توگویی مرثیه امید همان سرود نجات است/ سهند ستّاری |
|
«تنها به خاطر نومیدان است که امید به ما داده میشود» – والتر بنیامین
جهان امروز با تمام خطهای پاره پارهاش خیابانهای شهر را از راههای خاکی روستاها جدا کرده است. شکاف میان تمامیت شکل یافته در رسانهها و تفسیرهای باژگونه از واقعیت، نشان میدهد که «تمامیت» تصوری موهومی است. و همواره به سبب این شکافها، حضور تام هیچ هویتی امکان پذیر نیست. با توجه به تفکر مفهومی سوژه همواره در تلاش است تا تمامیت خود را حفظ کند، اما در وضعیت امروز سوژه مجاب شده تا به درون خود بخزد. سوژه با نفی تمامیت، الزاما با دو پاره گی خود روبرو خواهد شد. اکنون دیگر خبری از ابر انسان نیچهای نیست، دیگر خبری از انسان نیست. پس کار را باید با خود «مفهوم» دنبال کرد. مفهوم امید، یاس، شکست و رنج که به شکل نابخردانهای با هم گره خورده است. ایده پیشرفت و تکامل که همواره به صورت بالفعل جاری شده است و هیچ بالقوگیای در خود پنهان نکرده است، مفهوم امید و بیامیدی را برای شانه خالی کردن از زیر «آینده سراییهای موهومیاش» حفظ خواهد کرد تا ثابت کند در جهان امروز هر امری در نهایت به ضد خود بدل میشود.
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
هم چهره های سلیم جودت/محمود نجم الدّین |
|
هم چهره های سلیم جودت
نویسنده: محمود نجم الدین
برگردان به فارسی: توران خندانی
——————————————————
معرفی نویسنده:
محمودنجم الدین نقاش و نویسنده ، سال ۱۹۸۱ در شهر کرکوک عراق متولد شده است . از سال ۱۹۹۷ به شکل جدی در زمینه نقاشی ذوق آزمایی کرده و بیش از یک دهه است که در داستان نویسی و نقد ادبی نیز فعال می باشد و تا کنون چند اثر مستقل از او در عراق از او منتشر شده است که یکی مجموعه داستان« هم چهره های سلیم جودت» است که داستان ترجمه شده زیر از این مجموعه است. این داستان کوتاه اولین اثر از این نویسنده است که به زبان فارسی ترجمه و منتشرمی شود.
پس از سه ماه تمرین، گروه اجرایی «مشکی» تصمیم گرفتند تاریخ ۲۰۱۰/۱۰/۲۹ اولین روز اجرای تئاترشان باشد. (نمایش صدای پای مرگ می آید.)بر خلاف نمایشهای کمدی عده ی بسیار کمی از مردم منتظر دیدن این نمایش بودند. نمایشهای تراژدی همیشه مخاطب کمی دارند و مردم این خطه دوستدار خنده و شوخی هستند به همین دلیل کارهایی از این قبیل، بیننده ی خاص خود را می طلبد. به هر حال (عرفان اشرف)کارگردان نمایش چند روز قبل از اجرا، خبر اجرای نمایش را به همه ی شبکه های تلویزیون، رادیو و روزنامه ها داده بود.
آن روز صبح زود قبل از شروع اجرای نمایش، مرگ برای انجام دادن کاری، سوار بر موتور سیکلتی کوچک به مقصد خود رسید و سر یکی از خیابانهای شهر با دستپاچه کردن یک راننده تاکسی، اجل یکی را رقم زد . اما این اجل است یا حادثه ای تلخ. آن روز صبح اگر (سلیم جودت) پای پیاده به سالن اجرای نمایش نمی رفت، شاید مرگش ۵۰ سال به تاخیر می افتاد. در این وقت مرگ به بالای سرم می آید و مرا مجبور به نوشتن این متن می کند.
نظرات[۰] | دسته: ترجمه | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از اکرم حیدری |
|
چمدانی پر از لباس ِ کثیف
می رود سمت ِ شهر بی اقوام
مبدأیی توی اوج دلتنگی
مقصدی بی تفاوت و بی نام
هیچ کس منتظر نبود و نیست
سر ِ ساعت به راه می افتی
«تو نگاهت به عشق آلوده ست»
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
ساختار گرایی و نقد / دکتر بیژن باران |
|
هر مقوله ای دارای ساختار درونی و مرزی با محیط خود می باشد. ساختار میتواند منطقی یا زمانی، در ژرفا یا در سطح، هیرارتیک/ سلسله مراتبی باشد. ساختار منطقی رابطه چند مقوله اصلی در داستان است که حجم داستان روی آنها قرار دارد. در واشکافی پدیده ها، مکتب ساختارگرا تاکید روی اجزای متشکل آن کرده؛ در نقد ساختارگرا اجزای آن بررسی می شوند. ساختارگرایی ثنویت تخالفی در ساختار می جوید؛ با پسامدرنیزم ربط دارد.
ساختار زمانی سکانس اپیزودها/ تسلسل رویدادهاست که در داستان هم میتواند خطی، غیرخطی، همزمان در محور زمان باشد. خطی حوادث روی محور زمان بترتیب رخ می دهند. همزمان چند رویداد در مکانهای مختلف یا در ذهن راوی در یک آن مرور می شوند. در آثار مدرن، پلات غیرخطی با شگرد فلش بک/ فوروارد اتفاق می افتد. البته در حدیث نفس در فیلم، پویانمایی، انیمیشن، نمایش مدرن- ساختار غیرخطی رایجتر است. در زنجیر رویدادهای فیلم زمان عقب/ جلو از حال به گذشته و برنامه آینده می رود.
نظرات[۰] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
یک داستانک فیس بوکی / حسین مقدّس |
|
مرجان:
کنار باغچۀ نشسته بودم که چشمم به جماعت مورچه ها افتاد…
دلم برای روزمرگی تکراری شان سوخت…
با یک ذره بین و شیلنگ آب برایشان افسانههای آسمانی ساختم…
نظرات[۰] | دسته: داستان | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
چند شعر از محبوبه افشاری |
|
۱
ساعت
چگونه ایمان بیاورد
به زیبایی قویی
که تصویرش را آب برده است!
نظرات[۱] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
آخر شاهنامه / سیّد محمّدمهدی مدرّسی سریزدی |
|
به نام خداوند و جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد
ملیگرایی افراطی همان قدر زیانبار و ویرانگر است که بیتوجهی و بیمهری به فرهنگ و آداب و رسوم شایستهی ملی! متأسفانه گروهی دانسته یا نادانسته به نوعی ملیگرایی افراطی دامن میزنند و با طرح مطالب خلاف واقع و تفرقه برانگیز، تعصبات کور را تقویت میکنند؛ از جمله قسمتی از یک پیامک که اخیراً شایع شده است چنین است: … به ما آموختند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است، چون آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست میخورند …!
بسیاری از مطالب ارزش بحث ندارد، اما دربارهی این مطلب قدری باید تأمّل نمود، زیرا این پرسش نه تنها تفرقه برانگیز است، بلکه ممکن است جوانان بسیاری را نسبت به بزرگترین اثر هنری، ادبی، تاریخی و ملی ایران کم علاقه نماید و این مخرّب و ویرانگر است.
طرح چنین پرسشی ـ آن هم در شرایطی که نیاز به همدلی و همراهی بین همه افراد جامعه و توجه به فرهنگ ملی، بیش از هر زمان احساس میشود ـ جای تعجب دارد. مشخّص نیست از این افراط و تفریطها چه بهرهای برده میشود و چه نتیجهای عاید میگردد؛ به هر حال برای بسیاری از جوانان این پرسش مطرح است که: به راستی شاهنامه چه پیامی دارد و آیا آخر شاهنامه خوش است یا غم انگیز و دردآور؟
پیش از هر چیز لازم است، حساب امامان شیعه، از روش تعصبآمیز و نژادپرستانه اعراب اموی و عباسی جدا گردد؛ بدین منظور سخن را با کلامی از امام بزرگوار شیعیان، حضرت علی (ع) آغاز مینمایم که در نامه به مالک اشتر میفرماید: «آداب و سنن شایستهای که بزرگان این مردم عمل میکردهاند و مردم با آنها خو گرفتهاند و بدین وسیله الفت اجتماعی به وجود آمده و مردم به صلح و صفا رسیدهاند، در هم مشکن و همچنین روشی را انتخاب نکن که به سنتهای نیک گذشته صدمه وارد نمایدکه پاداش از آن بنیانگذار آن سنت باشد و کیفر و گناه شکستن آن بر گردن تو بماند.»[۱]
نظرات[۵] | دسته: مقاله | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
شعری از پوریا میررکنی |
|
آن گونه که من زیست شناسم به جهانا
آن گونه شناسان همه کف کرده دهانا
آن گونه ترینم ، هم از آن گونه که در باد
آشفتهی این همهمهی جانورانا
آن گونه ولی حیف که این گونه هنوزم
دنبال یکی گونه ی نایاب دوانا
آن گونهی نایاب که در شکل حیاتی
نظرات[۴] | دسته: شاعران یزد, شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
|