همه ی دختران زیبا بی گوشواره اند / سریا داوودی حموله |
|
آیینه من می شود
من زن زیبایی
که در هیچ آیینه ای دیده نمی شود
با هیچ کس حرفی از گیسوان من مگو
می خواهم از پشت دیوارهای وحشی خود را معرفی کنم
یکی بود تو
یکی نبود من
ازتو آفتاب شهریور ماند
از من دست هایی که تقویم را گم کرده اند
از خواب کوه که برمی گردم
ترا پشت ویرگولی پنهان می کنم
میان آیینه های زخمی تنها منم
که حروف نام ات را در زنبقی سپید پیچانده ام
حالا دور از تمام دوستت دارم ها
با چراغ می گذرم
تا هیچ حرفی نتواند از میان ما بگذرد
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
|