برگه‌ها

فوریه 2012
ش ی د س چ پ ج
 123
45678910
11121314151617
18192021222324
2526272829  
 
No Image
خوش آمديد!
برادران، بیایید شامگاه آزادی را بستاییم / شاپوراحمدی پيوند ثابت

ترجمه ی شعری از  اسیپ امیلیویچ ماندلشتام


برادران، بیایید شامگاه آزادی را بستاییم-

سال بزرگ و ظلمانی را.

درون آبهای جوشان شب

بیشه‌های سنگین دامها ناپیدا می‌شوند.

۵آی خورشید، دادرس، مردم، روشنایی‌ات

بر فراز سالهای تیره‌وتار بر می‌آید.

نظرات[۰] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه شعر از سردار شمس آوری پيوند ثابت

۱ ـ

هنوز آرشه ات شور می زند

خانه سازت را دوست داشت

و لحظه های کش دارت را

میان سیم های انگشت زده

و تنهایی پدر

که ساکت ماند

لا به لای پیرهنش .

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
سه شعر از رضا رضایی پيوند ثابت

۱ ـ

اگر مارا به خود می گذاشتند

شاید،

به پای بوس عشق

زیباترین سرودها را سروده بودیم

آری اگر مارا آسوده می کردند

شاید به جای کینه و دشنام بی دلیل

به دوست هدیه می دادیم

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
ناگفته های جبرئیل / احمد بیرانوند پيوند ثابت

احمد بیرانوند از چاپ کتاب منثور « ناگفته‌های جبرئیل » از سوی یک ناشر سوئدی خبر داد و گفت: این کتاب برای چاپ در ایران هم تحویل انتشارات روزگار شده است.

این پژوهشگر عرصه ی ادبیات در تماسی با خبرگزاری مهر، ضمن اعلام این خبر گفت: کتاب ناگفته‌های جبرئیل شامل ۳۰ نثر مدرن است که با وام گرفتن از سیمرغ عطار، هر متن نام خاص خود را دارد.

نظرات[۰] | دسته: خبر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
نقطه ، سر خط / حسین مقدّس پيوند ثابت

همین یک کار دیگر مانده بود. قرار شد اول با رعنا برویم سراغ پدر که سر راه  بود، بعد برویم پیش سهراب. صبح علی الّطلوع زدیم راه تا به ترافیک و زنهای چادری برخورد نکنیم. رعنا هنوز پدر را ندیده بود.  باید او را باهاش آشنا می‌کردم.

توی راه بهش گفتم: می‌دانی،  او همیشه‌ی خدا زیر یک درخت نشسته و کتاب می‌خواند. لحظه‌ای را تصور کن که  کتابش را وارونه  گذاشته روی زمین کنار دستش و دارد به دور دستها نگاه  می‌کند.  مست  آخرین صفحه‌ای است  که خوانده.  من روی همین اساس خیلی مزاحمش نمی‌شوم. روحیه‌اش دستم است. بیشتر دوست دارد تنها باشد.

نظرات[۰] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
دو شعر از بهرنگ قاسمی پيوند ثابت


۱ ـ


در خانه ی ما
هر کسی‌ چیزی کم داشت!
پدرِ مرحومم خنده،
خواهرم سیما جهاز،
من کیف و کفش و بیچاره مادرم
“خون”
رفتیم دکتر
گفتند که پسته خوب هست…!

نظرات[۶] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
شعری از سیّد سرالله حسینی پيوند ثابت


دریا بدوش ماه و ماهی در زمستان است

خورشید باغم می زند پر پر، زمستان است

وقتی به هر سمتی تماشا می شود در من

سردار های بالغی بی سر، زمستان است

نظرات[۰] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 
چند شعر از حنیف خورشیدی پيوند ثابت


۱ ـ مسافر کنار ریل

به دوست اندیشمندم مهدی بابایی


سوت قطار و یک مسافر تنها … کنار ریل

یک مرد خرقه پوش / در گل ِ گرما … کنار ریل

حاشا نشسته روی کیف بزرگی پر از سوال …

سرشار از چرا ، چگونه و آیا ؟؟!! کنار ریل .

نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image