بیژن الهی؛ یک دهه شعر، سه دهه سکوت/حنیف خورشیدی |
|
بیژن الهی؛ یک دهه شعر، سه دهه سکوت
” حضور شاعر در جهان شعر، حضوری مبتنی بر اتحاد است “
_______________________________________
نگریستن به وحدت در عین کثرت، تشخص بخشیدن به ریشهها و یگانه شدن با هستههای درونی شعر، همانگونه که شعر کلاسیک و سنتی ما اثر مستقیم بر ذهن و زبان نیما و شاعران پس از آن داشته است، به همان نسبت شعر امروز هم ریشه در دل موج نو و شعر*حجم دارد. شاعرانی که در فرصتهای سریع، نگاهشان را به یک نقطه از موقعیتهای زمانی و مکانی معطوف کردهاند تا به معرفتی برسند که درهای ناخود آگاه برابرشان گشوده شود و به درک تحول زبان در زمان برسند». (۱)
نظرات[۴] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ده شعر از بهزاد بهادری |
|
چون آرام آرام دور می شود
تحمل جدایی سخت نیست
برای لاک پشت.
_________________________
در کنار تو
کنار می آیم
با کنار رفتن
از کنار تو حتی
نظرات[۸] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کوتاه سروده هایی از ” جبار صابر” /بابک صحرانورد |
|
عنوان :
کوتاه سروده هایی از «جبار صابر»
شعر امروز کردستان عراق
____________________________
جبار صابر شاعر، منتقد و مترجم کرد، سال ۱۹۷۵ در سلیمانیه عراق متولد شده است.او بیش از یک دهه است که در زمینه های نقد، شعر و ترجمه برای کودکان فعال است و تا کنون بیش از هفت اثر از وی به کردی در عراق منتشر شده است. وی یک مجموعه از مینیمال های رسول یونان را از فارسی به زبان کردی برگردانده است. همچنین مسؤولیت انتشارات« خانه قلم» سلیمانیه را نیز بر عهده دارد که کتاب های به روز ادبی،فکری را به چاپ می رساند.
جبار صابر در بخشی از مقدمه اش که بر تنها مجموعه شعرخود نوشته است، از دنیای شعر و دور افتادنش از این گستره ی زلال به عرصه نقد نویسی و روزنامه نگاری می گوید:
« واژه هایی که از پس هم می خوانید، پیش از آنکه شعر باشند؛ زمزمه های آن لحظه ها
نظرات[۲] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
آلبوم عکس/دکتربیژن باران |
|
بهار همه چیز را نو می کند ـ
حتی گذشته را.
وقتی کوچک چلچله ها
بین دو صف چنار
روبان چهچه پرواز فراز شهر
آذین می کنند.
آلبوم عکس های قدیمی
ورق می خورند ـ خاطرات در گذر ایام:
کودکی با پوشاک نو ـ هفت سین نوروزی
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
نقدی بر مجموعه ی ” طوفان واژه ها ” / سالار عبدی |
|
عنوان مقاله :
نقدواره ای بر مجموعۀ ” طوفان واژه ها” سرودۀ ” سید حمید رضا برقعی”
_____________________
شعر آیینی سرودن سختی های خاص خودش را دارد. سخت است چون واقعا باید به آن چه می سرایی عاشق باشی، صادق باشی و در دلت غوغایی باشد:
(( عاشق شده ام در دلم از تو غوغاست الان این جا گرد همایی برپاست…! )) (نویسنده)
باید به آن چه می سرایی اعتقادی راسخ داشته باشی ، البته ممکن است بگویید هنر اصیل و ناب ، فلسفه اش همین است و من می گویم درست است ، اما در این میدان تا نخواهند ، نخواهی توانست ، نه می تواند فرمایشی باشد ، نه دستور بردار است و نه تکلیفی ! اگر فرمایش و دستور و تکلیفی هم هست باید از جانب و سمت و سوی خود شان باشد و گرنه دم بر نیاورده خفه خواهد شد…!
اجازه بدهید اول مساله را کمی بیش تر بشکافم تا برسم به اصل مطلب ، اصل مطلب این است که در این سلسله نوشتارم می خواهم مجموعۀ شعری آیینی با عنوان ” طوفان واژه ها” را به نقد بنشینم ، مجموعه ای کم حجم ۶۸ صفحه ای که شاعرش – سید حمیدرضا برقعی – ، را در جامۀ آیینی سرا به خوبی معرفی کرد و مجموعه اش را به چاپ های بعدی هم رساند. مجموعه ای که در قم و توسط انتشارات ابتکار دانش به چاپ رسیده است و سروده های بین سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۶ شاعر را در بر می گیرد.
نظرات[۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
زرتشت / سیّد سرالله حسینی |
|
راهی شده بودم پی زرتشت به دریا
کندوی عسل پیش ام و انگشت به در یا
خون مردگی صورت مهتاب گواه است
خورشید به جوش آمد و زد مشت به دریا
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
درآمدی بر مفهوم زیباشناسی در آرای مارکس/سهند ستاری |
|
عنوان مقاله :
درآمدی بر مفهوم زیباشناسی در آرای مارکس
هنر و قرائتی دیگر از سلاح نبرد (*)
_______________________________________
الزام حضور مولفه زیباشناسی به عنوان فاکتی ایجابی در بنیان فعلیت کار نظری مکاتب، نظریه پردازان را مجاب داشته تا با تاکید بر تاثیرات زمینه اجتماعی آثار هنری، گستره محسوسات تئوری خود را بر سخن از زیبایی شناسی و فلسفه هنر استوار کنند که با پنهان کردن دیدگاه خود در سیطره رخدادها و نه شخصیت ها، پشتوانه ای بر نگرش فلسفی از زیبایی و هنر ابراز دارند. اما محل بحث ما در نوشتار مزبور متمرکز بر اصول و حقایقی از حسیات است که درون مایه و مضمون زیباشناسی را احیا می کند و عینیتی که در بحران حضور هژمونی دورانی و ایدئولوژی طبقاتی، هنر را از جبر اجتماعی و افسون ساختارها جدا کرده و به سبب بی تعینی هنر در فعلیت تاریخی اش ، خلا نیاز به فلسفه و نظریه را بیش از پیش پر رنگ ساخته است؛ چراکه هنر تنها به لحاظ تاریخی قابلیت بازخوانی دارد اما با اینحال همچون دیگر مقولات و پدیدارهای رومتنی، از استقلال نسبی نیز برخوردار است و از نسل پدیده هایی است که با اتکا به خود حتی به حکم فقدان قدرت، برای رهایی آدمی در جامعه طبقاتی مبارزه می کند و در نهایت تصویری مسلط از متن رهایی انسان ارائه می دهد. پایان تاثیرات دوران زیباشناسی در تکامل فعلیت کار فکری و مبارزاتی طبقه عوام زمانی فرا رسید که منافع بورژوازی از منافع جامعه کاملا جدا شد. در این دوران برداشت بورژواها از هنر کاملا عمل گرا و محصور در روابط اقتصادی و سیاسی گردید و درپی تمرکز قدرت و سلطه بورژوازی بر جامعه، پایگاه با اهمیت اجتماعی هنر فرو ریخت و صرفا به تزیینات دارائی طبقه محدودی از جامعه بدل شد.
نظرات[۱] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
این تفاوت متوازن که از بین برنده و آرام متولّد میکند/مجتبی دهقان |
|
این یک وضعیت دیوانه وار است. شما با بال هایی نصفه برای چندمین بار به دنیا آمده اید و پا به دنیایی گذاشته اید که خالی است؛خالی از هر موجودیتی که بتواند تهی بودن آن را نقض کند و وقتی کسی نباشد که تو را، آن جانداری که حتی نمیداند چه شکلی است را تشریح کند، وضعیتی دیوانه وار پیش خواهد آمد … و این یک معنا دارد؛ اینکه تو باید راوی خود باشی،خودی که نمیداند از بیرون چگونه موجودی است. انسان است ،اما چشم هایی مرکب و بیرون زده دارد. بال دارد، اما این بالهای کوچک و شفاف، هیچ تناسبی با بدنش نمیتوانند داشته باشند و این تمام تصوری است که از خود داری و وقتی از بیرونیت خود بی اطلاع باشی، به نوعی از ناهماهنگی درونی میرسی؛ نوعی جنون که با خود تنهایی به بار میآورد؛ نه از آن نوع که کسانی هستند که تو میانشان تنهایی، بلکه به این معنی که واقعا واقعا هیچکس وجود نداشته باشد. پس بر میگردی تا تابوتت را مرتب کنی، بال هایت را تا بگذاری و بخوابی، اما مرگ نمیآید. شما به جهانی تبعید شده اید که در آن مرگ وجود ندارد.
نظرات[۱] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ساده نویسی،انحراف از شعر مدرن! / منصور خورشیدی |
|
بی تردید ساده نویسی در شعر به زبان شعر ضربه می زند . شعر ساده که سمت و سوی زبان روزمره داشته باشد، توجه کسی را جلب نمی کند . ممکن است یک کلمه ی ساده در قلب یک مصراع تحول ایجاد کند ، اما حادثه ای در زبان اتفاق نمی افتد .
شاعر باید با زبان شعر حیرتی در ذهن مخاطب بیندازد . این حقیقت با ساده گویی مغایرت دارد . شعر ساده شاعر را به سمت ساده اندیشی هدایت می کند . زبان شعر ابدیت شعر را می سازد . که ماندگاری آن را در جهان شعر حس می کنیم . ” رستاخیز کلمه ” و ” حادثه در زبان ” دو امر مهمی هستند که قیامت کلمات را در قامت یک قطعه شعر ، با چشم انداز جدید برابر مخاطب می نشاند .
نظرات[۳] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کشتن اسب لنگ /حسین مقدّس |
|
توی چشمهایش نگاه میکنم. غیر از من هیچ کس نمیتواند آن جا چیزی را پیدا کند.
میگوید: ” آب.”
نه، نمیگوید آب. فقط لبهایش باز میشود. بی آن که نگاهم کند. صدایش به سختی شنیده میشود و صورتش رو به من نمیچرخد. دلم فرو میریزد. دیگر مرا نمیشناسد. پنج سال میشود که خود را گول میزنم . این پا و آن پا می کنم و کابوس این لحظه را میبینم. حالا نه تنها برای او، که برای من هم پایان راه است. سعی میکنم که آرام باشم. کاش یوسف اینجا بود. چقدر بهش نیاز داریم. لعنت بر هر چه بیزینس.
لبهایش تکان میخورد. شاید آهسته چیزی میگوید. اما نه من میشنوم نه خودش میفهمد. حنجرهاش میلرزد و طنینش توی گوشهایم طور دیگری میشود. انگار غریبهای حرف میزند.
نظرات[۱] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
دو شعر از هادی خان محمّدی |
|
♦
فصل
من می دانم کدا م فصل را بایدکاشت
کدام فصل راباید تکثیرکرد !
خانه ی معشوقه های پیرمردکجاست؟
بادرخت چه بایدبگوید !
من یادگرفته ام،یک قناری در وداع .
نظرات[۵] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پگاه عامری |
|
هر ابر غمزده که چشم اشکباری داشت
خبر رساند زمین ، قاصد بهاری داشت
چقدر رویش گل اتفاق ِ زیبایی است
چقدرغنچه ی گل ، قلب رازداری داشت
اگرکه قطره ی آبی است شکل ِ مروارید
نظرات[۲۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
غزل ترانه ای از کامران قائم مقامی |
|
آخر جادّه رو می گم انگاری تهرون می بینم
پشت عبور شیشه ها دستای بارون می بینم
چشماتو وا کن و ببین نقطه سَرِ خط نداره
تموم دنیای تو رو رنگ تابستون می بینم
زیر چراغ مهتابی پا توی گریه ت می ذارم
نظرات[۳] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
یک سطری ها / فاطمه محسن زاده |
|
ـ به تنهایی یک لشکر شکست خورده ام .
ـ یلدا خاطره ی زیبای کوتاه ترین روز سال است .
ـ بهار ازدحام دلهره ی ماهی های قرمز کوچک است .
ـ کاش تمام نشانی های اشتباه این دنیا ، به یک زیبایی ختم می شد .
ـ کتاب ها زیر خطّ فقر می شکنند .
ـ گاهی زبان بدن خیلی دراز می شود .
ـ سانسورچی ها بازی سنگ، کاغذ، قیچی را دوست دارند .
ـ جام جم نمی شود هر شاخ گاو هفت خط …
نظرات[۰] | دسته: حرفی از آن هزاران | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
کنکاش در ظلمت درون* / نورا موسوی نیا |
|
عنوان مقاله : کنکاش در ظلمت درون
نگاهی به همسر اول ، اثر فرانسواز شاندرناگور ، ترجمه ی اصغر نوری
____________________________________
* عنوان این مقاله برگرفته از رمانِ تاریخی مارگریت یورسنار با نام کنکاش در ظلمت است که رمان تاریخی فرانسواز شاندرناگور با نام پادشاه در خیابان شباهتهای فراوانی با این اثر داشت؛ بهطوری که ظهور مارگریت یورسنار دیگری را در ادبیات فرانسه نوید میداد.
آغاز ویرانی
کسی مرده است. چه شده است؟ شاید هیچ، شاید همهچیز. شاید فقط چند ساعت سوگواری، یا شاید ماهها: بعد بار دیگر همهچیز آرام میشود و زندگی به روال قبل ادامه مییابد. یا شاید چیزی که زمانی کل یکپارچهای مینمود، هزارپاره شود، شاید زندگی یکباره تمام آن معنایی را که زمانی برایش تصور میشد از دست بدهد؛ یا شاید شوقهای سترون بشکفند و به نیرویی جدید بدل شوند. چیزی دارد میپاشد، شاید، یا شاید، چیز دیگری دارد ساخته میشود؛ شاید هیچکدام و شاید هردو. چه کسی میداند؟ کسی چه میداند؟ در سکوت خانه، در نویی، آنجا که کسی گوشی تلفن را برنمیدارد و پیامگیرها تماسهای تلفنی را به یکدیگر انتقال میدهند، زنی در آغاز ویرانی خود قرار دارد. زنی که سوگوار شوهر زندهاش است و در اعماق رنج و شکستش غوطهور است و با آگاهی از این شکست و درد به زندگی ادامه میدهد. اما این ادامه دادن، ادامه دادنی سهل و ساده نیست بلکه متضمن گذشتن از هزارتوهای دردآور عقل و احساس است. کسی مرده است. چه کسی؟ مهم نیست. کسی چه میداند که او برای این زن، برای کسی که به او نزدیک بود، کسی که بیستوپنج سال با او زندگی کرده بود یا برای یک غریبه، چه معنایی داشت؟ آیا آن رقیب عشقی همیشه در زندگی شوهرش بوده است؟ یا فقط توپی بوده که به این سو افتاده، آن هم با رویاهای سرگردان خودش، یا صرفاً تختهپرشی برای پرتاب کردن خود به درون ناشناختهها، یا صرفاً دیواری تنها با پیچکی که بر آن روییده اما هیچگاه نمیتواند با آن یکی شود؟ اگر هم واقعاً برای کسی معنایی داشت، این معنا چه بود؟ چگونه، بهخاطر کدام ویژگیاش، این رقیب عشقی معنا پیدا کرد؟ آیا نتیجهی شخصیت خاصش بود، نتیجهی وزن و سرشتش؟ یا محصول خیال بود، محصول توهمی شناور در فضا که مدت زیادی به طول نمیانجامید. هر انسان چه معنایی میتواند برای دیگری داشته باشد؟ کسی مرده است. و بازمانده (راوی رمان) با مسئلهی دردناک و همیشه بیپاسخ فاصلهی ابدی روبرو میشود، خلاء پرنشدنی بین یک انسان و انسان دیگر. پرسشها تلنبار میشود، تردیدها فرود میآید و امکانهای از دسترفته در رقصی چون رقص جادوگران مجنون به چرخش درمیآید. همه چیز میچرخد، هر چیزی ممکن است و هیچچیز قطعی نیست، هر چیزی به درون چیز دیگر جاری میشود ـ رویا و زندگی، آرزو و واقعیت، بیم و حقیقت، انکار دروغین درد و مواجههی شجاعانه با غم.
رمان «همسر اول» اثر فرانسواز شاندرناگور، رمان معاصری است که بین پاریس و روستایی به نام کومبری (واقع در ناحیهی کرواز) اتفاق میافتد.
نظرات[۰] | دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|