برگه‌ها

آوریل 2010
ش ی د س چ پ ج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
No Image
خوش آمديد!
ادبیّات و مرگ ( بخش دوم ) / حمید حیاتی پيوند ثابت

تجربه مرگ برای هایدگر در امتداد زندگی و آخرین فرصت یعنی مرگ یک تجربه فلسفی است ولی این تجربه برای بلانشو تجربه مردنی است که در زندگی رخنه می کند. تلاش فلسفه برای غلبه بر مرگ در جداسازی ارزش هستی شناختی (ontology) و مرگ از (عدم) واقعیت مردن رخ می دهد. در واقع ما به خاطر شناخت و ادراکی که داریم در حوزه هستی شناختی مایل به نفی قدرت مرگ هستیم. این جداسازی را می توان در ارزشگذاری و تمایل به زندگی جاویدان دریافت. اصولاً این نگرش هستی شناسانه به مرگ می اندیشد ، نه به مردن . آنچه در فلسفه اهمیت دارد، آگاهی است. این آگاهی را فلاسفه با تنزل جهان و تنزل وجود ما به اثبات می رسانند. بلانشو ادعا می کند که این آگاهی مبنای مدرنیته است. معقولیت مدرنیته از مردن که همان نفی است برداشت منطقی دارد ، یعنی با استمداد از همان تمایز دکارتی بین جهان و انسان تفکیک قائل شده، جهان را منفعل و انسان را فاعل تصور می کند. آنچه در جهان اصل است «کردار من» است. اما آنچه بلانشو به دنبال آن است انفعال ما است. انفعالی که به ما اجازه می دهد به آنچه غیر از شناخت است ، پاسخ دهیم «به مجرّد این که سعی کنیم مرگ را در عالی ترین امکان خود بیابیم، این پاسخ گویی برای همیشه به عنوان چیزی خاتمه یافته تلقی می شود» در ادبیات یا به تعبیر بلانشو نوشتار ، تجربه ای وجود دارد که سابق بر مرگ است.

نظرات[۰] | دسته: فلسفه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image