شیطان چوب خوش می تراشد
پشتش به من که می شود / یادش به من نیست شاید ؟!
رد بوسه اش هم پاک شده است / بابوی الکل !
این رنگ سرخ هم از پیاله او نیست؟
کمی قدیمی چپ می زنم / شیطان چوبش را تراشیده
کشاله رانم درد را می خورد / نخورده اما !
انگار شیطان هم زیر لحاف من آمده / جای زبانش لیسیده
جایی کنار خراش گلویم / اتّفاق بزرگی شاید نباشد
مرور می شوم، هنوز چوب را حس نمی کنم / که خورده باشم با احساس !
امّا هرروز وانمود می کنم خورده ام
این تکّه های چوب نتراشیده سهمم حساب می شود .
دسته: