بخش نخست مقاله :http://www.matneno.com/?p=856
بخش دوم : http://www.matneno.com/?p=1188
بخش سوم :http://www.matneno.com/?p=1422
تو حال بودی بی هرگذشته در هرحال
______________________________________________________
پایان سخن :
دکتر سیّد مهدی موسوی در مجموعه شعر” فرشته ها خودکشی کردند ” با شخصیّت های ” زن ” و ” مرد” اشعارش وارائه ی چهره های متنوّع از زن ، به روانکاوی انسان امروز و مشکلات و دغدغه های او در جامعه می پردازد که ریشه ای عمیق و قوی در گذشته ها دارد؛ از این رو تصویری که موسوی از زن ارائه می دهد، تصویر یک زن پست مدرن نیست ، بلکه اغلب تصویر رنج همان زن سنّتی است که باز هم با ” مرد” هویّت ۱ می یابد و گاه در مواردی معدود ، زنی به ظاهرمدرن و با ابزار زندگی جدید که در کوششی بی نتیجه سعی می کند بیشتر ” گیرنده ” باشد تا ” دهنده ” ! او تفکّری عمیق نداردو اسیر قشرهاست یا اگر صاحب اندیشه باشد و در پی اثبات ” هویّت ” خود به عنوان یک انسان و نه جنسی به نام ” زن ” ، اغلب با جبر ناشی از اندیشه ی مردسالارانه روبرو می شود و متاسّفانه در واقع این هویّت جنسی زن است که جایگاه او را تعیین می کند .ژانت در اثر خود ، جامعه شناسی فمنیست ، بر این باور است که « در مدرنیسم ، هویّت زنان ، به خصوص هویّت جنسی او ، امری طبیعی و غیر قابل تغییر در نظر گرفته می شد و همین امر موجبات نا برابری اجتماعی ،تنش ها و تضادها را در نقش های اجتماعی و علمی فراهم می کرد . »
پست مدرنیسم به عنوان جریانی بعد از مدرنیسم ـ خواه آن را نقطه ی تقابل و جنبه ی نقّادانه ی مدرنیسم بدانیم و خواه آن را دنباله و یا بر فراز مدرنیسم بپنداریم ـ تحوّلی سریع و بنیادین در عرصه های معرفت شناختی اجتماعی و سیاسی است که بسیاری از اصول مفروض و مبنایی مدرنیسم را زیر سؤال می برد ،سعی دارد مفهوم هویّت را نیز مورد تحلیل و بازخوانی قرار دهد . از نظر آنان ماهیّت فیزیکی جنس و نگاه به جنسیّت به عنوان یک مقوله ی صرفا طبیعی و بیولوژیک با تأکید برمفهوم ساختار زدایی ازبین می رود . جنسیّت از نظر پست مدرنیسم یک ساخت اجتماعی است و هدف آنها حذف تفاوت های جنسیّتی بین مردان و زنان است . ۲ بنابراین جای تعجّب ندارد وقتی یکی از ایرادهایی که به این مجموعه گرفته می شود ، این باشد که دارای رویکردی فمنیستی است ، زیرا :
یکی از رویکردهایی که تحت تأثیر روند پست مدرنیستی قرار داشته و به هویّت زن و مسائل مربوط به آن بسیار توجّه نموده است ، رویکرد فمنیستی به هویّت زنان است ؛ به عبارت دیگر امروزه فمنیسم را می توان یک رویکرد پست مدرنیستی به هویّت زنان دانست ؛ چرا که فمنیستها نیز در تحلیل های خود پیرامون هویّت زنان به مفاهیمی تأکید دارند که پست مدرنها به آن توجّه داشته اند . از نظر پست مدرنیسم عینیّت را باید به عنوان یک امر شکل یافته و سیاست را نوعی خلّاقیّت دانست ، در این صورت عینیّت یک امر بنیادین و سیاست نوعی حقیقت ثابت تلقّی نخواهد شد ؛ بنابراین هویّت از منظر آنان امری تاریخی و زمینه ای است و نه امری پیشینی . بدین جهت رویکرد فمنیستی را که منشعب از جریانهای پست مدرنیستی است ، مورد تمرکز و تأمّل قرارداده و با نقد فمنیستی در زمینه های مختلف به ارتباط آن با هویّت زنان پرداخته می شود. ۳
باذکر شواهدی از” فرشته ها خودکشی کردند” دیدیم که شاعر زنی را ترسیم می کند که در چارچوب ” خانه ” و مفهوم ” خانواده” تمام همّ و غمش در راستای رسیدگی به امورمنزل می شود خدمت به شوهر و فرزند ؛ تاحدّی که از خویشتن خویش نیز باز می ماند و کوچک ترین سهمی برای ” خود” قائل نمی شود. بتی فریدان با طرح ” مسأله ای که نامی ندارد” این گونه اشاره می کندکه خانه داری و مادری برای آن زندگی پرو پیمانی که بسیاری از زنان ، ناخودآگاهانه درآرزویش هستند، کافی نیست و این موضوع او را به مفهوم ” خود” و هویّت شخصی هدایت می کند. ۴
ویرجینیا وولف ناعادلانه بودن سرکوب اندیشه های زنان را با بی عدالتی اجتماعی درمقیاس وسیع مربوط می دانست و پافشاری داشت که به خاطر جامعه و بقای موجودات ، لازم است اندیشه های متفاوت زنان بار دیگر به سنّت های ادبی ( ودیگرسنّت های فرهنگی) بازگردد. بخشی از استدلال او براین پیش فرض استوار بودکه یک جهان بینی ِ تنها – یعنی جهان بینی ِ مردان ِ صاحب قدرت – برای شناخت کامل ِ سازوکارجهان کافی نیست ؛ بیش از اندازه محدود است ، زیرا بسیاری چیزها درکنارگذاشته شده اند. او پافشاری داشت که دست برقضا دیدگاه های کسانی که اعمال قدرت نمی کنند ، یعنی کسانی که زیرسلطه ی قدرت قراردارندو دشمن یا غریبه معرّفی می شوندو ارزش شناختن ندارند، برای درک کامل جهان ضروری است. ادّعای او به سادگی این بود که زنان می توانند بسیاری چیزها را ببینند که مردان ـ به سبب موضع وجایگاه خود ـ توانایی دیدن آنها را ندارند ؛ زنان می توانند دقیقاً چیزهایی راببینند که مردان نمی توانند در خود ببینند ؛ همین نگرش او را به این باوررهنمون شدکه بایداندیشه هایی که به کوشش زنان ساخته شده و در نوشته های آنان عرضه می شود، در میراث فرهنگی گنجاند. تنها درآن صورت است که بنیان درست و مطمئنی برای درک جهان فراهم می شود. ۵
هگل آگاهی زنانه رابرابربا زندگی خانوادگی که مرحله ای ابتدایی تر نسبت به زندگی آگاهانه تر” جامعه مدنی ” است می گیرد. این دو جزیی از ” زندگی اخلاقی ” را تشکیل می دهند که یکی از نخستین مراحل شکفتگی روح در حیات اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی است ؛ حیات اخلاقی دربرابرتضادهای درونی خود، به مراحل پیشرفته ترخودبالندگی روح که همانا قانون است می رسد.این تضادهای درونی به شکل تضادمیان قوانین بشری که جامعه ی مدنی و مرد مظهرآنندو قوانین الهی که خانواده وزن تجسّم آنند، ظاهر می شود…قانون الهی که ” خانواده” مظهرآن است، مربوط به تکالیف و دلبستگی های ما به خویشاوندان نسبی است. هگل همه ی اینها رازیرعنوان ” زیرُ جهان ” قرار می دهد واین جهان ازآن زن است ، چون زن شهروند به شمارنمی آید. زن هیچ قسم مشارکت واقعی درصوری ازروح که فراترارزندگی خانوادگی رود، ندارد. هگل علّت آن را حذف زن ازنظم اخلاقی نمی داند. زندگی اخلاقی درمحدوده ی خانواده شکل می گیردو زنان به رغم محدودشدن دراین حریم ، به جای اینکه همّ و غم خود رامصروف به جزییت احساسات طبیعی خودکنند، می توانندبه [امور] کلّی ، بپردازند.امّا به علّت دسترسی نداشتن به عرصه ی وسیع تر ” کاربرای امرکلّی” که عرصه ای خودآگاه است، زندگی اخلاقی آنها گرفتارمخمصه ای می شود که برای مردان پیش نمی آید. ۶
واین زن همان است که از نظر شاعر فرشته ها : ” … علّت ندارد ، فقط صدایی قشنگ است .” و صدا هم صدای همسایه است در تلفن ، صدای آینه در حرکت رژو ریمل ، صدای حرکت سوزن ، صدای سبزی خوردن … وسینی آشغال ، صدای جارو برقی ، صدای ” دایره قسمت ” و…و…!
دراینجا جالب است به نظر قدیس توماس آکوئیناس نیز توجّه کنیم ؛ اگرچه به تصوّراونمادصورت پست یا حضور کمترعقلانیّت نیست ، اما وی در یکی از بخش های اثرش ، سوماتئولوگیکا ۷ یا جامع الهیّات ، که معروف ترین ترکیب یا سنتزی است که افکار یونانی و مسیحی را در خود جمع کرد ، براین قول ارسطو صحّه می گذارد که : « زن را به درستی نمی توان ” پارسا ” دانست ، زیرا زنان به علّت بی ثباتی عقلی و چون به آسانی عنان از دست می دهند و بی درنگ به دنبال خواهش های نفس می روند [موجوداتی] ” متزلزل ” اند .»
او زنان را با کودکان در یک جوال می تپاند ، چون به علّت ” ناقص العقل بودن ” نمی توانند شاهد واثقی باشند ! ۸
این نگاه نه درآرای فلسفی ، که در بسیاری از افسانه ها حاکم است ؛ به عنوان مثال روایت ائوریپیدس ۹ از ماجرای انتقال و گذار این است که قوای عقل بر تاریکی اسرار زمین که پیشتر غلبه داشتند ، پیروز می شوند . آپولون که نوزاد است ، پیثون ، حافظ غیبگوی زمین کهنسال ، را می کشد و با این تدبیر قدرت خدایُ بانوی زمین درهم می شکند .. خدایُ بانوی زمین غیبگویان رؤیا را به آسمان ها می فرستد تا ذهن آدمیان را با ” حقیقت تاریک رؤیا ” بپوشانند و به این ترتیب انتقام خود را می گیرد ، امّا این صدای شب ، با مداخله ی زئوس که نیروهای عقل را در معبد دلفی مستقر می سازد ، بی اثر می شودوعقل نیروهای وابسته به قدرت زنانه را پشت سر می گذارد ؛ بدین ترتیب از همان آغاز هرآنچه باید در راه پرورش عقلانیت ِ زیبنده ی فرهنگ به دور ریخت ، پیوندی نمادین با زنانگی داشت . ۱۰
شاعر در مجموعه ی ” فرشته ها خودکشی کردند ” باآگاهی از چنین نظرات و دیدگاه هایی بر پایه ی تفوق مردان بر زنان ، در عرصه ی فرهنگ و ادب !!جهانی است که برابری مرد و زن را یک تساوی مضحک می داد : « یک تساوی مضحک ، زن مساوی مرد است ».
بد نیست یکی از راهکارهای رهایی از چنین مخمصه ای را از زبان فیلون ۱۱، یهودی اسکندرانی که در سده ی نخست میلادی می نوشت ، بخوانیم که به نوعی سیطره ی خود را تاکنون ، حتّی در ناخودآگاه بسیاری اززنان که خواستار تغییر و پیشرفت هستند ، حفظ کرده است .
فیلون می گوید که پیشرفت « فی الواقع چیزی جزترک کامل جنسیت زنانه ، با استحاله ی تمام به جنسیت مردانه نباشد ، زیرا جنس زن از ماده باشد و منفعل و جسمانی و پذیرنده ی محسوسات و جنس مرد فعّال ، معقول ، غیر جسمانی و نزدیک تر به شعور وتفکّر. ۱۲
زنان ” فرشته ها خودکشی کردند ” سه دسته اند : گاه نماد جنسیت زن هستند وگاه شخصیتی که مثل بیشتر روایت های مدرن ، مثلأ کافکا ، هیچ اسمی ندارند و فرا جنسیتی هستند وبدیهی است که این دو با هم متفاوتند. سوم هم همان معشوقه است .در این اشعار با توجّه به راوی که انتخاب می شود، نگاه او به زن ، مرد یا جهان بر شعر حکمفرما می گردد ، در لحن و ترکیب سازی و … حتّی اگر شاعر با آن شخصیّت هم موافق نباشد .اشعاری که در این مجموعه به ” زن ” و ” مرد ” می پردازند ، اروتیک نیستند ؛ هرچند گاه درآنها به مقوله ی سکس اشاره شده است و بیشتر بیا نگر نوعی تفکّر هستند . به هرحال جنسیت پذیری در این اشعار برای شخصیّت پردازی است اغلب و گاهی هم اشعار فمنیسمی هستند که دغدغه های خاص خود را دارند .
روشن است برخی از این فلسفیدن ها در ذهن شاعر فرشته ها جایی ندارد : « تو حال بودی بی هرگذشته در هرحال / تو مثل ” نون ” بودی توی واژه ی ” اکنون ” / عقب … جلوی تو در فلسفه نمی گنجد / تو مستقیمأ رفتی به انتهای درون / برای شستن تاریخ و دست و پوست … و مغز / وغیر ممکن بوده ست شستن صابون / تلاش موجود بعد عکس انسان است / که منقرض شد مثل به دست ما طاعون / سکوت قارّه های بدون پیشینه / جزیره های بدون کلام نامسکون / به من چه مرگ به من چه ! بیا خراب کنیم / بدون فلسفه این خانه را ستون به ستون / و من خودم به شما قول می دهم من را / که شاید – آه ! – بیفتد زمین به دست جنون / که شاید – آه !- که شاید ، که شاید – آه! – که شا…/ حضور قطعی امروز و لاله گلگلون ! / حضور قطعی امروز بی خبراز هر…/ امید به اینده ، به خطّ سیر قرون / همیشه حق چیزی نیست جز تصوّر تو / سقوط مرّیخیها ، سفینه ملعون / تو ساعتی هستی که همیشه می چرخد / که تا ابد شده به کارخانه اش مدیون / و ساعتی با عمر مفید در چرخش / بدون فکر ِ … پابند به تمام شؤون / کف زیاد همیشه نشانه چیزی است / شبیه پاک شدن از هزارها میلیون / هجوم میکروب و ویروس و قارچ و زندگی و… / وحس پاک شدن ازتصوّرقانون / من مچاله شده زیرواقعیّت پوچ / رها شدن در ، آوار توده افیون / من خجالتی ِ ترس از خودم بودن / که هی سه نقطه باشد به جای … و… / شهاب باش نه ماهی به گرد زشت زمین / بحرکت ازخودت از هرچه می رود به سکون / … »
____________________________________
پی نوشت ها:
۱٫ ” هویّت ” در لغت یعنی : « آنچه موجب شناسایی شخص باشد . هویّت عبارت ازحقیقت جزییه است ، یعنی هرگاه ماهیّت با تشخّص لحاظ و اعتبار شود ، هویّت گویند و گاه هویّت به معنی و جود خارجی است و مراد تشخیص است و هویّت گاه بالذّات و گاه بالعرض است . » ( معین ، محمّد : فرهنگ فارسی معین ( تهران : فرهنگ نما ، کتاب آراد ، چاپ اول ، ۱۳۸۷ ) ، ص۱۲۶۴ )
با رجوع به فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد در می یابیم که واژه هویّت یا Identity ریشه در زبان لاتین دارد ( identitas که از idem یعنی ” مشابه و یکسان ” ریشه می گیرد . ) و دو معنای اصلی دارد . اولین معنای آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است : این با آن مشابه است . معنای دوم آن به مفهوم تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض می گیرد ؛ به این ترتیب به مفهمو شباهت از دو زاویه ی مختلف راه می یابد و مفهوم هویّت به طور همزمان میان افراد یا اشیا دو نسبت محتمل برقرار می سازد : از یک طرف شباهت و از طرف دیگر تفاوت . ( جنکینز ، ریچارد : هویّت اجتماعی ، ترجمه ی تورج یار احمدی ( تهران : نشر و پژوهش شیرازه ، چاپ اول ، ۱۳۸۱ ) ، ص ۵ )
پس مفهوم هویّت به دو معنای ظاهرا متناقض به کار می رود : از طرفی به معنای همسانی و یکنوتختی و از طرف دیگر تمایز که در برگیرنده ی ثبات یا تداوم در طول زمان است ؛ گرچه دو معنای نامبرده متناقض و متضاد به نظر می آیند ، ولی در اصل به دو جنبه ی اصلی و مکمّل هویّت معطوف هستند . در یک صورت بندی می توان هویّت را به دو بخش فردی و جمعی تقسیم کرد . هویّت فردی بر تفاوت و هویّت جمعی بر شباهت تأکید دارند . نسبت میان هویّت فردی و جمعی تقریبأ روشن نشده باقی مانده است . ( عزیز زاده ، گیتی : زن و هویّت یابی در ایران امروز ( تهران : انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ، چاپ اول ، ۱۳۸۷ ) ، صص ۳۵ – ۳۶ ) .
۲ . عزیززاده ، گیتی : همان ، ص ۴۶ .
۳ . همان ، ص ۴۶ – ۴۷ .
۴٫ همان ، ص ۷۹ .
۵ . ___________ : زن و ادبیّات ، گزینش و ترجمه ی منیژه نجم عراقی ، مرسده صالح پور ، نسترن موسوی ( تهران : نشرچشمه ، چاپ دوم ، ۱۳۸۵ ) ص ۸۱ .
۶ . لوید ، ژنویو : همان ، ص ۱۲۰ – ۱۲۱ .
۷ . Summa Theologica
۸ . همان ، ص ۶۹ .
۹٫ euripides
۱۰ . همان ، ص۲۷ .
۱۱٫ .philon
۱۲ . همان ، ۵۷ .
منابع :
ـ جنکینز ، ریچارد : هویّت اجتماعی ، ترجمه ی تورج یار احمدی ، چاپ اول ، نشر و پژوهش شیرازه ، تهران ۱۳۸۱٫
ـ دوبوار، سیمون : جنس دوم ، ترجمه ی قاسم صنعوی ، چاپ ششم ، انتشارات توس ، تهران ۱۳۸۴٫
ـ ____________ : زن و ادبیّات : گزینش و ترجمه ی منیژه نجم عراقی ، مرسده صالح پور ، نسترن موسوی ،چاپ دوم ، نشرچشمه ، تهران ۱۳۸۵٫
ـ شمیسا ، سیروس : سیر غزل در شعر فارسی ، چاپ چهارم ، انتشارات فردوس ، تهران ۱۳۷۳ .
– عزیز زاده ، گیتی : زن و هویّت یابی در ایران امروز ، چاپ اول ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان ، تهران ۱۳۸۷.
ـ لوید ، ژنویو : عقل مذکّر ، ترجمه ی محبوبه مهاجر ، نشر نی ، چاپ دوم ، تهران ۱۳۸۷ .
ـ مزدا پور ، کتایون : گناه ویس ، چاپ اول ،انتشارات اساطیر ، ۱۳۸۲ .
ـ معین ، محمّد : فرهنگ فارسی معین : چاپ اول ، فرهنگ نما ، کتاب آراد ، تهران ۱۳۸۷٫
– منسبریج ، جین ؛ مولراوکین ، سوزان ؛ کیملیکا ، ویل : دو جستار درباره ی فلسفه ی فمنیسم ، ترجمه ی نیلوفرمهدیان ، چاپ اول ، نشر نی ، تهران ۱۳۸۷ .
ـ میرصادقی ، جمال و میرصادقی ، میمنت : واژه نامه هنر داستان نویسی ، چاپ اول ، کتاب مهناز ، تهران ۱۳۷۷٫
ـ : نورافروز ، کیاندخت : ناچیز شمردن زن در درازنای روزگاران ، چاپ اول ، نشر دات ، ۱۳۸۴٫
دسته: