نوای نی _ نوای چنگ / دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن |
|
گفتیم که مثنوی با عشق آغاز می شود ، شاهنامه با خرد . ولی شاهنامه باچیز دیگری نیز راه خود را می گشاید و آن « مهر » است .
می دانیم که بنا به قول معروف و اظهار خود فردوسی، نخستین داستان شاهنامه که سروده شد ، مهر نامه بیژن و منیژه است . در مثنوی نی به نوا می آید و در شاهنامه چنگ . در شاهنامه « بُت مهربان » فردوسی برای او چنگ می نوازد و او را به سرودن داستان بیژن و منیژه دعوت می کند . وی نُماد نازنینی ، آزادگی و زیبایی است . با حضور او شبی موحش به بزم تبدیل می شود و زایش سپیده دمش شاهنامه است . در مثنوی نوای عشق سروده می شود ، و این عشق دائر مدار و محور هستی قلمداد می گردد ، و سرانجام عاشق و معشوق یکی می شوند .
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
فرهنگ علیه فرهنگ /مسعود رفیعی طالقانی |
|
انبوه کالاهای فرهنگی در جهان مدرن بدون شک چیزی نیست که بتوان به آسانی از کنار آن گذشت؛ چرا که کاملا مشهود است بخش سازمان یافته ای از آنها با هدفی، جز تعالی فرهنگ تولید شده اند . فرهنگ مفهومی چند وجهی و چند بعدی است . دارای مفاهیم و تعاریف متعدّد و نیز واجد نوعی جنبه ی ابزارگونه که مدّت های طولانی است این امکان را برای ساخت قدرت پدید آورده است تا به آسانی بتواند بخش عظیمی از ناکامی ها را بر عهده ی کاستی های فرهنگ بگذارد و نیز فرهنگی بسازد آن گونه که خود می خواهد . این یاداشت در تلاش است تا با نگاه ابزارگرایانه به فرهنگ نظر بیفکند و با طرح چند مثال، چرایی بسط ” نظریه ی صنعت فرهنگ سازی ” متفکّران مکتب فرانکفورت را واکاوی نماید . پیش از آن لازم است به این نکته اشاره شود که نظریه ی صنعت فرهنگ سازی، از جمله قطعات فلسفی است که در دوران مدرن به نقد شرایط فرهنگی دوره ی سرمایه داری متأخّر پرداخته و در واقع دیدگاهی تحلیلی است در نقد وضع موجود . از دیدگاه نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، نظیر: آدورنو ، هورکهایمر و مارکوزه جامعه ی سرمایه داری متأخّر به واسطه ی شناخت کاذبی که حاصل اشاعه ی فلسفه علم اثباتی (پوزیتویسم) است، دچار افت فرهنگی شدیدی شده است .
نظرات[۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از پوریا شیرانی |
|
۱ ـ نبود ها
وقتی تو بودی، بهار بود
گل بود
تازگی بود
چشم هایم در چشمهای تو جوانه زد
و من در آفتاب تابستان بودن َت، گرم شدم،
– که توانستم پاییز رفتن َت را طاقت بیاورم
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
آشوب طلب / رضا کاظمی |
|
چشمهام را بستَم، ماشه را چکاندم. مُخَش پُکید. افتاد. پخشِ زمین. بهروو.
اسلحه را گذاشته بودم روو شقیقهش، فشار داده گفته بودم: راه بیفت! حواسَت هم فکرت هم نرود بخواهی جار بکشی، جَرمَنجَر راه بیندازی نیمه شبی مردم را مأمورین را بِکِشی توو کوچه خیابان که: می خواهد بِکُشَدَم. جانی است. خلاصَم کنید از دستَش. بُهتزده بود. رنگ از رووش – رُخَش پریده، سفید شده بود. مِیّتِ سَرِ پا. آسمان هم مهتاب بود. قرص کامل. زیر نوورِ ماه، شده بود کافوور. نه، شده بود پودرِ رختشوویی انگار، که عرقَش شُرِّه کرده از پیشانیش، شده بود حُبابحُباب، برق میزد. اسلحه را از شقیقهش برداشته گذاشتَم – گذاشته بودم پشتَش. میان کتفهاش. هُلَش داده بودم جلو. راه افتاده بود. زبانَش بند آمده قفل شده بود. گریپاچ. کوچه سکوت بود. روشن بود. گفته بودم از کنار دیوار برود.
نظرات[۳] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دردهای تکراری/ از حامد ابراهیم پور |
|
صدای پای تو در گوش کوچه ها جاری ست
و گریه آخر این ماجرای تکراری ست
نه شب شده ست ـ که مهتاب بیش و کم بزند ـ
نه قصّه است ـ که باران به صورتم بزند ! ـ
زمان به سر نرسیده ، زمین به هم نشده
و هیچ چیز از این روزگار کم نشده !
همان که بود : همان تکّه سنگ گرد مذّاب
همین که هست : همین آسمان و جنگل و آب !
ببین که تیغ تو بر استخوان نخورده عزیز
ببین که رفتی و دنیا تکان نخورده عزیز !
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از سریا داوودی حموله |
|
۱ ـ پرسونا
تو می شوم
تصویرم را وارونه می بینم
نیمی تو
نیمی توووهای تو
من
تو
او با آینه ای بر می گردد
تو به شکل من در می آیی
من نمی خواهم
چیزی باشم
جزآنچه هست
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از عبّاسعلی کریمی میبدی |
|
۱ ـ دست درجیب
بی خیال بهار
و درخت های کاج
این بار
از خیابان پاییزی به خانه بر می گردم
و کفش هایم را
بر برگ های خشکیده درختان آرزو می کوبم .
بی تو …
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
رخداد نیست انگاری بر شعبده زیستن / سهند ستّاری |
|
آدمی با عبور از هستی تاریخ مدارش از پس شناسایی مکث های هستندگی ، با تجربه ی خردورزی ، مبنای مفهومی را هویدا کرد تا بدین باب ساختار اندیشه ی نقّاد را بنیان گذاشته باشد که البتّه از پس رصد پیدایش این مبتدا ، تصویری از رقص حضور اندیشه ی دیالکتیک او در سیری چند هزار ساله هویدا می شود ؛ حضوری که از برای نیل به حقیقت با انگیزه میل به جاودانگی و رستگاری و با گریز از فعلیّت نیستی ، انسان را شکیبانه بر محور هستندگی خویش به پیش رانده است و اقتدار بشر را از مکان و زمان حاکم بر هر دورانی به ذی شرطی از دوران دیگر منتقل کرده است ، امّا با تمامی این تفاسیر آدمی هیچگاه قادر نبوده است که شک و ریب را از اندیشه ی منطقی اش ، البتّه فرای رویکرد دینی ، حذف کند؛از این رو مکرّرا ساختاری از برای نیست انگاری در سیکل هستن آدمی مدام بر در اندیشه ی او کوبیده می شود و سهمگین ترین مهمانی ها را بر تفکّر او القا می کند . از این منظربایسته است که حدّاقل خاستگاه پوچی و نیست انگاری را در حیات سردرگم انسان شبه مدرن و باستانی بسان مکتبی انگاریم که به جد تأمّلی سخت بر آن لازم است .
نظرات[۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از محمّدرضا حاج رستم بگ لو |
|
مونالیزاترین اخم تو لبخند آرزو دارد
که اردک، زشت و زیبا خولیایی های قو دارد
تو از شمسی ترین منظومه مولاناترین بزمی
که تالار تنت دو مطرب مهتاب رو دارد
دوتادل داری و هر دل دوتا دهلیزوهر دهلیز
هزاران شاتقی زندانی دخترعمو دارد
و من آنقدر گفتم تا که نامت رفت یادت چیست
که مهتا لافتی الّا اگر این دست مو دارد
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از سیّد رضا محمّدی |
|
۱ ـ
نفرین به زندگی که تو ماهی من آدمم
نفرین به من که پیش فراوانیت کمم
نفرین به آنکه فرق نهاده ست بین ما
تا تو بهشت پاکی، تا من جهنمم
نفرین به خلقتی که مرا عرضه کرده است
من که تمام رنجم من که فقط غمم
نظرات[۷] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ترانه ای از عبّاس استیری |
|
نیگا کن داره تنهایی برامون دَس تکون میده
نیگا کن داره دلتنگی ما رو با دس نشون میده
گمونم آخرین باره که ما همدیگه رو داریم
که طعم بوسه هات میگه من و تو آخر کاریم
نظرات[۳] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
گفتگو با سیّد رضا محمّدی / مجتبی دهقان |
|
مقدّمه:
سیّد رضا محمّدی از جمله چهرههایی است که می توان نام او را در کنار محمّد سعید میرزایی ، محمّد حسن صادقیپناه و… از تأثیرگذارترین شاعران جنبشی دانست که در غزل و در دهه ی هفتاد در ایران روی داده است. آنچه می خوانید گفتگویی است با وی که چند روزی را در شهریور ماه از لندن، برای دیدار از خانواده پدری اش به ایران آمده بود. سیّدرضا محمّدی در دانشگاه لندن دانشجوی دکترای فلسفه غرب است
نظرات[۱] | دسته: مصاحبه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
زن،مرد،فرشته هاخودکشی می کنند!/فاطمه محسن زاده |
|
شهامت استفاده از فهم خود را داشته باش!
بخش نخست مقاله :
http://www.matneno.com/?p=856
بخش دوم مقاله :
http://www.matneno.com/?p=1188
____________________________
در شعر” [صدای بوق ، ورود وخروج زن ، ترافیک ] ” گویی مخاطب به تماشای فیلمی می نشیند : معشوقی که رفته است و راوی که رنج خویش را به تصویر می کشد.آغاز و پایان این روایت به نوعی تکرار می شود با این تفاوت که درآغاز زن گریه می کند : « صدای بوق غم انگیز و گریه یک زن » ودر نهایت و سکانس آخر« صدای خیس پیانو در امتداد مرد » شنیده می شود؛ مردی خزان زده دربرابرزنی مرموز و منفعل که بی رحم هم جلوه می کند: «ومردپاییزی ازخودش فروافتاد / میان قلب زن ، نه! به سینه موزاییک /وگریه کرد زنی که مرا به گریه سپرد / که باتبسم گنگش مرانکردشریک » .
نظرات[۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
خلق لایه هایی معناگر در ساده نویسی/حمیدرضا اکبری شروه |
|
این تاج خار
نوشته :منصوره اشرافی
شعر های ۵۶-۸۴
انتشارات مینا ـ تهران
شاعر کاری نمی کند ،جز کشف آن . یاسان اسکا سل
_________________________
شعر هنری زبانی است و زبان شامل، عناصری چون: لحن ، واژه در یک ساختار دقیق ساخته شده است ،امّآ واژه در زبان گفتاری یک علامت ودر شعر معناست . با ذکر این دو نکته وبا خوانش مجموعه، ما با پروسه هایی طرّاحی شده در متن روبرو می شویم
نظرات[۲] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
سه شعر از نجیب آگاه (از افغانستان ) |
|
۱ـ معتاد
معتادم و
یک قرص لبخند
برای سه شبانه روزمن کافی ست
۲ ـ پلّه ها
از پلّه های می جهم
اعداد در سیر صعودی به صفر می رسند
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پوریا میررکنی |
|
شبی که کودک آدم ز بند ناف افتاد
کلاه آرزویش پشت کوه قاف افتاد
زمان به طرز عجیبی گذشت از ساعت
میان عقربه ها نیز اختلاف افتاد
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
پست مدرنیسم و زیبا شناسی (بخش دوم)/حمیدحیاتی |
|
افلاطون حقیقت را زیبایی می دانست. اندیشمندانی، چون دریدا ، فوکو، بارت و … که بسیار مرهون سوسور زبان شناس هستند ،در به هم زدن این گزاره ی افلاطون که هزاران سال بی چون و چرا می نمود،نقش مؤثّری ایفا کردند. دریدا با تقابل های دوتایی حقیقت را به چالش کشید. لازم است که مقداری از دیدگاه دریدا را توضیح بدهم. دریدا معتقد است که هر چیز که ما بر زبان می رانیم، دارای تقابلی است، مثلاً خوب/ بد، زشت / زیبا، حقیقت و دروغ … امّا شناسایی هر کدام از این مقولات بدون در نظر گرفتن طرف متقابل آن امکان پذیر نیست، مثلاً شما چه چیز را خوب می خوانید؟ آنچه بد نباشد! و بالعکس.
نظرات[۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|