عنوان مقاله :
نگاهی به مجموعه ی«دو واو»داوود ملک زاده
…شاعری که از سمت زمین به آسمان می بارد.
___________________________
ـ بگذار همان قصه ی گندم باشد/بگذار زبان شعری ام گم باشد/بگذار بگویم تو کمان ابرویی/هر چند زبان قرن پنجم باشد ص۲۲
ذهنیت من با شعر کلاسیک همساز نیست،اما مضامین اجتماعیِ غیر متعارف در بعضی رباعی های ملک زاده مرا وادار به خوانش «دو واو» کرد،نخست فکر کردم مانند بیشتر رباعی سرایان این دهه ها مرا به دوران ساسانی می برد؛ با همان فرمول جبری کلاسیک جزیی نگر!! ولی با هر بار خواندن وسوسه نوشتنم بیشتر می شد که ملک زاده هم یک روزی یک جایی به طنز گفته بود؛ نقد از قلم من طیبات است!! که معتقدم جهان بدون شعر ناممکن است زیرا شعر در هر پدیده ای حضور دارد و این نهفته گی را شاعرباید ممکن سارد که جز با تیز بینی و هوشیاری ممکن نیست….
گفتگوهای زیادی پیرامون قالب رباعی هست؛ زبان رباعی شاید از لحاظ ساختار مشکل ترین صورت زبان است که فشار خون زبان پارسی با رباعی بالا و پایین می شد و در همه ی دوران مخاطب داشته است. و هنوز هم کم و بیش نبض اش می زند. که سنگینی مفاهیم شعری در این نوع ژانر نهفته است. با توجه به قالب ساختاری تحول پذیر است و شاعر با باورپذیری این دگرگونی را روش مند و به زبان مدرن نزدیک کرده است.ملک زاده مانند کتاب قبلی خود «تهران برای شعر شدن شهر کوچکی ست» گاهی از مدار مداخله گر ی بیرون می زند وبا کنایه نوعی از لفظ و معنی را بکار می برد ولی در این جا با گریز از عینیت های ساختاری و قالبی خواسته دیوار صوتی رباعی را بشکند!
با این وصف غیر منصفانه است اگرخواننده دچار سوء تفاهم در تعبیرشود، زیرا شاعر در این ساختاربا طنازی و سمبل سازی و نماد پردازی ایده های خود را در قالب کلاسیک ریخته و با کلیت مفاهیمی و هنجار شکنی های عاشقانه و اجتماعی توصیفاتی نابی به زبان آورده است:
ـ زیبایی عشق را دلیل است انگار/هر بوسه ی او بحر طویل است انگار/توصیف نمی شود فقط باید خورد/حلوای سیاه اردبیل است انگار ص۱۶
با ریزه کاری های کلامی و بدعتی در شعر کلاسیک به آشنازدایی پرداخته است ؛ تابع احساسات است نه ساختن احساس!که شعر هدفی جز رهایی از قید و بند های ذهنی ندارد؛وشاعر برای ثبت ذهنیاتش کوتاه ترین راه یعنی رباعی را انتخاب کرده و با باریک اندیشی و روشن بینی افکارش را در این قالب ریخته است؛ که ترجیحا رباعی بر خلاف دیگر قالب های عروضی به طبع و سلیقه ذهن مشکل پسند ایرانی نزدیک تر است.زیرا قالب مهجوری نیست و بیشتر تجربه های زبانی و انگاره های ذهنی در هر دوره ای در این نوع ادبی شکل گرفته است. ملک زاده نگاه چرخانی دارد؛ لحن مدرن در قالب کلاسیک را به بهترین شیوه حفظ کرده است. و همه ی هم و غمش را در مصراع چهارم گذاشته است که موفق است تا با تاکید به»«واو» و پرداخت مصراع های ماضی و مضارع خواننده دچار سردرگمی نشودکه البته برای رسیدن به ذات صدای شاعر و زبان رباعی این جانشین سازی ها نوعی محاکات غیرآگانه است:
ـ خوشبختم:شاعرم کتابی دارم/شغلم:کلمه در آسمان می کارم/پرسش:تو چه گونه شعر می گویی؟من:
از سمت زمین به آسمان می بارم ص۱۱
ـ من منتظرم دوباره یادم بکند/این شاعر را شبیه آدم بکند/من قلقلی ام-سرخ و سفید و آبی-/پنچر شده ام که عشق،بادم بکندص۶۲
دل مشغولی و دغدغه هایش را به نوعی سیاسی نگری وبا تصرفات آوایی نگاشته است؛شاعرفقط فریفته ی ذهن و زبان خود و برای فرار از انگاره های ذهن تثبیتی به راه هوشمندانه رفته است .استفاده بهینه از مصرع های چهارم باعث شده که خواننده باور کند که رباعی ها تجربه های حسی اند نه ساختگی…مصراع های نخست با مصوت بلند که صدای انعکاس بیشتری دارد و آوای ساختاری روباز و آشکارند؛جالب این که در «دو واو» از شگردهای مستعمل ادب کلاسیک به دور است؛وبه دور از معنای تحت اللفظی و تکرارهای غیر ضروری مضامین را با یک مکث تاملی پربارمی کند.عادات گفتاری و ارتباط یک واژه خاص با دیگر واژه ها ایجاد پیوند کرده و با زبان نیش دار و کنایه آمیز و تهییج آور از مضامین اجنماعی و خط قرمزها می گذرد.شاعر لحظه وارگی ها تجربیات ذهنی خود ا بازآفرینی کرده و احساسات خود را بر انگیخته است.به عنوان مثال تصویری از سقوط توپولف ها را در شرایط کاملا دلهره آور این گونه با طنز تلخ بازآفزینی می کند:
ـ با لعنت و آه و اوه و تف می آیم/تا آخر کوچه ی بلوف می آیم/یک بار اگر نیامدم وقت قرار/یعنی که سوار توپولف می آیم ص۷۱
شاعر با شی نگری و جزء نگاری و تصویر سازی ها با کلام ساختاری شعر همپیوند است.زیرا رباعی با توجه به ساختارش تم های رمانتیک،اجتماعی و تاریخی،آیینی و سنتی،حزن انگیز و مرثیه گونه،مبالغه آمیز و اغراق و کنایه را در خود نهفته دارد و می توان با این سوژه ها با آن مانور ذهنی داد.که هدف اصلی تصویر سازی و نوعی تقابل بین ساختار احساسی و محرک های دنیای عینی است. در رباعی ها محتوا پرسپکتیو وانتقال مفهومی وابسته به طیف های حسی است که سعی وافری بکار برده که رباعی هایش انسجام،آهنگ و هارمونی ذاتی(با توجه با قالب ساختاری)و مفهومند باشند.که الیوت عقیده دارد«شعر رها کردن مهار احساس نیست بلکه گریز از احساس است»در این کالبد شکافی رباعی ها از نظر زبان شناختی پارسی برای برجسته سازی مضمون آن هم با دو قطب استعاری و مجازی نگاشته شده اند که شعر این آفریدگار زبان در هر لباسی حرفی برای گفتن دارد و شاعر در تلاش که به کمک واژه ها مفاهیمی تازه در افکند:
ـ سهم حسنک صدای گاو است فقط/چرمینه به دست مرد،کاوه ست فقط/یک روز که باید بروم،می دانم/سهم من از این جهان دو واو است فقط ص۱۹
ـ نه درس بزرگ ریزعلی را خواندیم/نه آب پای آن درخت افشاندیم/با دفتر مشق خط خطی از اول/روباه شدیم و پای زاغک ماندیم ص۵۴
ملک زاده ارسطو وار جوهر شعر را استعاره می داند و آشنا زدایی اش در استعاره ها نهفته است و این معرکه ماندن در شعر ریشه در فردیتی دارد که بحث انگیز وحس نوستالژیکی آن کاملا محسوس است. با این ذهنیت درونی و انگار ناپذیر که رباعی از شاخه های لطیف شعر پارسی است…این نوع شکل ادبی از ذهنیت اجتماعی تاریخی نشات می گیرد و دست افزاری برای آفرینش و جذبه ای خاص در قالبی خاص ؛نه نشخوار کننده ای که می خواهد دیگران را با زبان ادبی بفریباند! ملک زاده بر خلاف شعرهای قبلی ذهنیت پیچیده ای ندارد و با سادگی تصاویر مخاطب جز به جز به کلیت شعرنزدیک می شود. در «دو واو»رباعی های عاشقانه فردی نگاهی تراز مند(مخاطب/معشوق آرمانی/انسان مداری) و سرشار از معنای تلویحی می باشند و در گذرگاه کنش و واکنش ها دریچه ها به روی خواننده باز می کند. در صورت بندی عشق هم بیشتر ذهنیت غنایی اش مبتنی بر فردیت یافتگی است:
ـ بگذار بگویند که گم راه ام من/با بیژن افتاده ی در چاه ام من/اقساط لب مرا تو باید بدهی/یک بوسه ی چک سفید می خواهم من ص ۳۴
گویا شاعر بعد از کتاب شعر نو موفق «تهران برای شعر شدن شهر کوچکی ست» تصمیم گرفته همه ی ذهنیت های ادبی اش را بچاپاند!!البته در رباعی هم می رود که به زبان «طنز اکسیری» اکبر اکسیر نزدیک شود.که این طنز گریبان اکثر شاعران آستارایی را گرفته و حسن و قبح آن بماناد برای زمان که با غربال می آید!
شاید با تهور و تاملی که از شاعر در کتاب قبلی باید «دو واو» را به بحر دیگری می برد؛مثلا اگر به بحر رجز می افتد با مستفعلن می توانست زحافات متنوعی بسراید، زیرا ملک زاده ذاتا ذهنیت رجز خوانی دارد…که برخلاف آمدِ ذهن در این شبیه سازی ها کارش به کام است الحمدالله، ولی از فعل داوود استغرالله!
البته بعضی ر باعی ها حکایت«من قی قی و تو قوقو» دارد که سیلانی از ذهن شاعرند مگر بخواهیم با قالب عروضی عربی فکر کنیم و پارسی بنویسیم!!تنها اکتفا کنم به نقل مفهومی از میشل فوکوکه شاعر به سبک و ذهن و زبانی می نویسد که دیگر نیندیشد!و ملک زاده در این دایره ی تنگ خوب توانسته پیام رسانی کند.این شمه ایی از حس خوانشی ام راجع به شعر« دو واو »ملک زاده است و هر کسی مختار است برای ذهنیش انگاره ای برگزیند و…بگذارم ملک زاده ی شاعر بیاساید!همین!!
دسته: