شعری از فاطمه محسن زاده |
|
روبرویمان ستاره ای درخشان بود
پشت سر، ماه
نشان به نشانه ی
باغ انار
بی برگ و بار
میان ستاره و ماه
آتشی روشن کردیم
روی دوش زمین
که بیابان را قدم می زد
کجای بی نشانی بودم؟
بیابان ایستاد
چشم هایت جفت چشم هایم شد:
یکدیگر را می رهانیم
رها نمی کنیم…
ـ ه…ا…هااااا ! من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد…
ـ فروغ که دروغ نمی گوید!
نظرات[۲] | دسته: شعر | نويسنده: admin | ادامه مطلب...
|
|
|