من به دنبال خانه هستم، به دنبال جایی که نیست/ سهند ستّاری |
|
اگر بپذیریم که جامعه مدنی اصولا مکانی انتزاعی است برای مقاومت در برابر زیاده خواهیهای سرمایه، در آن صورت شهری که با فقدان اجتماع شهری روبروست؛ ناخودآگاهانه جامعه مدنی مستقیماش را پس میزند و به درون «خانه» باز میگرداند. درواقع خلق هر کلان شهری در پس تملک «خانه»هایی است که برای من تو به مثابه «جا»یی است برای رفتن. اکنون در پس استعمار زندگی روزمره و خلق هولناک متروپولیس، خانه برای من و تو بیگانه شده است و درحالی که چهره اطرافیان برایمان غریبه و بیگانه است مدام در تکاپوی رفتن به جایی هستیم. چیزی که اکنون بیش از پیش در متن زندگی روزمره و در پس شکاف و ترکهای شهری که از دل همهمه برسازنده دنیای مدرن بیرون میزند مساله گون شده همانا فقدان خانه است. اما تو نه تنها باید فقدان را تجربه کنی بلکه به میانجی تصدیق همین فقدان، مرزی را ترسیم میکنی که گویی در ابهام تجربه مدرنیته گرفتار است. با این حال ما در مواجهه با چیزهای به معنایی که به شکل کابوس واری در گرو متن زندگی روزمره است به کل مساله مدرنیته تن دادهایم. “فقدان”، هم بسته مدرنیته ماست و توگویی “فقدان خانه”، جز جدایی ناپذیر شهر ماست.
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|