برگه‌ها

فوریه 2011
ش ی د س چ پ ج
 1234
567891011
12131415161718
19202122232425
262728  
 
No Image
خوش آمديد!
سه شعر از نسرین ارتجایی پيوند ثابت

 

۱ ـ دخترمار

وختی گرویا نوون،میشیا کدخدان(۱)

 و کدخدا موش ها

عشق را در سوراخ ها پنهان می کنند کنار مارها

نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
حرمت شکست / حمید شرفی پيوند ثابت

  حمید شرفی

حرمت شکست، آینه بندی حرام شد

 فرصت برای عشق نوشتن تمام شد

 در کوچه های یخزده اشکی عبور کرد

 بغضی نشست، سایه ی غم مستدام شد

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
وحشت از نوع ایرانی / فرانک کلانتری پيوند ثابت

 

بررسی ضعف ها و مشکلات موجود در سینمای وحشت در ایران، پروسه ی کوچکی نیست. نخست به این دلیل که نیاز به بررسی جامع از زوایا و ابعادگوناگون نظام سینمایی داخل و موشکافی دقیق عللِ عدمِ شکل گیری آن (چه دلایل فرهنگی و چه دلایل اقتصادی) دارد. سپس به این دلیل که این ژانر در ایران دارای پیشینه ی محکمی نیست، باید به سینمای خارج و مبانی و منابعِ آن نقب زد و این خود، نمی تواند در یک مطلب و به شکل کلّی و یکسره به انجام برسد.

نظرات[۰] | دسته: سینما | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه شعر از مهدی جلالی سروستانی پيوند ثابت

 

۱ـ 

نرفته ام

که نشانی پدیدار نگردد

باران آورده ام

خود را

          و اشک هایم

که از هجوم پر هیاهوی باران

کم نمی کند .

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
دو شعر از فرزاد فرنود ( از افغانستان ) پيوند ثابت

 ۱ـ

هیچ می دانی … ؟

وقتی دست های گره زده

ازسینه ها باز می شوند وبه رکوع می روند

و پاهای تپاک زده

ازبانگ ناقوس کلیسا

به هم می رسند

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه داستانک از فاطمه محسن زاده پيوند ثابت

۱ ـ شادی

گفته بودند جهنم انتظارش را می کشد .نرم نرمک دستش را به اسلحه کشید . چند قدم به عقب رفت وبه دیوار تکیه داد. انگشتش را روی ماشه گذاشت  و آن  را روی پیشانی اش گرفت. روحش را دید که دارد در زمین فرو می رود. اشک روی گونه هایش لغزید  و در  چاله ی کوچک گوشه ی لبش جمع شد.
« شادی » به اتاقش دوید:”مامانی، مگه نگفتی تفنگ اسباب بازی پسرا هست؟!!”

نظرات[۳] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
شعری از مرجان مجیدی پيوند ثابت

 

برای عزیزان درگذشته در حادثه سقوط هواپیمای ارومیه و استاد گرامی دکتر رضا مرادی که آخرین جلسه ی درسش ناتمام ماند.

 _________________________

 در این برودت بی تردید

 که مرگ مرا پس می زند

 تا تاول های انگشتانم را

 به خاک پس دهم

 در این هیاهوی پر کابوس

 که مرگ آمده و مانده و نمی رود

 تو بر نمی گردی

نظرات[۴] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image