با حال ِساده ی آسمان با حال ساده ی ابر
با حال ِساده ی هوا سرد است
از مضارع استمراری ِ خیابان می گذرد
با زمزمه ی زیر لبِِ تابلویی سر به زیر «باز است»
می رسد به در
به دستور سرخ روی در «بکشید»
داخل می شود به گلایل ها به میخک ها
و رُزهای زرد عرق کرده اند از بازدم ِ مرد
حالا که حالم کامل است دسته گلی لطفن!
گل فروش می پرسد روبانش سیاه باشد یا سفید؟
دسته گلی می خواستم برای ِ
“دست های دوررس زن
وگل هایی که دیر رسیده اند به دستم
و زن هایی که گل ندیده اند”
گل فروش می پرسد روبانش…؟!
شعر را تا می کنم
لای پاکت می گذارم توی دستش
یقه اش را بر می گرداند
بر می گردد به در
خارج می شود از سطرهایی که هنوز در راهند
____________________________
عارف رمضانی
تولّد : لنگرود ،۳۰ آذر ۱۳۵۷
دسته: