برگه‌ها

نوامبر 2024
ش ی د س چ پ ج
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  
 
No Image
خوش آمديد!
شکل دیگر دیدن / منصور خورشیدی پيوند ثابت

یک دقیقه سکوت

محمد علی حسنلو

نشر هشتاد ـ ۸۹

___________________________

 

شعر را می توان اندیشه ی زبان تعبیر کرد ،  وقتی هویت خود را آشکار می کند ، بیش تر نمود پیدا می کند. زمانی که خواسته های شاعر در حضور و غیاب کلمات ، ورای خاصیّت ارتباطی به صورت نمادین یا استعاری عرضه می شود ، عینیّت پیدا می کند . شکل حرف هایی که به سطر تبدیل می شوند و سکوت را می شکنند  و رفتار هیچ چیز ی را باور ندارند . 

دست ها دیگر

رفتار دستبند را حس نمی کنند .

گاهی گل سرخی

پر پر شده روی تابوتم

همین هویّت عینی به حقیقت می رسد و آگاهی انسان را شکل دگر می دهد . برای دریافت وسیع تری از تحوّل اندیشه ای که در شعر خود را نشان می دهد، بدون تن دادن به سکوت ، حرف های خود را در میانه ی سطر ها گم می کند .

چشم ها

تاریکی یک لحظه

در روشنی چشم بند

تضادی که زمینه ی بهتر دیدن اشیا را به شاعر دیکته می کند  تا بوی خوش اتّفاق را در پیرامون خود پراکنده کند ، البتّه با تأکید بر معنا هایی که پهلو به ذهن مخاطب می زند  و زخم های ملایمی در دست و بازوی شاعر می کارد .

جائی برای کسی

خالی نیست

آیه های زخم شده

یادت نمی برند

این حرف به مفهوم بیان ساحت دو سوی هستی است که با تصویر به خلق موقعیّت کمک می کند  تا زمینه ی درک آن را برای همگان روشن تر سازد  و سهم شاعر را در شگرد های زبانی همین واقعیّت موجود در اطراف او می سازد ،همه ی آن چه که در حیات این مجموعه حضور دارد .

هنوز چند نفس دیگر دارد

می تواند دویدن باشد

روح شاعرانه راهی به درون شعر باز می کند  و در گذر از همه ی نا ملایمات به خود می رسد و به درون خود ؛ زمانی که نه تن باشد و نه اجزای دیگر تن ، بدون بر آورده شدن هر توقّعی از تمایلات  . می خواهد که :

در این قبیله

پریشان پیشانی ام هستم

از شما

شمایی که در صدای خود گم شده اید . شکست شما در پوست آینه بیداد می کند . تجربه و مهارتی که شاعر در کارکرد کلمه از خود به جا می گذارد ،توجّه خود را معطوف به آن سوی کلمه می کند ،کلمه هایی که دیداری هستند و گاهی شنیداری می شوند .

کجا رفتند

آن ها که بی نفس

در آتش بازی خاک خوابیدند

و خاکستر شان این سو و آن سو پراکنده شد  تا جهان ذهنی آنها را گسترده تر نشان دهد در همه جا و جادّه ها با صلیبی بر گردن ، تا نشانه ای از تفکّر در راه باشد و تصویر ی از آن را در طبیعت تکثیر کند .

صلیبی که گردن را

 تا دار برد و

 زنده ماندن را آورد

و شاعر بیان می کند که چیزی نبود جز ابر که از کوه پایین می آمد  ، سقوط خود را از بلندا نشان می داد  و مدالی بر سینه که تند و با شتاب از کنار حادثه گذشت تا وسعت خود را در جهان هستی نشان دهد ، امّا عمق درد مندی ها را در جان خود بریزد !

برای اشک هایت

رنگ های تازه آوردم

رنگ هایی که این پارچه را

شکل دیگر پرچم شود

این نوع از بیان ذهن شاعر را در رسیدن به مفهوم واحد سرعت می بخشد تا نشانه باشد برای سازگاری با طبیعت اطراف که خشونت خود را نصیب او می کند .

جستجو برای پیدا کردن گلی و گلدانی تا در خاک وطن خود  ، بهار هر ساله را جشن بگیرد  و زخم روی کتف های خود را به باد بسپارد ؛ آن گاه با قدرت تمام اندوه خود را به شادی بدل سازد  تا واکنش های درونی خود را این گونه بیان کند :

نگران رفتنت

نگران ما

که جوان مرگ زندگی شده ایم

خنده هایمان

تهی شدن قلب از رویا است

گشودن افق باز برای دیدن منظر های تازه که خاک از او دریغ می کند . بیان همه ی رنج ها و مرارت ها موجب می شود تا انتظاری از طبیعت نداشته باشد .

چمنی بی رنگ

بی سهم

بی انتظاری از طبیعت

طلیعه ی پرواز این تفکّر زمانی محقّق می شود که عشق و محبّت  ، روز های جدید تری برای او رقم بزنند برای شکل دیگری از زندگی تا به خواسته های درونی خود نزدیک شود  تا راهی به دل عمیق ترین لایه های زندگی باز کند  با ” پرچمی که لاله هایش بیدارند “

 

به تحقّق آرمان های خود نزدیک تر می شود ؛. به جایی می رسد که ساحت مقدّس نور را در بلندای مناره ها می نشاند . این حرکت خود پیام تازه ای است که چشم را به درک ندیده ها دعوت کند .

آن گاه متوجّه می شود که همه ی چیز ها در درون ما هستند ، بیرون از ما چیزی نیست.

تو شکل دیگر من هستی

خم شده در شاخه

شکسته در اناری که رگ هایش

قرار بسته شدن دارند

واگر دست ها تابستان و چشم ها شبیه خورشید شوند  و آسمان به شکل دیگری رحمت خود را نثار کند و باد از سمت وسیع ترین جنبه های افق بوزد ، شاعر زمینه ی بروز یک تحوّل را در زندگی خود آماده می کند .

این مجموعه ی کوچک از آن جهت عاشقانه محسوب می شود که تمام تفکّر را پوشش می دهد ؛هرچند ابعاد اجتماعی در پشت این بیان عاشقانه حضور دارد که بسیار نگفته مانده است .

و ما / نمی توانیم این همه سیاهی را

به گلوی کلمات نریزیم 

و نشان داده است که در پس زمینه و در لابه لای کلمات ، سیاهی را مستتر کرده است تا نور مستقر شود . این نوع از نگاه در شعر ، یعنی بیان واقعیّت آنچه در برابر و کنار او است ،رؤیایی نیست ، تخیّلی نیست ، واقعیّت قابل درک اطراف شاعر است  که باید بیان شود .

گل های ما

غنچه هایی شدند

ریشه ریشه در خاک

بی نامی که بتواند

نقش عمر باشد

بر سنگ مزارشان

بیان صریح و صادقانه ی شاعر در قلمروی معنا ، نشان دهنده ی تجربه ی او در به کارگیری واژگان است، امّا در خلق تناسب بین مصراع ها و تصویر ها و ارتباط واژگانی در تقطیع عمودی اندگی تلاش ضرورت حتمی است .

خود شاعر بیان می کند که هنوز چند کبوتر دیگر می خواهیم تا آسمان را روبان قرمز ببندیم

و گاه صبوری می کند که زخم ها با انگشتان او تمام شوند  و ناگاه فریاد می زند :

صدای من بودی . انتظار لب های من !

غم بزرگی است

کبوتر بی دهانی

که در چشم هایت اسیر شده

عوامل احساس بر انگیز بسیاری در درون شاعر وجود دارد که همدردی مخاطب را تحریک کند، امّا با یک تغییر ناگهانی به تعویض فضا می پردازد  و مخاطب را به هم نوایی و هم خوانی می کشاند. تا به آرامش دست پیدا کند . درد عمیقی در جان شاعر ما است . امّا :

” آرامش چشم های شما “

 صبوری قامت ”  شاعر خواهد شد .

 

 

دسته: نقد و نظر | نويسنده: admin



ارسال نظر غير فعال است.

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

انتشارات شهنا

انتشارات شهنا
1
No Image No Image