بررسی ضعف ها و مشکلات موجود در سینمای وحشت در ایران، پروسه ی کوچکی نیست. نخست به این دلیل که نیاز به بررسی جامع از زوایا و ابعادگوناگون نظام سینمایی داخل و موشکافی دقیق عللِ عدمِ شکل گیری آن (چه دلایل فرهنگی و چه دلایل اقتصادی) دارد. سپس به این دلیل که این ژانر در ایران دارای پیشینه ی محکمی نیست، باید به سینمای خارج و مبانی و منابعِ آن نقب زد و این خود، نمی تواند در یک مطلب و به شکل کلّی و یکسره به انجام برسد.
یکی از دلایلِ مهمّ وجودچنین کند و کاوی، یاری ارزشمندی است که می تواند به رشد و زایش این نوع سینما کمک کند و سینماگران را به ساختنِ فیلم در ژانر وحشت دعوت نماید،و از سویی در ساده ترین شکل، پژوهشی باشد برای پاسخ به ذهنِ کنجکاوِ افرادی که نمی دانند چرا باید این ژانرِ پر مایه و جذّاب که به عنوان مثال هفته به هفته در سینمای آمریکا، آثاری درخشان به جامی گذارد، نمونه ای در کشورشان نداشته باشد. ژانر وحشت ژانرِ پر طرفداری است که بر خلاف مثلا وسترن هنوز جای کار بسیاری دارد و می تواند با توجّه به فرهنگ های بومیِ ممالک، دست مایه ی خلق آثار متعدّدی باشد.
با توجّه به این که ژانر وحشت ژانری است که در دنیا مورد توجّه کمپانی های بزرگ فیلمسازی بوده و همیشه (در هر گونه و با هر سطحی) با اقبال مخاطب رو به رو شده است، در کشور ما ندیده و ناشناخته مانده. به جز این مورد که سینمای ایران، سینمایی ترسو و ژانر گریز است و اساسا سعی دارد که با نگاهی به نازل ترین سلیقه ی مخاطب، او را تا حدّ موجودی منفعل بی ارزش کند و سینمای وحشت اساسا بر خلاف این جهت، یعنی درگیر کردنِ ذهن و فکر مخاطب پیش می رود، باید دید عواملی که کمبود و فقر در محصولات این ژانر را ـ چه از نظر کیفی و چه از نظر کمّی ـ دامن می زنند؛ چیست و از کجا سرچشمه می گیرند؟
عوامل این کمبود را می توان از زوایای مختلف بررسی کرد تا دانست که چرا تهیّه کنندگان و فیلمسازان ما، خود را برای این ژانر، برای رسیدن به موفقیّت در کشفِ بستری نو ، به دردسر نمی اندازند؟ و این که چرا آنها می پسندندو تماشاگرانشان نیز استقبال می کنندکه همان داستان های همیشگی را با همان فرم ها و مدل های تکراری و بسترهای بارها آزموده شده، تعریف کنند.
تماشاگر، فیلمساز، محدودیّت های فرهنگی، پیشینه ی ادبی، شرایط اجتماعی و…،هر کدام می توانند دلایلِ عمیق و مهمّی برای این ابهام باشند. هر کدام از اینها،می توانند در برگیرنده ی اصلی ترین عوامل بازدارنده ای باشند که رسیدن به سینمای وحشت را کم رنگ می کنند. در اصل خیلی ها دوست دارند توی سینما جیغ بکشند و روی پرده، خون و هراس ببینند و به هیجان بیایند…، امّا هیچکس هیچ گامی بر نمی دارد.
تماشاگرانی راکه به سینما می روند ،می شود به دو دسته تقسیم کرد:تماشاگر اتّفاقی و تماشاگر حرفه ای.
تماشاگر اتّفاقی سینما کسی است که تنها هدفش تفریح است و می خواهد آخر هفته اش را با سینما و پیتزا پر کند؛ تماشاگری که در طول هفته با استرس و مشکلات بی شمار و فشارِ بی امان درگیری های اجتماعی دست و پنجه نرم می کند و ترجیح می دهد فیلمی ساده، یک رمانتیکِ سرراست یا یک کمدی تماشا کند و زمانی کوتاه، از حقایق دور باشد. شاید اگر تماشاگر ما در شرایط رفاهی قابل قبولی زندگی می کرد، از این نیاز به دور بود و گزینه های دیگری برای انتخاب می طلبید، ولی امروز ذائقه ی مخاطب ما پذیرنده ی فیلم ها و سریال های ساده ای ست که حدّاقل آنچه را که در زندگی واقعی نمی یابد، در این مفرها پیدا کند.
حالا سینما می ماند با تماشاگر محدود حرفه ای اش که گرچه تعریف درستی از آنها در دست نیست، امّا همه ی ما ـ کم و بیش ـ می دانیم مخاطبانی راکه از جزئیّات ساختار فیلم ها اطّلاع دارند ، از سینما پاسخ می خواهند،به حدّاقل ها بسنده نمی کنند،قوّه ی تشریح دارند و سطح سلیقه شان با دریافت مردم عادی تفاوت دارند ، می گویند تماشاگر حرفه ای .
تماشاگر حرفه ای و هوشمند ما قدم ها جلوتر از کارگردانان بی تجربه ی داخلی در این ژانر حرکت می کنند؛چرا که بهترین و موفّق ترین فیلم های این ژانر را با پرداخت کم ترین هزینه از کنار پیاده رو می خرند و با دیدن صحنه های به اصطلاح «وحشت زا»ی فیلم های مثلا ترسناکِ ایرانی به خنده می افتند؛ زیرا به خوبی با قالب ها و فرم های برتر سینمای وحشت آشنایند و به سادگی تکرارها،کپی کردن ها،ایرادها و گاف ها را تشخیص می دهند.
مخاطب سینمای ایران به راحتی گریه می کند و به سادگی می خندد، ولی به راحتی و سادگی نمی ترسد. او حتّی ترس خود را مخفی می کند. سینماروی ساده ی ایرانی بیشتر دوست دارد توصیه بشنود و نصیحت شود و احساساتش به گروگان گرفته شود تا این که به فکر فرو برود. دوست دارد به جای این که در فیلم رها بشود و خود به جستجو بپردازد، فیلمساز به جایش نتیجه بگیرد.
چنین مخاطبی اگر یک فیلم جنایی خارجی، همراه با همه ی بی مرزی ها و بی پردگی هایی که به خون و جسد و شکنجه و جنایت آلوده است، را ببند به راحتی آن را می پذیرد،امّا اگر آن فیلم مُهر ایرانی داشته باشد، سخت گیر می شود و با نگاه نقّادانه آن را موشکافی می کند که: چرا باید در یک فیلم ایرانی چنین صحنه هایی ببینم؟ به دلیل مأنوس بودن با فضا؟ به خاطر عدمِ پیشینه ی روشن؟
فیلم «پارک وی»، اثر «فریدون جیرانی» ،نمونه ای از این نوع فیلم است که تقریبا در صف اسلشرها قرار می گیرد. این فیلم تحت تأثیر دو فیلم «روانی» «آلفرد هیچکاک» و «درخشش» «استنلی کوبریک» ساخته شده است. تماشاگر ایرانی، فیلم اصلی را در دستگاهش می گذارد و آن را می پذیرد و با منطق آن همراه می شود، امّا در برابر هنرپیشه ی وطنی، در برابر وحشت در مکان های ملموس داخلی، واکنش منفی نشان می دهد.
معمولا فیلم های ترسناک، برای ترساندن از دو عامل بهره می برند: یا با آگاهی مخاطب را می ترسانند یا او را در تعلیق و ترس از عاملی ناشناخته نگه می دارند و او را به هراس می اندازند.
در مورد اول که با موجودی رو به رو هستیم که ساخته ی تخیّل نویسنده است، بیننده می داند از چه چیز باید بترسد، امّا کارگردان برای تحقّق دادن به تخیّل نویسنده باید عوامل حرفه ای را با خود همراه کند تا بتواند با برداشت های عظیم و دقیق و با استفاده از جلوه های تصویری روز دنیا به مقصود تازه ای، فرای دریافت نخست، برسد و چه کسی نمی داند دست کارگردانان ما برای تحقّق این امر، یعنی به خدمت گرفتنِ تکنیک و ابزار و تکنولوژی، کاملا خالی است؟ تکنیک و ابزار، دو عاملی که مهم ترین مؤلّفه های بصری فیلم های ژانر وحشت هستند.
عامل دوم ترساندن به ویسله ی تعلیق و ناآگاهی بیننده است، ولی در این زمینه کپی برداری از نمونه های خوب خارجی هیچ گاه موفّق نبوده است،زیرا نسخه ی بهتر آن در دست تماشاگر موجود است. فیلمساز اگر می خواهد در این زمینه موفّق باشد، باید به فرهنگ و ادبیّاتِ ملّی و بومی خود نقب بزندیا تفکّرات متافیزیکی رایج در دوره ی خود را دستمایه قرار دهد. اتّفاقی که در سینمای ژاپن می افتد و فیلم ها و ایده های آنها حتّی از مرزهایشان عبور می کند و بارها و بارها، مورد بازسازی قرار می گیرد.
با توجّه به وجود دستمایه های غنیِ خرافی در فرهنگ مردم ما، خالق می تواند به سمتی برود که فیلمش با فرهنگ ببننده عجین باشد و او را دفع نکند، البتّه این کار با رعایت محدودیّت هایی که فیلمساز ایرانی با آن رو به رو است، کمی مشکل است، امّا غیر ممکن نیست. فیلمساز علاوه بر رعایت خطّ قرمزهایی که برای او تعیین شده، باید از خرافه افکنی دوری کند؛به گونه ای که انگار روی لبه ی تیغ قدم می زند؛ همان گونه که در فیلم «حریم» و «پستچی سه بار در نم یزند» فیلمساز سعی کرده تا فیلمی جنایی و معمّا گونه بسازد که رویکردی هم به ژانر وحشت داشته باشد، به مؤلّفه های اعتقادی نیز نزدیک نمی شود تا مبادا از این خطوط قرمز عبور کند. هر دو فیلم می کوشند تا خود را وارد قضایای اعتقادی نکنند.
به غیر از این که فیلمنامه نویسان ما کمتر به این سمت می روند، در ادبیّاتمان نیز نمونه ی قابل قبولی به چشم نمی خورد. نمونه هایی که بتوان با تکیه بر آن کار قابل قبولی را ارائه داد، وجود ندارند. گویا مردم ما از دیرباز از ترس، حتّی در قالب اثری هنری، می ترسیدند.
تنها نمونه ی استانداردی که در ادبیّات می توان به آن اشاره کرد، «بوف کور» نوشته ی «صادق هدایت» است که بیشتر به تفکّر نهیلیستی غربی هدایت بر می گردد تا یک نمونه ی اعلای ایرانی، امّا پرداختی به شدّت بومی دارد.
کسی نیست که نداند فیلمساز پیشکسوت این ژانر در ایران «ساموئل خاچیکیان» است. کسی که سینمای خود را به این ژانر اختصاص داد و مهم ترین فیلم های وی «بلوف» و «مردی در آیینه» است؛گرچه بیشترین تلاش او برای رسیدن به تعلیق و هراس بوده، امّا نمی توان حرکت های هرچند محدود، امّا مؤثّرش به سوی سینمای وحشت را ندیده گرفت. صرف نظر از این فیلمساز، مهم ترین فیلمی که پس از انقلاب ساخته شد و در خور توجّه بوده، فیلم «شب بیست و نهم» ساخته ی «علی درخشان» است که کاملا از مؤلّفه های روایتی ایرانی پیروی می کند.این فیلم از اعتقادات مردم برای ترساندن آنها استفاده می کند. داستان فیلم در فضایی سنّتی اتفاق می افتد. روابط و سیر حوادث برای بیننده کاملا قابل باور است. داستان حول محور شبح و آل می چرخد و بیننده را در تعلیقی جذّاب نگه میدارد.
پس از فیلم شب بیست و نهم تا «خوابگاه دختران» فیلم قابل توجّهی در این ژانر دیده نشد، ولی خوابگاه دختران فیلمی بود که نظر منتقدین و بینندگان را به خودش جلب کرد. خوابگاه دختران سومین همکاری «محمّد حسین لطیفی» و «ایرج طهماسب» پس از «عینک دودی» و «دختر ایرونی» بود. فیلمی کاملا میانه رو که از پس زده شدن از طرف مخاطب در هراس است. این هراس در انتخاب بازیگر تا ساختار بصری و پیچ های رواییِ داستان و حتّی پوستر فیلم هم پیش می رود. ذهنیت بیننده از همکاری محمّد حسین لطیفی و ایرج طهماسب یک فیلم سرگرم کننده است.
انتخاب «مجید صالحی» که بازیگر فیلم های کمدی است، پوستر فیلم که تصویر چند جوان دانشجو است و عوامل بارز دیگر این ذهنیت را در ببننده تقویت می کند که به دیدن فیلمی سرگرم کننده می رود. اوایل فیلم خیانتی به این ذهنیت نمی شود و بیننده کاملا درگیر مشکلات تحصیلی و روابط عشقی آدم هااست، ولی ناگهان در می یابد که با فیلمی ترسناک رو به رو شده است. لطیفی با این ترفند هم تماشاگر را به گیشه کشانده و هم فیلم ترسناکش را ساخته است.
پس از خوابگاه دختران فیلم مهمّی در این زمینه ساخته نشد. شاید بتوان از نمونه هایی نام برد که به سختی می توان آنها را فیلم ترسناک نامید. فیلمی چون «اقلیما» که ترسوترین بیننده ها را هم نمی ترساند و پارک وی که کپی ضعیفی از نمونه های خارجی بود.
در فهرست چنین فیلم هایی ، فیلم «آل» ساخته ی «بهرام بهرامیان» نیز قرار دارد که اسمش معرّف ژانری است که فیلم در آن ساخته شده است.
آل داستان مهندسی است که برای یک مأموریّت ناچار است به ارمنستان سفر کند. او به همراه همسر باردارش راهی این سفر پر مخاطره می شود. دراین فیلم «بهرام عظیمی» که سابقه ی ساخت یک انیمشن ترسناک را نیز دارد، با بهرام بهرامیان همراه شده است.
با توجّه به تمام مشکلاتی که عنوان شد اکران پی در پی سه فیلم در این ژانر و خبر تولید فیلم آل، کمی امیدوار کننده و عجیب است. باید دید علّت این جنبش در بین تهیّه کنندگان و فیلمسازان چیست و چطور شده که توجّه آنها به یکباره به این سمت کشیده شده است!
دسته: