انگار زنی خیابانی باشد
باید با بوق زدن های ممتد
در چارراه ها و خیابان های گرسنه به دنبالش بگردیم
لا به لای سلاّخان
در همین خیابان ها دست به دست می شود
تنها جرأت می کنیم نامش را فریاد بزنیم،
غیرتمان را مرهم بگذاریم.
انگار گناه کبیره باشد
هو سش را محرمانه با خود مرور می کنیم
لذّتش را نامرئیانه به یادِ هم می آوریم…
آزادی
معشوقه ی زیبایی
که به تمام دلدادگان خود
خیانت کرد و گریخت
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
شهرام گفته:
عالیییییییی
احمد گفته:
سلام
خیلی خیلی خیلی ناامیده
الهام کریمی گفته:
و شاید دلدادگان به آزادی …وفادار نبودند…
ممنون خانم مهیجی
حميدرضا شكارسري گفته:
این شعر بر اساس استفاده ای به روز و سنجیده از اروتیسم ، فارغ از تن نگاری های رایج شعر جوان امروز شکل گرفته است و این کم کاری نیست .
پایان نامنتظره ی شعر باز هم می توانست به تاخیر بیفتد ، درست تا سطر آخر . یعنی ” آزادی ” را در واپسین سطر بخوانیم .
ضمنن ، لطفن روی قید ” نامرئیانه ” هم یک تجدید نظری بفرمایید !
و صفت ” زیبا ” برای معشوقه هم دیگر خیلی دم دست و کلیشه ایست . آن هم معشوقه ی طناز و نایابی چون آزادی !
ابوالفضل گفته:
سلام :افرین.عالی بود