ادبیّات و مرگ ( بخش نخست ) / حمید حیاتی |
|
شاید قرار گرفتن این دو واژه در کنار هم غریب بنماید. ادبیات بعنوان نمای تمام عیار وجوه مختلف زندگی میل به وفور و سرشاری و تایید می زند در حالی که مرگ از تقلیل و کاستی و در نهایت عدم و نیستی می گوید. دکارت می گفت: می اندیشم، پس هستم. معضل از اینجا آغاز شد: جهان یک طرف بعنوان ابژه منفعل قابل شناسایی، سوژه یک طرف به عنوان فاعل شناسا، زبان بعنوان ابزاری برای تجلی واقعیت. پس رابطه بین واژه و شیء یک رابطه این همانی شد. یعنی واژه میز همان میز (دارای ۴ پایه و تخته ای مسطح…) تلقی می شد. پس از انقلاب سوسوری در زبان شناسایی معلوم گردید که واژه میز یک نشانه اختیاری است و با میز (شیء) دارای رابطه ضروری نبوده. این لفظ باوری(Literalism)یعنی اعتقاد به رابطه ضروری بین واژه و شیء بنیاد اندیشه دکارتی است. یعنی اندیشه به بنیانی برای حضور واقعیت تبدیل شد.
نظرات[۱] | دسته: فلسفه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
|