باید به هر آنچه هست عادت بکنم
یاغیر خدا کسی عبادت بکنم
از عدل گرسنگی به ما ارث رسید
من می روم از خدا شکایت بکنم
نظرات[۳] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
روز اتّفاق
قصّه مو هی ورق نزن که آخرش جهنّمه
دلشوره های ساعتو کشونده تو ذهن اتاق
نبضم عجیب تند میزنه وقتی که احساسم میگه
پیرهن مشکی پوشیده خورشید روز اتفاق
نظرات[۰] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
دل وامونده
خیلی سخته که بفهمی، هیشکی عاشقت نمیشه
دل وامونده شکسته، با سلامِ سنگ و شیشه
تویِ ناباوریُ غم، لحظههام آتیش گرفته
تبِ تنهائیُ وحشت، بی تو دستِ پیش گرفته
نظرات[۱] | دسته: ترانه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
نان
حرمت فقریست
که در سکوتِ خالی ِ سفره
دستهای محبتت را بوسه میزند
دلخوشیم به بودنش – پدر را میگویم نه نان !-
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
به در نگاه می کنم
پنجره می لرزد
وقاب عکس
تکان می خورد
یکی می خواهد ازاین قاب بیرون بپرد
حالا
به هرچه نگاه می کنم
می شود خودم
به آب فکر می کنم
اتاق شکل ماهی می شود
ومن می شوم تور
تمامي حقوق براي اين سايت محفوظ ميباشد. کپي برداري از اين سايت تنها با ذکر منبع مجاز ميباشد.