مرگ در پیمایش اندیشه ی اگزیستانسیال /سهند ستّاری |
|
هرگز از مرگ نهراسیده ام…
___________________
اشاره :
رقص تولد آدمی در سمفونی پیدایش، نمایشی شور انگیز داشته است و تجربه نبود این سرود، زمزمه یی حزن انگیز. اما یک فضای مبهم و غبارآلود محیط تفسیر وجودگرایانه مرگ را احاطه کرده که با تعابیر صریح و بی پرده در اندیشه وجودگرایی، حریم پرسش از چرا های آن معلوم می شود.
مرگ در یک لحظه پایان بخش نوار حیاتی انسان از گذشته و حال است- با این تبصره که حیات پس از مرگ را به عنوان پیش فرض در نظر نمی گیریم- در حالی که رویداد مرگ در یک فاصله زمانی از زندگی انسان رخ می دهد و فراشد فرآیندی معنادار را خلق می کند، اما گسترده ترین اندیشه مفهومی را در مکاتب و فلسفه های تاریخ افکار بشر رقم می زند تا سنتی دیرینه در ابنای اندیشه ها مختص مرگ باشد و قطعیت آن هر چه بیشتر هویدا شود؛ بنابراین اگر زندگی به عنوان هستن انسان بر هستی شکل یافته، تنها با یک سوگیری سلبی، نوار بودنش قطع خواهد شد. نوشتار پیش رو سعی دارد مرگ را از دیدگاه اگزیستانسیالیستی نظاره کند.
نظرات[۰] | دسته: فلسفه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|