سه شعر از مهدی جلالی سروستانی |
|
۱ـ
نرفته ام
که نشانی پدیدار نگردد
باران آورده ام
خود را
و اشک هایم
که از هجوم پر هیاهوی باران
کم نمی کند .
۲ ـ
آن هنگام دلشوره هایم تسکین یافت
که گوش هایم
پاسبان هق هق قلبت بود
و طبل های در سینه ات
زیباترین سرود باران را می خواند .
۳ ـ
در آخرین دیدار
و اینک
در اولین جدایی
در آبادی چهل چراغ بوسه هایت
کناره می گیرم
ـ با گرم ترین بغض خیره
گمراه ماندن به راه می افتیم ـ
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
|
|