می چرخم تا تنها صدایی نمی مانم
دوستت دارم آنقدر /نمی دانم چقدر !
بیرون خنده ای حرف می زنی
بر پوست لبی چروکیده / که می ترساندم !
بزرگ نشده ام شاید/ چند ساله باید بشوم نترسم
چقدر ؟/ نمی دانم این حرفها را باید باور کنی
به من پشت نمی کنی !؟
حر ف های تازه ام هر بار عاشق تو می شود
تا از پوستت بالا می روم
هر بار می روم / هر بار رگهایم متورم می شود
به دوباره / کجا پایانی انجام بگیرم
دور صدات بپیچم / شکل آدمی فاتح
هنوزتر از هنوز های نیامده !
تند تند اتفاق بیافتم / پای دار خودم ایستاده ام انگار
نمی فهمم / نفهمم
که دوست داشتنت طنابی شده / برای نمردنم .
قاعد ه این بارخوب نیامده / اما من می میرم !