تا بهار… |
|
بهارقاصد مهربانی است و پیام آور دویدن خونِ زندگی در رگ های آزادی و آزادگی .
دلتان چنان بهار در اندیشه ی رُستن باد .
” محسن زاده “
دسته: حرفی از آن هزاران | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
باقر محرمی گفته:
باز دوباره توی این شهر ما به همدیگه رسیدیم
تو قصه ی عشق به اونجا که غمگینه رسیدیم
دلامون جدا از هم،ما هم دچار یه درد سختیم
نمی دونیم اما شاید ما جدا از هم خوشبختیم
فکر می کردم بی تو می میرم اما نمردم منو ببخش
…دل من مال تو بود دست غم سپردم منو ببخش
شاید این فقط یه خوابه که بی تو نمرده ام من
مرده ام من بی تو مرده ام بی گور و بی کفن
این یکی از ترانه های منه…..
چطور می شه عضو گروهتون شد؟؟
سردبیر گفته:
سلام
پایگاه ادبی متن نو متعلق به تمامی علاقمندان به ادبیّات و هنر و فلسفه است .
برای همراهی با متن نو می توانید قسمت درباره ی ما را مطالعه بفرمایید.
آثار ارسالی در صورت تأیید درج خواهد شد .
سپاس از حضورت
|
|