عنوان مقاله : میانجی های تفکّر ( ۲ )، تیرگی های عصرت راببین
____________________________________
در فرهنگ های لغت فارسی ، در برابر کلمه معاصر نوشته شده است : همعصر ،همدوره ، همزمان . این تعریف همچنین در افکار عمومی نیز رایج است و اصولا به همدوره بودن با زمان در جریان، ” معاصر بودن ” گفته می شود . از سویی به قرن جاری نیز ” دوران معاصر” می گویند ، امّا آیا به راستی در تفکّر فلسفی نیز معاصر بودن معنایی، همانند همعصر و همدوران بودن دارد ؟ این موضوعی است که جورجو آگامبن ، فیلسوف ایتالیایی ، مورد پرسش قرار داد و پرسید ” ما با چه چیزهایی و چه کسانی معاصریم ؟ ” و نیز ” پیش از هر چیز معاصر بودن به چه معناست ؟”
برای بسط این پرسش و درک بیشتر آن در شرایط حاضر، نگارنده ترجیح می دهد تا با مثالی ذهن مخاطب را روشن تر سازد تا پس از آن چند مورد از مثال های آگامبن نیز مورد بازخوانی قرار گیرد . مدّتی است که سریال ” قهوه ی تلخ ” در شبکه فروشگاه های کشور توزیع می شود و شخصیّت اصلی ماجرای داستان آن، فردی است که از زمان حال، یعنی سال ۸۹ شمسی به ۲۰۰ سال قبل بازگشته است و با افرادی روبرو است که شناختش از آنان، نه شناختی ظاهری، بلکه شناختی از دریچه ی تاریخ است . به تعبیر دیگر او در حالی در عصر آنان قرار گرفته که با عصر خودش فاصله ای بسیار دارد : ۲۰۰ سال . او تاریخ آنان را می داند و حتّی به سرنوشت شان واقف است ؛ بنا بر این تمام تلاش خود را می کند تا آنان را از آینده ای آگاه کند که خود بر آن واقف است . حالا اگر مباحث مطرح شده از سوی آگامبن را در نظر بگیریم، باید گفت مستشار الملک ، تنها معاصر سایر کاراکتر های مجموعه ی تلویزیونی قهوه ی تلخ است .تنها کسی که از دریچه ای فراتر از خود آنان بر عصرشان نظر می افکند ؛ توضیح این که سریال قهوه ی تلخ از آن رو که در دسترس ترین مثال است انتخاب شد.
آگامبن مثال ها و تعاریف متعدّدی از معاصر ارائه کرده است و نخستین اشاره را به نیچه دارد که به راستی در عصر خود ، معدود معاصری بود که می توانست همه چیز را از دریچه ای فراتر از عصر زندگی اش ببیند . به تعبیری او ناگزیر از زیستن در عصر خود بود، امّا تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که چیزهای بیشتری ببیند و به ناچار عذاب بیشتری متحمّل شود؛آن چنان که در طول تاریخ کسان دیگری هم بوده اند که از عصر خود فراتر بوده اند.در اینجا بد نیست اشاره ای به بخش نخست این نوشتار شود که به افتراق تفکّر وزندگی ناخودآگاه روزمرّه اشاره شده بود که اولی واجد خصلت عذاب آور پیچیدگی و در هم آمیختگی زندگی و دیگری بدون این خصلت و با آسانی در جریان هستند.انتشار تأمّلات نابهنگام نیچه بزرگ ترین نشان از وضعیّت تفکّر وی بوده است.او باانتشار تأمّلات نابهنگام، حسابش را با دوران خویش تسویه کرده و موضعی را نسبت به دوران خود اتّخاذ کرده است که فراتر از وضعیّت عصرش بوده است ؛ به بیان دیگر نیچه ادّعای خود در مورد معاصر بودن و ” به هنگامی” را بنا بر نوعی عدم تناسب و اختلاف فاز رو در روی حال حاضر قرار داده است . آگامبن می گوید : ” یک معاصر واقعی کسی است که به تمامی هم آیند با زمانه ی خویش نیست و به تظاهرات و ادّعاهای آن نمی چسبد . او خود را نابهنگام معرّفی می کند،امّا دقیقا به همین دلیل ، دقیقا به واسطه ی همین شکاف و همین ناهمزمانی تاریخی است که در قیاس با دیگران استعداد بیشتری برای درک و چنگ انداختن زمانه اش دارد . به تعبیر آگامبن معاصر بودن رابطه ای تکین با زمان خاص خویش است ؛ زمانی که به آن می پیوندیم در حالی که فاصله ی خود را با آن حفظ می کنیم .
اکنون بگذارید به مثال پیشین بازگردیم . شخصیّت اصلی داستان قهوه ی تلخ درست در شرایطی که پیوستن به عصر خودش را غیر ممکن می داند، ناچار است تا از وضعیّت موجود نیز تبعیّت کند، یعنی ناگزیر از زندگی در عصری است که به آن تعلّق ندارد ، بنا براین در وهله ی نخست تلاش می کند تا اوضاع را آن گونه که خیال می کند درست است،سامان دهد؛ برای این کار ناچار است تا به شرایط حال حاضر تن بدهد،امّا این تن دادن به شرایط حاضر ، خود او را نیز در زمان گم می کند و مجبورش می سازد تا با بازی همعصران دروغین اش منطبق شود، ولی درست در نقطه ای که فاصله ی خود را با آن عصر حفظ می کند و از موضعی دیگر وضعیّت را می بیند،در می یابد که اوضاع از چه قرار است .
او در وضعیّتی مهمتر ، به چیزهایی واقف است که تیرگی های دوران حاضر او هستند . آگامبن بر این باور است که “معاصر کسی است که نگاهش را به زمان خود می دوزد،امّا نه برای مشاهده ی روشنایی ها، بلکه برای درک تمامی تاری ها و تیرگی های آن . همه ی زمان ها برای کسانی که معاصر بودن آنها را درک کنند تیره و تار اند . پس معاصر کسی است که می تواند این تیرگی را ببیند؛از سوی دیگر تنها آن کسی می تواند خود را معاصر بنامد که نگذارد برق روشنی های قرن او را کور کند و در به چنگ انداختن بخش سایه و تاریک بطن آنها موفق شود،امّا این به آن معنی نیست که معاصر تیرگی های عصرش را همچون امری ببیند که به او مربوط نیست، بلکه درست برعکس او باید شعاع های تاریکی برآمده از زمان خود را تمام رخ ببیند .
اکنون به نظر می رسد با شرح این چند مثال، قدری موضوع برای مخاطب شکافته شده باشد.این که می خواهیم از چه چیزی سخن بگوییم ؛ در افتادن در ناخودآگاه زندگی روزمرّه وجدای از تفکّر ، ما را از معاصر بودن جدا می کند و به سبب خیره شدن به برق نورهای کور کننده دوران حاضر که با هزار عنوان در ذهن ما جاری می شوند، سبب می شوند که ما تیرگی ها را نبینیم و درکی فراتر از دوران حال نداشته باشیم . معاصر بودن در سیاست به مثابه ی موهبتی است که تکلیف ما را با حال حاضر مان روشن می کند؛ هر چند واجد خصلت هایی تلخ باشد . ما باید تناقض این جمله را که “مطابق مد هستیم ” درک کنیم و بدانیم مد – به مثابه ی نسخه قلب امر نو و نه خود آن ـ درست در زمانی که از آن سخن می گوییم از مد افتاده است . به تعبیر ماندلشتام :” چندان که مخلوق زندگی می کند / باید مهره های پشت خویش را بر دوش بکشد … ” .
دسته: