قسمت اول مقاله را اینجا بخوانید :http://www.matneno.com/?p=1781
__________________________________
البتّه انتقادی هم همواره و هنوز هم ، بر موسیقی اصیل ما روا بوده است و شاید همین انتقاد بزرگ ، در رشد و تسریع حرکت این جریان ، نقشی اساسی و کلیدی داشته باشد و آن تم تقریبا یک نواخت ، خواب آلود و کم تحرک موسیقی اصیل ما باشد؛ به عنوان مثال آیا می شود موسیقی اصیل را در عروسی خواند و رضایت حداکثری را جلب کرد؟ آیا این موسیقی ، سوای درک و شعور و عرفان بالای مستتر در آن که برای جو و فضاهای سنگین کاربرد دارد ، برای چنین فضاهایی، چه تدبیری اندیشیده است؟ آیا واقعا ضعف در خود موسیقی است یا در مجریان آن که نتوانسته اند این جنبه از موسیقی را برای این کاربرد استخراج و فعّال نمایند؟!
امروز هم ما دقیقا با همین مسأله مهم مواجه هستیم. درست است که شاید امروز هم میزان استقبال از موسیقی اصیل دهه های قبل از انقلاب خیلی زیاد باشد و هنوز هم که هنوز مردم ، خاصّه جوانان ما این ارادت و علاقۀ قلبی به موسیقی سنّتی خود را حفظ کرده باشند، امّا همین مردم وقتی می خواهند در فضاها و موقعیّت های دیگر به موسیقی های سخیف گوش ندهند و از دل موسیقی قدمت دار خود موسیقی سبک تر و کاربردی تر را بشنوند چه باید بکنند؟
متأسّفانه امروز ارائه دهندگان موسیقی اصیل ما یا دائما و با افتخار در خارج از ایران به کنسرت دهی به معدود ایرانیان مستقر در آن جا مشغول هستند یا در داخل کشور هم اگر فعّالیّتی صورت می گیرد ، اکثریت تکرار همان تم ها و ملودی ها و اجراهای صد و هزار بارۀ قبلی است! پس نقش خلّاقیت و سازندگی در موسیقی امروز ما چه می شود؟ آیا این قانون نانوشته ای است که هر هنرمند در طول عمر هنری خود ، تنها چند اثر معدود بزرگ و موفق خلق می کند و پس از آن به تقلید و تکرار آن ها می پردازد؟ اگر چنین است و ما حتّی به این اصل نانوشته هم رضایت داده ایم، پس سهم سازندگان و مدّعیان امروز ما در این اصل چه می شود و چرا این اندازه کار ماندگار و موفق نسبت به گذشته کم تر شده است؟ چرا دیگر آهنگ سازان بزرگ ، چون آن دهه های طلایی نداریم؟ آیا این موضوع تلخ گواه براین مدّعاست که عمر عرضۀ این موسیقی واقعا به سر آمده است؟ اگر چنین است ، پس این همه اشتیاق در بین جوانان برای شنیدن و بهره بردن از این موسیقی از کجا آب می خورد و در کجای این قصّه قرار می گیرد؟
واضح است که این پرسش ها که مشتی است نمونۀ خروار، باید پاسخ هایی قانع کننده داشته باشد و باید باشند کسانی که مدّعی این حوزه هستند و جواب هایی مستدل و کاربردی ارائه نمایند تا دیگر شاهد خیل کثیری از مشتاقان و دوست داران این نوع موسیقی نباشیم که از سر ناچاری و یأس تماما به موسیقی های سبک دیگر پناه آورده باشند. البتّه من سهم موسیقی های دیگر را در جای خود محفوظ می دانم و تمام حرفم در سهم این موسیقی در این چارت شنیداری است!
امرزوه اگر دقّت کنید ، همین چند گروه معدود و فعّالی هم که داعیه دار موسیقی اصیل ما هستند، با چنان مشکلات خود ساخته و باند بازی های بی موردی درگیر شده اند که انسان فکور و اندیشه مند را به تأمّلی شگرف وا می دارد!
راستی چرا در این گروه های فعّال و موفّق که – چشم بد دور – ، بیش تر سال را هم در خارج از ایران به ارائۀ سرویس و هنرنمایی به خارجیان مشغول هستند ، نقش کلیدی و اصلی را خویشاوندی و اتّحاد خونی بازی می کند؟ اگر بگوییم این بد نیست و ذاتا و طبیعتا در همۀ مسائل این گونه است ، باید به دنبال جواب چراهایی باشیم که قد علم می کنند و مثلا چرا نباید میزان ورود شخصی که از تبار و هم خون این ایل و طائفه نیست، این قدر کم و نزدیک به صفر باشد؟ طرز چینش و ترکیب سازی این گروه ها بر چه مبنا و اساسی است؟ انتخاب شعر بر چه مبنایی صورت می گیرد؟ آیا واقعا این تحوّلات عدیده ای که در شعر و ادبیّات به وقوع پیوسته و از مراحل کلاسیک و سنتی به مدرن و پست مدرن انجامیده است و در هم اکنون راه ها و فضاهایی جدید و تجربه ناشده را می کاود، نباید در موسیقی ما هم جلوه ای داشته باشد؟
مگر نه این که وقتی تحوّلی و مکتبی در هنر وارد می شود به مرور زمان و در اندک مدّتی تمام شاخه های هنری را در می نوردد و همه را به خود مبتلا می سازد؟مگر نه این که الفتی دیرینه است بین شعر و موسیقی؟ اگر چنین است پس چرا از این تحوّلات و مکاتب به روز شده در موسیقی اصیل ایران ردی و نشانی نمی بینیم ؟ آیا ایراد از من است که چشم هایم کم سو شده اند و حقایق این عرصه را نمی بینند یا واقعا چیزی برای دیدن نیست؟ چرا اکثر قریب به اتّفاق شعرهایی که انتخاب و توسط موسیقی اصیل امروز مان خوانده می شود، هنوز هم که هنوز ، از بزرگانی چون سعدی ، مولانا ، حافظ ، عطار و… است؟!
و مگر نه این که زبان شعری موسیقی هم باید مثل سایر نمایه های آن امروزی و به روز باشد؟ آیا تنها این مسائل ذکر شده گواه براین مدّعا نمی تواند باشد که کمترین دقّتی در این انتخاب ها در هماهنگی با امروزی شدن صورت نمی گیرد و دوستان هنرمند برای راحتی کار و دردسر کم تر از داشته ها ، خوانده ها و مصرف شده ها ، چندین و چند باره استفاده می کنند؟ چرا باید محمّدرضا شجریان – این استاد بلا منازع آواز – ، یک شعر تکراری از حافظ یا سعدی را بارها و بارها در اجراها و نواهای دستگاهی مختلف بخواند؟ مگر ما امروز کم شاعر داریم؟ حالا شما از همه نوعش در نظر بگیرید:عرفانی ، آسمانی ، زمینی ، مدرن ، پست مدرن و … پس یک جای این قضیه بد جور می لنگد!
در انتخاب و ترکیب سازها ، آهنگ سازی ها ، رهبری ها و … هم می توان این نقیصه های تکراری و ساده را مثال آورد. من براین باور هستم که موسیقی اصیل ما ، نیاز به چند انسان توانمند ، خبره ، کاربلد و مهم تر از همه با جرأت دارد که تحوّلی عظیم در ساختار و کانسپت آن به وجود بیاورند و بزرگان این عرصه را متوجّه این مهم سازند که همین الان هم شاعران و جوانانی هستند که می توانند با تلفیق و همسان سازی شعر هایشان با موسیقی امروزی شده ، کاری کنند کارستان! تا اساتید دوست داشتنی، چون شجریان و ناظری ها را متقاعد سازند که می شود ریشه در پرباری و غنای گذشتگی داشت و امروزی تر بود و امروزی تر خواند.
البتّه این وظیفۀ اساسی و سنگین دولت است که با سعۀ صدر و گماردن اشخاصی توانمند و ذی صلاح در رأس امور سیاست گذاری موسیقی و هنر و دادن امکانات و لوازم مورد نیاز ، در این بسط و پیش رفت همه جانبه پیش قدم باشد. با مطالعه ای که در نظرات برخی اساتید موسیقی در این خصوص داشتم به این نتیجه رسیدم که اکثرا از وضعیّت حاضر گلایه مند هستند. دولت باید بستر را فراهم کند و افراد صالح را تأمین و سپس به کار بگمارد و شورایی جهت سیاست گذاری و مدرن کردن این موسیقی تشکیل دهد تا موسیقی اصیل ما هم از این گرداب تکرار و تقلیدها به در بیاید و دوباره شاهد تحوّل و انقلابی عظیم در آن باشیم.
و امّا از دهه های گذشته ، یک جریان نسبتا موفّق و پاسخگو هم در کنار سایر جریان های موسیقی داشته ایم که بد نیست اشاره ای به آن کنم. در کنار جریان موسیقی اصیل در یک سو و موسیقی از ریل خارج شده و منحرف کاباره و کوچه بازاری در سوی دیگر ، گونه ای دیگر از موسیقی داشته ایم که در دل همین موسیقی و به موازات آن حرکت کرده است و گه گاه توانسته است کارنامۀ موفّقی از خود در پاسخ گویی به نیازها و سلایق مخاطبان ارائه کند. این موسیقی که بیش تر در لباس پاپ خود را نشان داده است – اگر چه افتان و خیزان و نه همیشه – ، امّا به نسبت توانسته است زبان گویای عدّۀ کثیری از مردم باشد. خوانندگانی، چون: محمد نوری، فرامرز اصلانی و .. را می توانم مثال بیاورم که با بهره گیری از بضاعت بالای موسیقی اصیل و نیم نگاهی به موسیقی سایر ملل در جریان امروز و هوش سرشار و نیازسنجی بالای خود توانسته اند جریانی پر مخاطب به وجود بیاورند. البتّه این موسیقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اتّفاقات و بسترهای تازه ایجاد شده ، جنگ و .. مدّتی کم فروغ بود و بیش تر نواهایی از ایرانیان خارج از کشور در این وادی به گوش می رسید که گه گاه هم می توانست نیازهایی را پاسخ گوید و سلایقی را ارضا نماید . اگرچه هم اکنون هم موسیقی پارسی زبانان خارج از ایران فعّال است و خوانندگان زیادی در بطن خود جای داده است که اکثریت، محلّی از اعراب ندارند و بدون زمینه و مهارت و تنها با اتکا به تمکّن مالی و در پی کسب شهرت و … به آن گرویده اند و با توجّه به فضای آزاد و بدون محدودیّت و ممنوعیت خارج ، شاید به غرایز صرف هم گراییده باشند. امّا در میان این خوانندگان ، شاید بتوان صداهای موفق و پرطرفداری، چون :ابراهیم حامدی، معین، هایده ، حمیرا ،امید ، ستّار ، گوگوش ، داریوش اقبالی ، شاهرخ ، سیاوش قمیشی و … را نام برد که در طی این سال ها فعّالیّت کرده اند و در داخل ایران هم دل هایی را با صدای خود همراه کرده اند. امّا به عقیدۀ من ، رنگ اصلی موسیقی خارج از ایران رنگ انحرافی و ضعیفی است که بنا به دلایل مختلفی نمی تواند آن چنان موفّق و سربلند باشد. البتّه آسیب شناسی موسیقی فعّال پارسی زبانان را به صورت مفصّل در کتاب مذکور انجام داده ام ، امّا در این مجال کوتاه تنها به یکی دیگر از این دلایل عدم موفقیّت موسیقی این گروه که دور بودن و نامأنوس بودنشان برای مدت زمان طولانی از فرهنگ و زبان کشور است اشاره می نمایم.
طبیعی است که هر کشوری اقتضائات خاص خود را دارد و شخصی که سال هاست از کشور خود دور افتاده ، به هیچ وجه نمی تواند در جریان بطن تغییرات و تحوّلات روزمرّۀ زبانی ، فرهنگی سیّال قرار بگیرد و ادّعا کند زبان موسیقی که ارائه می کند، زبان گویای مردم آن کشور باشد! ضعف تالیفی ، ساختاری و هرج و مرج در اشعار این موسیقی های اجرا شده ، حتّی در موسیقی های افراد توانمند و مدّعی این گروه مشهود ، مزید بر علّت و مؤیّد این مطلب خواهد بود! حساب کار سایر موسیقی های این طیف که در اکثریت هم قرار می گیرند جداست که روز به روز هم از مسیر عقلانیت و صحّت فاصله می گیرند و توسط دست هایی اداره و رهبری می شوند که یا اصلا در این وادی ها نیستند و خواسته یا ناخواسته جنسشان از جنس دیگری ست یا تاجرند و به فکر تجارت و سوء استفاده از این مقوله ، یا اهداف سیاسی و … دیگری دارند که در بحث حال حاضر من به هیچ عنوان نمی گنجد.
برای مثال، شاعری چون مریم حیدرزاده که مع الاسف با اولیه ترین اصول و قواعد عروض و شاعرانگی ناآشناست ، در آن سوی آب ها سوپر شاعر لقب گرفته و خوانندگان و آهنگ سازان برای گرفتن شعرهایش، صف های طولانی تشکیل داده اند و کامران و هومن ها از بغلش به نان و نوا و شهرتی در خور دست یافته اند.
ببینید چه آشفته بازاری است که مریم حیدرزاده ها کارشناسان موسیقی و استادان تعیین کننده شده اند و موسیقی های بی مصرفی که حتّی به درد لرزاندن شانه هم نمی خورد، بازار مصرف را احاطه کرده است!
و امّا در داخل کشور نیز در این حوزه ، دو جریان فعّال داریم. جریانی که تحت نام موسیقی پاپ ، با اشعار و ساختاری تا حدودی قاعده مند و اصولی فعّالیّت می کند؛ اگر چه به عقیدۀ من ، بیش تر کارهایش بسیار پایین تر از حد استاندارد است و محل چندانی از اعراب هم ندارد. شعرها بیشتر سست و ضعیف ، آهنگ ها بیشتر تکراری و بی محتوا؛ برای مثال به این نمونه ها نگاه کنید:
گریه نمی کنم نه این که سنگم
گریه غرورمو به هم می زنه
مرد برای هضم دلتنگی اش
گریه نمی کنه قدم می زنه…
علاوه بر ضعف اساسی تالیف ، در کانسپت هم ، گریه غذایی تصور شده که مرد برای جلوگیری از سوء هاضمه باید قدم بزند تا دلتنگی اش را هضم کند! یا گریه ، غرور را به هم می زند!( به نوع ترکیب معنایی دقّت کنید!)
همه چی آرومه
من چه قد خوشحالم
تو به من دل بستی
به خودم می بالم…
در این ترانه که چندی است از رسانه هایی چند پخش می شود و شاعرش از ذوق و شوق ، مدتی است در آسمان ها سیر می کند ، آن قدر ضعف های کلیشه ای مشهود است که خوانندۀ نا آشنا به اصول و قواعد هم پی به این ضعف ها و ناشاعرانگی ها می برد و …
قصد بنده ، تنها ذکر سرفصل هاست که حرف بسیار است و من حرف هایم را در کتابی با همین عنوان زده ام!
در آن سوی قضیه – موسیقی اصیل – ، خواننده آن چنان محور قرار گرفته است که گروه زحمت کش و فداکار موسیقی خود را – که پا به په و دست به دست ایشان حرکت می کند و عرق می ریزد – ، چون نوکری حلقه به گوش تصوّر می کند و همه را در خدمت شهرت طلبی و زیاده خواهی های خود قربانی می کند و متأسّفانه فضای از دیرباز خواننده محور موسیقی ما هم پر و بالی مضاعف به این خوانندۀ مدّعی بخشیده است. حتّی در پرداخت دست مزدها هم وضعیّت ، وحشتناک است . بیشتر مبلغ سهم جاه طلبی خواننده است و میزان اندک آن بین گروه توزیع می گردد.
و در این سوی قضیه – موسیقی پاپ و راک و …- ، سازه هایی ضعیف ، اشعاری ضعیف تر و خوانندگانی که بیشتر به درد کارهایی جز این کار می خورند ، اما از خوش حادثه ، موج سواری می کنند و در عوض گروهی دیگر که ذاتا این کاره و خواننده هستند، چون اهل زد و بند نیستند ، به شمردن گردوهای خود در کنجی مشغولند!
می دانید که در داخل همین کشور عزیز و دوست داشتنی خودمان ، موسیقی تولید و عرضه می شود که به ” موسیقی زیرزمینی ” شهرت یافته است. متولّیان این موسیقی که خود را به هیچ کس پاسخ گو نمی دانند ، گاه چنان اراجیفی به هم می بافند و چنان جیغ های بنفشی را به نام موسیقی پاپ و راک و … به خورد ملت می دهند که فقط خدا می داند با این حجم تخریبی که به بار می آید چگونه باید کنار آمد و هم زیستی کرد!
در این بلبشوی کم سابقه ، افرادی به عنوان خواننده ، موزیسین ، آهنگ ساز و شاعر پا به عرصۀ فرهنگی(!) گذاشته اند که از کمترین و نازل ترین بضاعت ها هم بهره مند نیستند و اگر هم بهرۀ اندکی باشد در کوچه پس کوچه های انحراف و ابتذال گم کرده اند ، امّا با اندکی گستاخی و کمی شانس و اقبال ، سوار بر موج ، شتابان و خرامان روی اعصاب مردم پیش می تازند . راستی آیا با خود اندیشیده اید که این حضرات چگونه در طی کوتاه ترین مقطع زمانی ممکن ، تمام مراحل و مدارج را طی کرده و یکّه و تنها ، خواننده ، آهنگ ساز ، شاعر و موزیسین گشته اند؟!
سازها که همه الکترونیکی است ، استودیوها همه خانگی و هر فردی با داشتن یک سیستم خانگی و نصب چند نرم افزار برآن ، صاحب استودیویی شده است . شعر هم که مثل حرف زدن از مخیّلۀ حضرات می جوشد. اگر دقّت کنید اکثر این کارها هم رنگ و قالبی یک نواخت دارند. موسیقی هایی که بیشتر حتّی یک بار مصرف هم نیستند. همه یا ضجّه می زنند یا با ریتمی تند حرف هایی بی سر وته به هم می بافند و به خورد ما می دهند و به نوعی سانتی مانتالیسم بی ارزش تمام فضای این گونه را پر کرده است! یاری که نیامده ، بر می گردد و یا رفته و بر نمی گردد. شعرها سخیف . افرادی این کاره شده اند که اصلا ذاتا این کاره نیستند. چه ، هنر ، خاصّه موسیقی ، یک ریشه در ذات آدم ها دارد و اگر بالفطره این کاره نباشی ، نباید بپیوندی.
خود حقیر در جریان آموزش ردیف آوازی به برخی دوستان هنرآموز برمی خورم که سیستم ذهنی شان ، تن به یادگیری و آموختن موسیقی نمی دهد، مثلا دوستی بود که من پس از ما ه ها آموزش و سماجت نتوانستم چیزی یادش بدهم. گویی ذهنش در دست گاه شور تنظیم شده بود که همۀ مایه ها را در قالب شور می ریخت و می خواند.
حال ، عدّه ای از همین سرخوردگان و ناتوانان در این عرصه ، در کوچۀ بغلی بزمی آراسته اند و سکّان داری می کنند و نفس کش می طلبند.
اینها همه حاصل آشفتگی ، بی نظمی و بی ثباتی وضعیّت هنری جامعه است که متأسّفانه با برخی سستی ها و سوء مدیریّت ها ، کا را هر روز بحرانی تر و وضعیّت را بغرنج تر می نمایند . تازه ، درصدی از آلبوم هایی که از وزارت ارشاد مجوّز دریافت کرده اند مورد کارهای ضعیفی هستند ، چه برسد به برخی کارهای شتاب ناک ، طمّاع ، نابخردانۀ زیرزمینی که نه بررسی می شوند و نه از کارشناسی نظر می گیرند. متأسّفانه ، گرایش کودکان و جوانان به علّت دم دستی بودن و سهل الوصول بودن به این نوع موسیقی بسیار بالااست. در ضبط ماشین ها فقط این افراد موسیقی نابلد هستند که با ریتمی آزاردهنده یا می نالند یا فریاد می زنند و یا دکلمه ای بی اصول و قواعد و ناشیانه با کلماتی شرم آور و چیپ اجرا می کنند.البتّه در بین این دسته هم بیشتر توفیق با کسانی ست که با شناختن و روان شناسی جوّ این سال ها ، از ریتم های شاد استفاده می کنند. جالب است که مورد استقبال هم قرار می گیرند . دیگر شعر و سرمشق اجرایی تمامی مجالس جشن ها و عروسی ها شده ردیف کردن این اراجیف و بی قوارگی ها! زری، هوشی رو دیگه دوستش نداره! ، کامی از عروسک بدش می آد! ، هومی ، مرمر و دوشسش داره خیلی زیاد ، تازه به چشاشم خیلی می آد ، و… که شده اند مضمون آهنگ ها و ترانه های از این دست و ما هم شده ایم سنگ به صبوری و گوش دادن محکوم و دم نزدن! در یک مجلس عروسی چند ساعته ، یک کلمه درست حسابی و موسیقی معقول و منطقی نمی توانی بشنوی! عجیب بساطی است…! البتّه این وضعیّت ناشی از خیلی دال ها و عوامل است. چه هر کنشی ، در مقابل واکنشی پدید می آید و باید ریشه شناسی کرد و به علّت ها رسید.
و امّا در نیمه های دهۀ هفتاد ، پس از آن که موسیقی پاپ در ایران روی خوش دید و فضا را کمی باز شده دید، در داخل همین کشور خودمان کارهای انصافا قوی و قابل قبولی ارائه و با استقبال مردم رو به رو گشت. خوانندگان خوب ، جوان و با استعداد و آهنگ ساز های توانا با قابلیّت بالا که موجی نو و موفق در این عرصه رقم زدند، امّا متأسّفانه با اهمال و سستی نهادهای ذی ربط از یک سو و عدم توجّه و دقّت کافی از سوی هنرمندان در ارائه های بعدی از طرف دیگر ، این نظم و توفیق به وجود آمده را کم رنگ تر کرد. اگرچه امروزه هم کارهای خوب ، محکم و پاسخ گویی در حوزۀ موسیقی پاپ و راک تولید و اجرا می شود ، امّا آن موج نوظهور، به نوعی از هم گسست و دیگر نتوانست موفقّیّت هایش را تکرار کند.
خوانندگان موفق و خوبی، چون: فریدون اسرایی ، محمّد علیزاده ، ناصر عبداللّهی ، امیر تاجیک، نیما مسیحا و …که به خوبی با آغازی خیره کننده ، سکّان دار این عرصه شدند.
در حوزۀ موسیقی اصیل هم همین طور. گفتم پس از آن که نت ، توسط کلنل وزیری ، پا به ایران گذارد و هنرستان موسیقی و عالی تشکیل شد، جریانی تازه و موفّق در ایران شکل گرفت . هم تغییر در شیوۀ آموزشی و هم تغییر در برخی چیدمان سازها و نحوۀ نواختن آن. اگرچه با توجه به نیاز و خواهش آن روز ، فضا بیش تر سوبژکتیو و گل و بلبلی ، با صداهایی راست کوک ، مخملی و تحریرهایی پخته ، روان و ظرافت در اجرای سازها بود. دیگر ساز مثل دوران قاجار ، زمخت و خشن نواخته نمی شد . در اواسط دهۀ پنجاه ، امّا سری جدید گل های تازه توسّط مرکز حفظ و اشاعۀ موسیقی با مدیریّت ابتهاج ، موجی فراگیر و موفّق آفرید و بزرگانی، چون : شجریان، ناظری ، لطفی ، علیزاده ، مشکاتیان و .. را گرد هم جمع آورد. این موج موفق با ظهور و پیروزی انقلاب اسلامی موّقتا سکوت اختیار کرد تا این که در نیمه های دهۀ شصت ، دوباره شجریان ، سکّان دار موسیقی اصیل با همکاری اساتیدی چون مشکاتیان و … کارهای ماندگاری در لوح درخشان موسیقی ثبت و ضبط نمودند.
متأسّفانه بنا به دلایلی چون نبود تفاهم( شما چندین پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد بخوانید) ، گروه مذکور برای ادامۀ همکاری و از سویی ورود موسیقی های شتاب ناک و سرعتی از خارج ، ورود اینترنت ، کامپیوتر به زندگی مردم و وقوع جریان های تازۀ ادبی چون مدرن و پست مدرن که نیاز به تحرّک و پویایی زیاد داشت و تأکید به کمبود زمان برای هضم موسیقی های سنگین در مواجهه با جهان تازه مکشوف ، این موسیقی از هم پایی و همراهی مردم به نوعی باز ماند و نتوانست الگویی ارائه دهد که برای زندگی سرعتی و ماشینی مردم هم فاکتورهای کاربردی داشته باشد.
پس این فعّالیّت ها هم تا حدودی ابتر ماند و در سال های بعدی و هم اکنون که در آن نفس می کشیم ، آلترناتیو موفّق و ذی صلاحی نیافت. این موضوع، شاید مهم ترین دلیل استقبال و رویکرد مردم به سایر موسیقی ها باشد؛اگر چه اکنون موسیقی اصیل ما نمایندگان خوبی هم دارد ، امّا به علت نداشتن لیدر و راه نمای خوب ، به راه گم کرده ای می ماند که به گیجی و سر در گمی تن داده است و باز می گویم موسیقی اصیل ما باید از همه نظر تن به ، به روز شدن و مدرنیت دهد و گرنه روز به روز کم فروغ تر و گوشه گیر تر خواهد بود و این قانون طبیعت هنر است .
دیگر نمی توان با زبان قرن هفتم و هشتمی حافظ ، سعدی و مولانا و نغمه های تماما تکراری و کلیشه ای برای مردم خواند و از آنان انتظار تشویق و تأیید هم داشت؛ اگرچه بسیاری هنوز هم با حسی نوستالژی در کار تایید و تشویق هستند، اما باید با آسیب شناسی جدی و بی تعارف ، آن چه برای زندگی امروز مطلوب است استخراج و تولید شود. هنر امروز زبان و مقتضیات امروز می طلبد .
کاری که نیما یوشیج و حسین منزوی در شعر و ادبیّات معاصر کردند را باید مصلحی توانمند و ژرف اندیش در موسیقی بیمارگونه اصیل انجام دهد. اولین رکن این اصلاح ، ایجاد هماهنگی است. هماهنگی بین ترکیب سازی ، نغمگی و شعر. دومین رکن آن ، کشف فضاها و توانمندی های بالقوه و نامکشوفی ست که در دل موسیقی اصیل ما نهفته است. همین یادگارانی که از اجرای اساتید در دست داریم و همین اجراهای برنامۀ گل ها ، می تواند بزرگ ترین منبع و مرجع ما باشد برای این کشف و شهود و استخراج ریشه هایی که با مصالح و ترکیبات امروز ، معجونی بسازد که نوشیدنش حسی آرامش بخش و در عین حال انرژی زا به مردم هدیه کند.
یا مثلا توجّه به موسیقی های بومی ، محلّی و روستایی که متأسّفانه یا خوشبختانه ، هنوز تا حدّ زیادی دست نخورده و تمیز باقی مانده اند و از بسیاری از تخریب ها و دست بردها در امان!
اساتید فن می توانند با فراخوانی و به کار گماردن بزرگان موسیقی روستایی ، محلّی و ناحیه ای ایران ، از ظرافت ها و توانمندی های این موسیقی ها با کار کارشناسی و هم اندیشی بهترین بهره ها را عاید موسیقی اصیل نمایند. همین موسیقی زبان ترکی که در دنیا حرفی برای گفتن دارد و از ظرفیت های شگفت انگیزی برخوردار است در کنار گوشمان است که می تواند به هر چه غنی تر شدن موسیقی برادر خود – پارسی – کمک نماید. چه اشکالی دارد مگر بحث تلفیق و ترکیب با موسیقی های همخوان و هم خانواده یا غیر هم خانواده توسط کارشناسان و اساتید مطرح و کاربردی گردد!؟ البتّه نه از آن نوع ترکیب هایی که دوستانی چون نامجو انجام می دهند و مثلا با سه تار ، ملودی های گیتار را می زنند . در هوش و توانایی نامجو هیچ شکّی ندارم .محسن نامجو حس اعتراضی و انفجاری قوی دارد که می تواند با استفاده بهنجار و اصولی از این توانایی راه خود را به خوبی هموار کند تا این سبک و سیاقی که در پیش گرفته و موسیقی خود را صرفا به بی هدفی و پوچی راه می نمایاند. وی می تواند نوآوری ها و افکار جدید خود را در قالب هایی معقول تر و کاربردی تر بریزد و به عنوان مثال از خواننده ای که با حسن نیّت به کارهایش گوش می کند و یک دفعه و بی مقدّمه با جیغ غیر متعارف و بی موردش یکّه می خورد و از ادامۀ گوش دادن منصرف می شود ، نرنجد و ایراد کار خود را واکاوی و اصلاح سازد.
البتّه باز یاد می آورم که موسیقی ایرانی در تمامی عرصه های سنّتی، پاپ ، راک و … همواره نمایندگان خوبی داشته است که باید تقویت شوند و با جرات بیشتری به کار خود گسترش دهند. چه ، موسیقی در تمام جوانب و صحنه های زندگی نقشی فعّال دارد و همین خصیصه اش باعث شده تا همواره بحث جدّی و اول محافل باشد و باز به عقیدۀ من ، مهم ترین وظیفه از آن دولت است که یک عدّه کارشناس و کاربلد را به عنوان تیمی بررسی کنندۀ آسیب شناسی موسیقی به کار بگمارد. چه ، حتّی در مرثیه و موسیقی مذهبی ما نیز به آسیب شناسی جدی نیاز داریم و مدّاحان و خوانندگان مرثیه، بیشتر با نابلدی و ناتوانی ، ضربه ها و لطمه های گه گاه جبران ناپذیری به اصول و ارزش های دینی و شعایر ما وارد می کنند که به مرور زمان خود می نمایاند و زهر خود را می ریزد. من مطمئنّم برخی از مدّاحانی که در این حوزه ها وارد شده اند نه با ردیف آشنایی دارند و نه استعداد این کار را و تنها از سر تفنّن یا بد و خوش حادثه به این وادی خطرناک و حسّاس پا گذاشته اند. وادیی که اگر خوب مدیریت نشود با اعتقادات و احساسات مردم به بدترین شکل ممکن بازی می کند. باید کسی که نام ذاکر اباعبدا…- این بزرگ ترین منادی انسانیّت و آزادگی – ، را بر خود می نهد بر این نکته واقف باشد که پا در حریمی گذاشته است که ملایک غبطه اش را می خورند و حسّاسیت بزرگ این وادی را به خوبی دریابد.
برخی مدّاحی هایی که حتّی در تلویزیون و رسانه ها پخش می شود ، تقلید ناشیانه ای ست از موسیقی های سبک و کم محتوا که مع الأسف به خاطر سهل انگاری و کم توجّهی ، مد روز شده و هر روز بدتر از روز پیش، پیش می تازند!
به امید آن که موسیقی ما همواره راه سربلندی و سرافرازی خود را به درستی بیابد و بپیماید و آرزوی عزّت برای ایران اسلامی عزیز و شادی و موفّقیّت همیشگی مردم ایران، این بهترین مردم دنیا…!
منابع و مراجع:
۱ . تاریخ موسیقی ایران، روح انگیز راهگانی ، انتشارات بشیرو، تهران، ۱۳۷۷.
۲ . نمایش موسیقی در ایران، جهانگیر نصری اشرفی، انتشارات آرون، تهران ، ۱۳۸۳ ( دو جلدی).
۳٫ ترانه و ترانه سرایی در ایران، محمد احمد پناهی ، انتشارات سروش، تهران ، ۱۳۸۳٫
۴ . آیینه و آواز ، محمدرضا درویشی ، نشر مرکز موسیقی سازمان تبلیغات اسلامی ، حوزۀ هنری ، تهران ، ۱۳۷۳٫
۵ . دو گفتار در بارۀ خنیاگری موسیقی ایران، مری بویس و هنری جور فارمر، ، ترجمۀ بهزاد باشی ، نشر آگاه ، تهران .
۶ . تاریخ جامع موسیقی ، الک رابرتسون و دنیس استیونس، چاپ تهران، ۱۳۶۹٫
۷ . چشمانداز موسیقی ایران، ساسان سپنتا، نشر ماهور، تهران، ۱۳۸۲.
www.hamshahrionline.ir/news/?id=96208
wwwartmusic.ir/news/show.asp?id=19803
علیرضا جواهری www.etemaad.ir/released/87-12-26/239.htm/
دسته: