متن کامل سخنان رضا بردستانی |
|
رضا بردستانی ، مسؤول دبیرخانه ی دائمی بنیادفرهنگی ، هنری و پژوهشی استاد مهدی آذر یزدی ، درنخستین مراسم سالگرد استادمهدی آذر یزدی ، خالق ” قصه های خوب برای بچه های خوب ” ، حرف های بسیاری داشت:
یکی بود ، یکی نبود … نه ! یکی داشت ، یکی نداشت !یکی بود که تو این دنیا هیچ کس نداشت ، جز آن یکی یگانه ی همیشگی ماندگار.زبان حضرت دوست در کتاب کریمش ، زبان قصّه ها بود و او هم با آن زبان ، دنیایی ساخت خوب برای بچّه های خوب ! خودش هم خوب بود ، مثل دنیای پاک کودکانه اش و از دلش چه بگویم که چقدرزلال بود ، آن قدر که وقتی اینجا ، آنجا ، در مراسمی و یا به بهانه ای از او تعریف و تمجید می شد ، اشک هایش بر گونه هایش جاری می شدند و دلمان را با خود می بردند که: « استاد! رمز گریه هایت چه بود ، وقتی از تو تقدیر می شد؟! »کاش راز اشک هایت را با خودت نمی بردی .
مااز نسلی بودیم که شاگردان مکتب استادمکتب ندیده ای ، چون تو بودیم . حلاوت قصه های خوبت درکام اغلب ما نشسته است . شاگردان خوبی بودیم؟دلمان که می خواست بچه های خوبی باشیم ! بچه های خوبی بودیم ، اما خیلی ها مان بزرگ که شدیم ، قصّه های خوب را فراموش کردیم . ازتو خواندیم ، نوشیدیم تا واژه واژه صداقتت ، عشقت ، همتت و… در رگ هامان جان بگیرد . جان گرفتیم ، اما قدر ناشناس شدیم . کجای تنهایی هایت بودیم پیر نجیب قصه های آسمانی ؟ کدام یک ذره ای از غربتت را بر دوش گرفتیم ؟ کجای دنیایت بودیم ، وقتی بزرگ شدیم و یاد گرفتیم دنیای بزرگ ترها ، چقدر مثلا بزرگ است! برای تو که تفاوتی نمی کرد ، نمی کند ؛چراکه دنیای خودت را خلق کردی و خطّ خودت را نوشتی و حظّ خودت را بردی. .
تو دوست خوب کتاب ها بودی و کتاب ها تنها دوست واقعی تو که هر گز به تو دروغ نگفتند ، هرگز خیانت نکردند ، در سکوت پرحرف و حدیثشان به شهرت نیاندیشیدند و با تک تک وازه هایشان به شهرت طلبی انسان های حقیر ، خندیدند…خندیدی به دنیای حقیر آدم بزرگ ها ووقتی خسته و رنجور بار غربتت را انداختی روی دوشت و عزمت را جزم کردی برای سفر ، تنها خواسته ات “خواندن کتاب های ناخوانده ات ” بود !
نظرات[۱] | دسته: مصاحبه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|