نثر
به طور کلی کلام منظوم و کلام منثور کاربردهای خاصّ خود دارند.«جان میدلتون ماری» *در این مورد میگوید:«هر کجا اندیشه غالب است بیان باید به نثر باشد ؛ هر کجا احساسات غالب است ، بیان ممکن است به نثر باشد یا به نظم، مگر هنگامی که احساساتی کاملا شخصی به طور قاطعی چیره است ؛ در این صورت بیان میطلبد که منظوم باشد.» طبق این گفته ی عالمانه در هر متنی که قلمروی آن دانش واندیشه است، باید از کلام منثور سود جست و در هر متنی که قلمروی آن هنر و احساسات است ؛ میتوان هم از نظم استفاده کرد و هم از نثر، امّا در متنی که غلبه با احساساتی کاملا شخصی است، کلام منظوم بهترین رسانه است ۱ ؛ بنابراین زبان هنر داستان ،…نثر است. برای روشن شدن موضوع باید نخست به دو نوع «نثر گفتاری» و «نثر نوشتاری» پرداخت .امّا نثر گفتاری :
نثر گفتاری
نثر گفتاری یا نثر محاوره ، نثری است که از زبان مردم سر چشمه میگیرد وتمام ویژگیهای این زبان را در خود دارد. جملهها در این نثر، ساده، کوتاه و گاه بریده بریده است. این نثر از لحاظ آرایش لفظی خالی است وتعبیرهای مجازی که در آن به کار میرود، در همان حدّی است که مردم عادی هنگام گفتگو ، اغلب به صورت کنایه، ضرب المثل و اصطلاحات عامیانه به کار میبرند.۲
جمال میر صادقی پس از بررسی زبان گفتاری ونثر مصنوع به این نتیجه میرسد که دهخدا و جمال زاده پایه گذاران نثر ساده و بی تکلّف داستانهای امروزی نیستند. آنها دنبال کنندگان شیوه ی نگارش نقّالان و قصّه گویان قدیمی هستند که رودخانه ی زلال نثر فارسی را که از بستر خود به بیراهه افتاده بود، بار دیگر به بستر طبیعی خود بازگرداندند و صفا و غنای آن را دوباره آشکار کردند.
به نظر او نمونههای خوب نثر گفتاری فارسی را در قصّههای عامیانه ی کوتاه وبلند و کهن ترین نمونه ی نثر گفتاری را در کتاب « سمک عیّار» که قدیم ترین قصّه بلند فارسی است، میتوان یافت. او معتقد است که همین زبان گفتاری قصّهها است که پلی میزند میان نثر ساده ومرسل دوران آغازین نثر گفتاری وساده ی روزنامه ها، رمانها وداستانهای کوتاه پس از مشروطیت. همین نوع نثر است که در قطعههای ریشخند آمیز«چرندو پرند» دهخدا ودر داستانهای کوتاه بلند جمال زاده، هدایت و نویسندگان بعد به طور کامل سیطره ی خود را برقرار میکند و نثر مصنوع و پر تکلّف متنهای ادبی را کنار میزند.۳
جمال زاده از نخستین نویسندگانی است که لغات وضرب المثلهای عوام را درداستانهای خود به کار گرفته است. او در مقدّمه ی «یکی بود، یکی نبود» مینویسد:« در مملکت ما هنوز هم ارباب قلم عموما در موقع نوشتن دور عوام را قلم گرفته و همچنان پیرامون انشاهای غامض و عوام نفهم میگردند. در صورتی که در کلیه مملکتهای متمدن که سر رشته ترقی را به دست آورده اند، انشای ساده وبی تکلف عوام فهم روی سایر انشاها را گرفته… ونویسندگان همواره کوشش میکنند که هرچه بیشتر همان زبان رایج و معمولی مردم کوچه وبازار را با تعبیرات و اصطلاحات متداوله به لباس ادبی در آورده و با نکات صنعتی آراسته به روی کاغذ آورد…».۴
از نظر جمال زاده مهم ترین فایده ی رمان، تاثیر آن روی «زبان ولسان» یک ملّت است. داستان «فارسی شکر است» تکرار طنزآلود وداستانی همان فکری است که او در مقدّمه ی«یکی بود، یکی نبود» بر آن تاکید کرده است. وی در داستان هایش به نمایش فرهنگ عامّه از طریق زبان اکتفا میکند، امّا صادق هدایت این زبان ساده را با تفکّر میآراید و در واقع زبان داستانی را تکامل میدهد.نقش موثر هدایت در بهره برداری از نثر گفتاری را نمی توان انکار کرد ، امّا اوج چنین بهره وری را در آثار چوبک می توان دید که موافقان ومخالفان ، در آن زمان در موردش قلمفرسایی ها کردند.آنچه روشن است این است که زبان در داستانهای چوبک از جایگاه ویژهای برخودار است. او که خود اهل بوشهر است ، در داستان هایش حسّاسیّت بسیاری به اصطلاحات، زبان وفرهنگ محلّی نشان میدهد. در داستان« سنگ صبور» سعی چوبک در بیان ادبی بخشیدن به جنبههای آلوده وچرک زندگی، میتواند جزء یکی از نکات مثبت داستان به شمار آید، امّا برداشت محدود« احمد آقا»ی چوبک در نحوه ی استفاده از لغات و اصطلاحات قابل انتقاد است، زیرا روی کاغذ آوردن لغات طرد شده به بهانه ی حرف زدن از زبان مطرودین جامعه برای بیان آن نبض پنهانی که ورای کثافتها و شهوتها در تپش است، کافی نیست. ۵
احمد آقا در گفتگوی درونی خود ابراز نگرانی میکند که:
«تو میدونی برای نوشتن زندگی آلوده و چرک چند نفر، آدم ناچاره چه لغات وکلمات طرد شدهای روی کاغذ بیاره. اون وقت جواب مردم رو چی بدم؟آخه شاش و گه وچرک و خون و فحش بده آدم رو کاغذ بیاره . اینا بده، مهوّعه. آدم دلش آشوب میفته،حیف نیس؟.» و همزادش چنین پاسخ می دهد : ” مگه نمی بینی زندگی گوهر و سلطون چه جوره ؟ سر وکارشون با چیه ؟ تو بهشت زندگی می کنن ؟ تو پر قو غلت می زنن ؟ تو می خوای زبون سعدی رو تو دهن اونا بذاری ؟ اینا زندگیشون اینه که می بینی و زبونشم همینه که از صب تا شوم می شنوی. تو منتظری جهان سلطون از فلسفه ی ملّا صدرا حرف بزنه؟ تو یادت رفته که حقایقی هم هس . اگه بخوای چشاتو ببندی و نخوای حقیقت رو ببینی و آنوخت نویسنده هم باشی که نمی شه .”۶
یکی از منتقدان در این مورد میگوید : « زبان نویسنده باید نماینده آدم هایی باشد که نویسنده از آنها حرف میزند و از آنجا که آدمهای چوبک، خشن و دوزخی هستند، زبان چوبک نیز خشن و دوزخی بار آمده است و زبان چوبک احمقانه میبود اگر به معنای واقعی خشن و دوزخی نمی بود. » ۷
نظر محمود دولت آبادی در این مورد قابل تامل است .او می گوید : « در جریان ادب معاصر توجّه کردم که ادبیّات فارسی بد جوری دارد عامیانه میشود، خودش را تحت عنوان ادبیّات مردمی دارد ول میکند در دامن عوامگرایی، یعنی هر کسی چهار تا لیچار و چهار تا جفنگ و چهار تا فحش و دشنام را گیر آورده و آورده توی ادبیّات و مدّعی است که اینها ادبیّات مردمی است. در واقع برخورد من با زبان فارسی یک جور مقابله با این جور ولگاریزه شدن زبان فارسی در ادبیّات معاصر بوده، چون زبان یک ملّت منحصرا ً این نیست، بلکه تمام زبان مردم است، در تمام وجوه زندگی یک ملّت ؛ مکتوب، گویا و حتّی گمشده ». ۸
اوبا چنین عقید ه ای ، با توجّه و دقّت خاصّ خود ، در استفاده از نثر گفتاری، آن قدر پیش نمی رود که داستان هایش دایره المعارفی از لغات، اصطلاحات عامیانه و ضرب المثلها باشد یا این که عبارات غیر ضروری و مهوّع را به بهانه مردمی بودن داستان، دستاویزی سست برای ارائه ی حکمی استوار در مورد زبان قرار دهد. مرحوم احمد محمود نیزاز نویسندگانی است که بدون آن که در ورطه ی شعارهای مربوط به زبان مردم و مردم گرایی بیافتد و بدون این که دچار افراط و تفریط بشود، راه درست را شناخته و تجربه کرده و در آن راه به پیروزی دست یافته است. رمانهای ارزشمند ونثر درخشان او گواه این سخن هستند.
دولت آبادی نثر احمد محمود را این طور توصیف میکند: « نثری ساده و مستقیم وبرخوردار از بیان وگفتار بی پیرایه و بی پیچ وتاب مردم در خطوط صریح یک محیط صنعتی، در جامعهای گرمازده ودنگال.»
چنین نثری در نوع خود ، بی نظیر و ستایش برانگیز است ، به خصوص آن که در آثارش ،نه تنها مثل بسیاری از نویسندگانمان دچار افت وخیز در استفاده از نثر گفتاری و حتّی گرفتار ایستایی و سیر نزولی نمی شود ، بلکه می توان پویایی و تحوّل را درآنان به تماشا نشست.
نثر گفتاری دولت آبادی و احمد ومحمود به آن شکل که جمال زاده آغاز کرد وچوبک تمام سعی خود را متوجّه به کار بردن دقیق آن کرد، نیست، بلکه شیوهای روان، دل نشین و برخاسته از زبان داستانی آنها است. ۹
*************************
*. جان میدلتون ماری، منتقد ادبی و روزنامه نگار انگلیسی (۱۸۸۹-۱۹۵۷ م)؛ (هنر رمان( تهران: نشر آبانگاه، ۱۳۸۰)، ص۵۱۷).
———————————————
۱٫ ایرانی، ناصر: هنر رمان، ص۳۰۵٫
۲٫ میرصادقی، جمال: واژه نامۀ هنر داستان نویسی(تهران: کتاب مهناز، ۱۳۷۷)، ص۲۶۱٫
به: براهنی ، رضا:قصّه نویسی (چاپ سوم، تهران: نشر نو، ۱۳۶۲)، صص ۵۱۵-۵۰۰٫
ص۲۳۸٫ ۳٫ میرصادقی، جمال: «داستان، زبان گفتاری و نثر مصنوع»، آدینه، شمارۀ ۷۴/۷۳ (شهریور ۷۱)، صص ۶۸-۶۷٫ و نیز مراجعه شود ۴٫ جمال زاده،محمّدعلی: یکی بود یکی نبود (چاپ پنجم، تهران: کانون معرفت، ۱۳۴۳)،صص۴-۳٫ ۵٫ نفیسی، آذر: «زبان داستانی چوبک در سنگ صبور»، نقد آگاه (تهران: انتشارات آگاه،۱۳۶۳)، صص۸۲-۶۲ باتلخیص. ۶٫ چوبک، صادق: سنگ صبور (چاپ دوم، تهران: انتشارات جاویدان، ۱۳۵۲)،ص۷۶٫ ۷٫ براهنی، رضا: قصّه نویسی، صص ۴۶۰-۴۵۹٫ ۸٫ چهل تن، امیرحسین وفریاد، فریدون: «ما نیز مردمی هستیم»، (چاپ سوم، تهران: نشر چشمه ونشر پارسی، ۱۳۷۳)، صص ۶۶-۶۵٫ ۹٫ همان :
دسته: