دو داستانک از مهدی قرقچیان |
|
سیمرغ و سزار
سزار همه ی طبیبان حاذق را به قصر دعوت کرد: « می خواهم بچّه ام باهوش تر به دنیا بیاید. بچّه را با مادرش دوست دارم . » طبیبان دور هم جمع شدند: « یا مادر می ماند یا بچّه. » ! هیچ راهی نبود. تنها یک راه مانده بود: “سیمرغ ” .
نظرات[۳] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|