویش دوّار کردیم
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از دکتر بیژن باران |
|
ابرهای ابدی تا انتهای افق تنهایی
در امتداد تردید، تکرار فصول طولانی
سکوت سر در گریبان بامها
هندسه ی خالی خیابانها
اوج جفت فاخته بهسوی سنجد یال ماهور دور.
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
هفت شعر از شهرام پارسامطلق |
|
۱ )
حقیقت
یکی بود
که نبود
۲)
شاعر
آنکه
جهان !
در سرش درد می کند
نظرات[۸] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از کیوان اصلاح پذیر |
|
بید بودم
باد شدم
مزه ای تلخ
در بن باران
ابری پرآشوب
ـ که با هیچ خیالی
کودکان را
انگشت به آسمان
نمی کند ـ
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محمّد صادق ملکیان |
|
آسمان می بارد
چترم را فروخته ام
و تاوان خوش خیالی هایم را داده ام
بی پروا به خیابان زده ام
امّانمی شوم…
دیگر
خیس نمی شوم.
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از پویا اسفرجانی |
|
۱ ـ
دنیای با احساس شاعروار ، تکراری ست
چیزی شبیه عشق و هجر یار ، تکراری ست
بگذار ، تا شیطان درونت غوطه ور گردد
این فردِ با ایمانِ خوش کردار ، تکراری ست
یک دم بمان همراه این گیتار برقی ها
دیگر صدای دلنشینِ تار ، تکراری ست
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه غزل از سیّداکبر سلیمانی |
|
دیگـــر برای با تو نشستن، مـــجال نیست
با این هـــجوم درد، امید وصــــال، نیست
هر چند عــــاشقانه تو را، فکر می کــــنم
شوقی برای شاعـــری و شعــر و فال، نیست !
می خواستم که از تو بگویم ولی چه حیف
در قلب سرشکسته ی من شور و حال، نیست
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از امیرآشوری |
|
شماره ۱
تهران
ابتدای دهه ی چهل
عشق بازی در کوچه های لاله زار
و من که هنوز در شکم مادر هم جا نگرفته بودم
شماره ۲
زنی پسرش را شیر می دهد تا به جنگ نرود
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
غزلی از امیر سنجوری |
|
در عقل رودخانه چه پنهان بود , در ذهن بی تکلفی ماهی ها
در روحِ سایه روشنِ این جنگل, بین سپید ها و سیاهی ها
در خشم کودکانه ی آدم ها , پشتِ درنگ های ترافیکی
تصمیم عاقلانه ی حیوانات در انتخاب ها و دوراهی ها
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از سجّاد خزایی |
|
وقتی
که هیچ نگاهی را
پنجره ایی سبز نمی کند
و در آرمانی
که شهرش غریبه می زاید
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
پسر بابونه ها : فاطمه محسن زاده/ دکلمه : رضا پیر بادیان |
|
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از نادر ختایی |
|
۱ ـ
چون بار اضافه ای بروی بدنیم
ویران شده ایم و در پی ساختنیم
ما شانس نداریم ، خدا می داند …
باید که برای مرگ هم جان بکنیم
۲ ـ
خودت را صرف فعل ماندنم کن
تنت را بستر جان کندنم کن
نظرات[۱۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از سارا علیمردانی |
|
جمعه ی پیر
تصویر غروب ˏ بی رمق
بودن ˏ ناگزیرم را
به دیوار اتاق ˏدلبستگی های زنانه ام مته می کند.
از سقف خانه بی کسی چکه می کند.
تلنگر عشق
رو زه ˏ ناکوک زمان
شمارش معکوس مهلت است.
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از فاطمه محسن زاده |
|
۱
تصویرت افتاده ته فنجان
شبیه تو نیست
فالگیر می گوید :
این مردته
عزیزت داره
فنجان را نگه داشته ام
نظرات[۸] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
غزلی از کامران قائم مقامی |
|
بار دیگر هم، قطاری سمت گیلان می رود
ریل دوزخ در مسیرش تا زمستان می رود
در سکانسِ کوپه از فیلمِ عجیبِ « انتقام! »
اضطرابی بعدِ کاتِ کارگردان می رود
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|