برگه‌ها

نوامبر 2024
ش ی د س چ پ ج
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  
 
No Image
خوش آمديد!
شعری از نگین افشاری پيوند ثابت

افسوس عشق ما، که به انکار برده اند

درد مرا به شعر و به گفتار برده اند

 

اینجا چرا شبیه تو عاشق ندیده ام

شور تو را به سازه ی اشعار برده اند

 

آنان که دوست بوده اند ، از خیال تو

یاد مرا چه کم وَ چه بسیار برده اند

 

آری همانکه دشمن احساس من نبود

از خاطرم که یاد تو صد بار برده اند

 

گفتی نگو که با غریبه “دوست دارمت”

از شعر من که شک به تو انگار برده اند

 

باور نمی کنم که تو … نه، رفته ای مگر؟

من خواب دیده ام که به اجبار برده اند

 

روزی هزار بار به چشمت که مرده ام

از من تو را چه خسته، چه بیزار برده اند

 

این خانه ی خراب، دلِ ما است در گذر

چون بند بند عشق ز دیوار برده اند

 

من باورم نشد که تو رفتی و در خیال

هرشب مرا به لحظه ی دیدار برده اند

 

شاعر شدم که عشق تو را مثنوی کنم

بیچاره عشق ما که به انکار برده اند 

 

دسته: شعر | نويسنده: admin


نظرات بینندگان:
يحيي رضاپوز گفته:

زیبا بود

الهام کریمی گفته:

زیباست دوست عزیز

سید مهدی موسوی گفته:

با لذت خواندمت

شهاب نجف آبادی گفته:

خواهر عزیز

از این جـا می شــدم رد ,دیدم اشـعاری است جانانه بـسی مـبهوت گـشتم – آه – شـاید مست و دیوانه !
به یک نحوی دلم می خواست حرفی ,صحبتی ,نقلی مــردد هم ! کـه آیا می شـوی هـم صـحبتم یا نه؟

سروده هایتـان را تعـمقی نمـودم در شگـفتی ای بسی شگرف . جای مــباهات است که جوان های ما گرایـشاتـشان به ارزش ها است خالصانه می سـتایمـتان و دعاهایم مـتضمن سلامتی وجود تان
مــنتظر دیدارتان
شــهاب نجـف آبادی

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image