۱
این جا همه چیزش حتا خانواده ام نا تنی اند با من
تنها تنی همین سکوت ست
که بی وقفه مهر می ورزد وقتی که تنهایم
پیش از آنکه گم شوم در حجم ِمکنده ِسیاهچالهای ویل؛
یا که مثل شهاب ِگم کرده راهی؛
شعله بر کشم با رد ِدودی در باد؛
بیافروز چراغم در کوچه های خلوت ِشب
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
دو سه روز است کاخ و کوهسار کمرنگ را میپایم
تا لحظهای خاموش سر باز کنند
گو اینکه همهمهشان نزدیک است روشنم کند.
دمرو شدم. دلم میکوبد اما عرق نکردهام.
خدایا چندمین فصل بیبارانی است؟
کارم تمام نشد. تکههای چرکیام جابهجا میشوند.
چرا گوشهایم این قدر بیصدا پژمردند؟
نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
” دیوار خوانی ” را اینجا بخوانید :
جنگ جهانی سوم
از اتاق خواب من شروع شد
عطرهایم بوی باروت می دادند
و تانک هایی شبیه تخت خوابم
مرا نشانه گرفتند
هیچ چیز غیر عادی نبود
نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
تمامي حقوق براي اين سايت محفوظ ميباشد. کپي برداري از اين سايت تنها با ذکر منبع مجاز ميباشد.