می خواهم به غربت بروم
عاشق زنی شوم
و برای میهنم
گریه کنم
(ص۶۶)
هادی خوانساری را به چند دلیل موجه از نظر خودم عزیز می دارم! یکی این که تا به امروز در مسلک و مرامی که برای خود در حیطۀ هنر و شخصیت اجتماعی به تبع آن برگزیده است ، پای می دارد ، ثابت قدم است و اعتقادی راسخ داشته به آن چه گفته است و از او شنیده ایم! دیگر این که در جهت جامۀ عمل پوشاندن و نیل به آن چه گفته و اندیشیده است ، تلاشی جامع و خستگی ناپذیر از وی در طول این سال ها شاهد بوده ایم! این هدف جهادی و کوششی در واقع چیزی نیست جز پاس داشت و تلاش در جهت محقق ساختن آزادی ، صلح ، نوع دوستی برای تمام ملل و انسان های حاضر در جهان و در قید حیات!
وی در این راه ، بدون چشم داشت به حمایت و پشتیبانی ، یک تنه و بی وقفه کوشیده است و خدمات ارزنده ای ارائه کرده است و به عقیدۀ من سزاوار تقدیر، تشویق و سپاس گزاری ست. وی به آزادگی و صلح جهانی ، حال در هر لباس و ملیتی که باشد احترام می گذارد و در جهت همه گیر کردن این اهداف مقدس و خدایی و شناساندن قهرمانان و اسوه های این راه پر خطر ، کوشیده است حال می خواهد میرزا کوچک خان ، باقر خان ، ستار خان و … خودمان باشد یا آزاده مردان غیوری چون چه گوارا! وی در این راه مقدس ، تمام هم و غم خود را مصروف شناسایی و ترویج راه و مشی این بزرگ اندیشه مندان تاریخ و در راس آن ها حضرت ابا عبدا… الحسین ( ع ) و چشم و چراغ و امید تمام ظلم دیدگان جهان ، مهدی موعود ( عج ا…) نموده است.
خوانساری متولد ۱۳۵۵ ، ساکن کرج است . از آثار او می توان به :
۱- گزیده ادبیات معاصر ۲- کلاویای شکسته ۳ – چه ؟ ریکهای جوان ( مانیفست غزل پیش رو ) ۴- دوست من چه گوارا ۵ – تظاهرات تک نفره ( بوطیقای هم گرایی و شعر ) ۶- ادبیات ضد جنگ
و از فعالیت هایش به:
– نمایندهی ایران در فستیوال جهانی شاعران هاوانا.
– ریاست انجمن دوستی ایران و کوبا.
– نمایندهی آسیا در هیئت بررسی تأسیس کمیسیون جهانی شاعران صلح.
– طراح و دبیر همایش ادبیات دوستی ایران و کوبا (بزرگداشت چه گوارا).
– دبیری جشن مهرگان ایرانیان (گفتوگوی تمدنها).
– برگزیده چندین جشنواره شعر در سطح کشور
– طراح و ارائه دهندهی پرچم جهانی شاعران صلح که به امضای بیش از پنجاه شاعر برجستهی جهان از جمله آدونیس، ارنستو کاردینال، آیتانا آلبرتی، لینازرون و … رسیده ، اشاره نمود.
وی هم اکنون با تاسیس دو انتشارات فرآگاه و مهدیار جوان و فعالیت های گسترده در برنامه سازی های رسانه ای ، روزهای پرکاری را پشت سر می گذارد و برخی نام های مستعارش چون چریک ، شاهد و بولدوزر کوچک از این عزم جزم و تلاش راسخ حکایت می کند.
وی در زمینۀ شاعرانگی امروز هم حرف های خوبی برای گفتن و شنیده شدن دارد که احساس می کنم بنا به دلایلی برخی از زحمت کشان شعر و هنر امروز ، آن طور که باید و شاید به حق و حقوق خود نرسیده اند . خوانساری آغاز شعر خود را از سال های دهۀ هفتاد رقم زده است و از آغازگران و تئوریسین غزلی موسوم به پیش رو نیز هست. و اما شعر پر سر و صدای دهۀ هفتاد که من در نوشته های دیگرم به طور مفصل و مبسوط به آن پرداخته ام . شعری که گفته ها و ناگفته های فراوانی دارد و به عقیدۀ من ، هنوز آن چنان که باید و شاید در باره اش سخن به میان نیامده است. چه ، درست است شعر ، هم چون رودخانه ای سیار و گذرنده به پیش می رود ، اما وظیفۀ نقد ، کنکاش مسیرهایی ست که جریان شعر از آن عبور کرده است با بررسی جمیع شرایط و بسترهایش!
در این دهه ( البته من نیز چون برخی از دوستان ، اصل دهه بندی را برای شعر و هنر نمی پسندم. چه ، شعر یا هر هنر دیگری بدون توجه به روز و ماه و سالی که در آن جاری ست ، جاری ست و به تحرک ، سیالیت و پویایی خود ادامه می دهد و هرگز به نقطۀ صفر بر نمی گردد)، تعداد کثیری از شعرا به کار سرایش در حال و هوای جدیدالتاسیس زدند و با الهام از شعر و هنر پیش روی دنیا و تغییرات بنیادینی که در آن شکل گرفته بود و با توجه به شرایط دگرسان پس از اتمام سال های تعهد و ایدئولوژیکال جنگ و مقاومت ، تمهیدات و زمینه هایی تازه برای شعر اندیشیدند.
شعر در مرحلۀ گذار از دوران آرمانی و شعاری خود به مرحلۀ تفرد و جزیی نگری می رسد که انگیزۀ خود را از کثرت گرایی مطرح در اندیشه های اعتقادی و مردم محوری سیاسی می گیرد و بر آن است تا می تواند ، اجتماعی تر ، به درد زندگی بخورتر و پاسخ گوتر باشد به اجتماعی که حقیقتا شاید به این باور رسیده است که شعر را یا باید در فضاهای کهنه ، تکراری و خواب آلود گذشتگی جست و جو کرد یا در نقش برانگیزانندۀ سیاسی – اجتماعی با کارکردی شعاری در فوران اتفاقات و حوادث جاری!
البته نه این که در این مرحله ، مضمون به کلی از صحنۀ بازی شعر به حاشیه رفته باشد بل که یک نوع تعدیل بین ساختار و محتوا در شعر و هنر به وجود می آید و شاعران اکثریت جوان در فضای تازه خلق شده ، کمی فارغ از جنجال و هیاهو ، به دنبال افق های تازه تری از شاعرانگی می اندیشند و به قولی به سطح زندگی های در جریان ، معمولی و عینی بر می گردند و با اجتناب از آرمان گرایی و اسطوره پروری – این دو عنصر مهم شعر حماسی – ، فضاهای جدیدی خلق می نمایند.
سرآغاز این تحولات از اواخر دهۀ شصت و اوایل دهۀ هفتاد ، بسترهای جدید و ظرفیت های تازه کشف شده ای در شعر فارسی بروز می دهد که با محور قرار گرفتن دو اصل نسبیت و تطور به حرکت رو به جلوی خود ادامه می دهد و به شعر در فضاهای پست مدرن می انجامد
خوانساری در این برهه از زمان ، با جدیت و خلاقیت خاص خود پای در رکاب شاعرانگی می گذارد و کوشا و خستگی ناپذیر به ارائۀ مانیفست غزل پیش رو همت می گمارد که در جریان شعر امروز جاری ست و در فرصتی دیگر مورد نقد و کنکاش جدی راقم این سطور قرار خواهد گرفت.
مجموعۀ قاچاق عطر تو در برگیرندۀ ۵۵ شعر عاشقانه و ضد جنگ است با مقدمۀ دکتر کیومرث منشی زاده ، که توسط انتشارات مهدیار جوان ( با مدیریت خود شاعر ) در سال ۱۳۸۹ در تیراژ ۲۰۰۰ به بازار نشر عرضه شده است. البته اشعار این مجموعۀ سپید ، حقیقتا ضد جنگ است و عاشقانه نیز! اما نوعی ترکیب و تلفیق بین این دو موتیف ، به صورت خاص صورت گرفته است که می تواند برای خواننده بسیار جالب توجه و خواندنی باشد! دکتر منشی زاده در مقدمه ای که برای مجموعۀ حاضر نوشته است به نکات خوبی اشاره کرده است. وی به صورت اخص ، شاعر را مقید به تنفس در حال و هوای امروز ، با شرایط خاص امروز می داند و به فوتوریسم و نگاه به آینده در شعر و هنر بها داده است . وی شعر متحرک ، پویا ، زنده ، گویا با توسل به اسباب و ادوات روز و بلکه آینده گی ( فراصنعتی ) را مطلوب شمرده است و سادگی و جسارت در زبان شعری هادی را تحت تاثیر سعدی قلم داد کرده است.
من معتقدم هادی به یک نوع ترکیب و این همان سازی جالب در ترکیب دو حوزۀ ضد جنگ و عاشقانه رسیده است و با توجه به جذابیت ها و کشش های روابط عاشقانه ، به تبیین و تعریف دیگری از مفاهیم طرد جنگ و صلح و دوستی با این شیوه رسیده است.
جنگ جهانی سومی
در کار نخواهد بود
می خواهم با یک بوسه
جهان را فتح کنم
ص۱۳
یک نوع کثرت آفرینی در وحدت و برعکس آن را شامل می شود که در آن ، بوسه ، واسطه ای ست برای شاهکاری تامل برانگیز! فشرده ای ست از آن چه در این رابطه شنیده ایم و خوانده ایم . تلخیصی ست از حقیقت جهان امروز که با خودکار عشق به نسبیت پهلو زننده ، بدین سان نقش می زند!
در شعر دیگری ، با حسن مطلع ، در ابتدا کلمه بود و هبچ نبود برگرفته از تورات ، فلسفۀ سرایش شعر را بدین سان بیان می کند که شاید به نوعی بیوگرافی شعر حال حاضر نیز باشد . شعری مردانه که در واقع به زبان و بیانی عادی و روزمره ، وظایف برخویش بسته اش را عبارت می کند که نشان از سنگینی و حائز اهمیت بودن این کارکردهای اغلب مردانه هم دارند. ابژه ها ، همان کلمات این سوی و آن سوی امروزند که در بافت ساختاری ، از پس هم ، چون سان و رژه ای نظامی ، رده بندی شده اند و هرکدام مضمون و کانسپتی از منظر امروز را به دید خواننده می کشانند.
کلام پاک به سمت خدا می رود / و من به سمت تو / ای بهترین کلمه / کاری جز این ندارم / که کلمات را دست در دست هم / پای آتش شعر برقصانم / کاری جز این بلد نیستم / کلمات ( ، ) زنان زیبایی اند / با گوش واره هایی بلند از عاج و صدف / و خلخال هایی از مروارید / من تنها کلمات را از خلوت / و کلمات خیابان گرد را از سر چهارراه ها / که اسفند دود می کنند / و کلمات بی سرپناه را که کارتن خوابند / پیدا می کنم و برایشان / خانواده تشکیل می دهم / و سر پناهی تدارک می بینم…
ص۱۴
هادی ، همواره در تقابل میان دو عشق به زن و به آزادی ، عشق به آزادی را ترجیح می دهد و این رسالت کاراکتر هنری وی نیز هست ، بدون تعارف ، وی به آن چه می گوید معتقد است و خلسۀ شاعرانه اش در واقع ، همان حالت هایی ست که در هوشیاری نیز بدان اعتقادی راسخ دارد و آن تلاش در جهت صلح گستری ، آرامش بخشی و سلامت زندگی مدرن بشری ست و این گامی ست اساسی برای موفقیت یک شاعر و هنرمند که آن گونه که می سراید ، بیندیشد و عمل نماید.
زیبای من / مرا ببخش / اگر نمی توانم پای بند تو باشم / با این که خون در رگ هایم بوده ای / چرخ آسیاب عشق و اندیشه ام / پایگاهی همیشگی برای برگشتن / و کافه ای امن برای قهوه نوشیدن / از تو لبریخته ی زیبایی ام / لبریخته ی زندگی / خیانت است یا نه نمی دانم / اما مرا ببخش / پیش از آن که به گوشت برسانند / اعتراف می کنم / مشامم از عطر دیگری / پر شده است / که نامش / آزادی است
ص۱۷
مشی ساده گویی و بی غل و غش سرایی هادی را در این مجموعه دوست دارم ، هرچند این سادگی و انشاواری بیش از حد نیز ممکن است در پاره ای موارد خوش ننشیند و به شعریت شعر خلل وارد کند طوری که با درگیر شدن در نوعی حشو و اطناب در پاره ای موارد و تکرارهای زاید و خسته کننده ، خدشه وارد نماید و مرزهای بین شعر را با نثرنویسی بردارد و به دومی تمایل بیش تری از خود نشان بدهد! البته این افراط نیز پسندیده نیست و معتقدم برخی از اشعار این مجموعه می توانست با بازنویسی ، حذف برخی حشو و اضافات زاید و تکرارها ، به مراتب فشرده تر و منسجم تر و شاعرانه تر بیان گردد ، اگرچه با سیاست کلی سرایش این مجموعه که همان فنی سرایی شفاف و به وضوح است موافق هستم و در نقد برخی دیگر از دوستان شاعر نیز ، گله ها از برخی غموض و پیچیده سرایی ها داشته ام که خوانندۀ عطای خوانش به لقا بخشیده را در کوچه پس کوچه های سرگردانی مبهم سرایی ، گیج و بی هدف به حال خویش رها ساخته است.
در تقسیم بندی کیفی اشعار مجموعۀ مورد نقد ، من اشعار نیمۀ اول کتاب را قوی تر و فنی تر از نیمۀ دوم می پندارم و بنا به هر دلیلی حس می کنم ، شعر هرچه به سمت پایانی پیش می رود ، دچار ضعف می گردد. البته دو خصیصۀ شعری هادی همواره تا به امروز با او همراه بوده است که در این مجموعه نیز دست در دست هم مضامین اصلی شعر را ساخته اند و آن دو، تغزل در بافت شعری و اجتماع سرایی اوست که با تفاهم و هم دلی ، دست در دست یکدیگر به خلق فضاهایی جدید و اغلب موفق اقدام نموده است. در برخی شعرها نیز با خلسه ای شبه عرفانی رو به رو می شویم شبیه نوعی عرفان گویه های کلاسیک ، نوعی خودخوری ، من هیچم و هرچه هست تویی گویی! که با وساطت عشق ، خلق موقعیت می کند و بانی نوعی ارتباطات معنایی ظریف و لطیف می شود و شاعر ، موضوعات و مفاهیم مطروحه در عرفان و فلسفۀ کلاسیک را به رنگ امروز شعریت می بخشد . یعنی نوعی پردۀ مرکب امروز بوده گی بر روی حقایق فلسفی و تاریخی گذشتگی با محوریت احساس و غلیان عاطفی می کشد و همه را با اقتضائات حاکم بر آن چه در جریان است حل و فصل می نماید.
در شعری با عنوان ” زیبایی ات مبنای تاریخ جدیدی است ” ، شعر با یک شرط پایه ای ( طلب فرصت ۵ دقیقه ای ) بنا گذاشته می شود و در پیرو آن ، جوابیه های تامل برانگیزی را صادر می نماید ، نوعی گزارش گونه گی و اتفاقاتی که در خط عمودی شعر به سادگی و سهولت رخ می نماید و بدون ابهام و تشکیک سازی اما با شگرد خاص هنری شاعر ، موضوعات به چالش کشیده می شوند.
چیزی جز از نامی که ندارم / ندارم / و آن هم پرداخت کرده ام / که خراج گذار زیبایی ات باشم / پنج دقیقه اگر به من فرصت می دادی / بلیط کوپه ای از قطار بهار را / برایت پیش خرید می کردم / پنج دقیقه اگر به من فرصت می دادی / پنج هزار سال عمرم / حتی تناسخم را / پیش کشت می کردم / و سند پنج قاره را / یک جا به نامت می زدم / در همین پنج دقیقه / خودم را آب داده و دیوانه تر از همه / در پیشگاهت سر می بریدم …
ص۲۵
پیش تر گفتم هادی شاعری ست صرفا اجتماعی سرا ، تغزل پیشه با محوریت اصلاح گری ، آباد طبعی و نوع دوستی غرق در صلح و سازش که در رویاهایش مدینۀ فاضلۀ خوش بختی و بی دغدغگی انسان را به تصویر می کشد . وی جهانی را می طلبد در صلح کامل ، بدون جنگ و خون ریزی و سیاست زدگی استبدادی و استعماری و چون در عالم واقع با چیزی غیر از این خواسته و آرزو روبه روست پرخاش می کند ، فریاد اعتراض بر می آورد و لب به شکوه هم می گشاید. وجه تمایز وی با برخی هم آلان و هم پندارانش در نوعی عشق احساس گرا و عاطفه محور صرف و خاص تغزل با رنگ و متدی فلسفی نهفته است . وی این انباشته گی اندیشه اش از تغزل خاص با عاطفه ای ادغام شونده و موثر را در غالب اشعارش به رخ می کشد و این است وجه افتراق اش با هم قطاران خود!
گم کرده راه و بدون ماه
به کلبه برگشتیم
از میان برف های سیاه
بدون فانوس
تو ابتدا
بخاری چوبی را روشن کردی
و بعد
تمام هستی من را
به آتش کشیدی
ص۶۱
لال مادر زادی بودم
با تو
آوازه خوان جهانم
ای آزادی
ص۲۷
انگشت های نشانه ام را
قطع می کنم
جنگ را
دوست ندارم
ص۳۲
شعر امروز ، باید مختصات و دغدغه هایی از جنس امروز داشته باشد .البته شاعران امروز را شاید همگی ، همت در نیل به این هدف باشد اما از آن جایی که از شعر تا شعر تفاوت هاست و یک شاعر خوب باید جمیع الاطراف ، همۀ خصوصیات شاعرانگی را در خود جمع داشته باشد ، متاسفانه اکثر شعرای امروز ، خاصه در حوزۀ سپیدسرایی به بی راهه رفته اند و از یک سمت بام به پایین سقوط کرده اند . شعر سپید بی وزنی که نتواند با موسیقی جاری در رگان واژگان خود ، وزن و هارمونی بسازد ، شعر نیست ، مطایبه است و نوعی سرگرمی صرف! و اساسا تفاوت شعر و نثر نیز در همین موارد به چشم می آید . ممکن است یک نوشته یا نثر ساده ، زیبا و بسیار تاثیرگزار نیز باشد اما شعر نیست و یک شعر ، همه چیز باشد الا شعر! آن چه به یک شعر موفق امروز شعریت می بخشد ، همان جمیع الاطراف بودن شاعر آن است که به قول مرحوم مختاری با چشم مرکب خود ، محیط بر همۀ واقعیت ها و هر جریان یابنده ای در اطراف و اکناف شعر خود باشد ( دید سوم ) و نوعی احساس و عاطفۀ هم گون با شناسنامۀ شعر خود را در لحن و بیان به شعریت بکشاند و من ، هادی را در این راهی که برگزیده است و برای شعر خود تعریف کرده است تا حد زیادی شاعر می بینم و موفق! سادگی آمیخته با تغزل آمیخته با نوعی فلسفه گری و عرفان گویی اختلاطی سیار در باور امروز با چاشنی عشق و تقدیس آزادی و آزادگی ، صلح و نوع دوستی ، همۀ آن چیزی ست که مجموعۀ حاضر را ساخته است . این که دل ( نه پی ) از گذشته ات بکنی و با اعتقادی راسخ به امروز با تمام مصالح و مقتضیاتش ، داشته های در چنتۀ دیروز خود را در ظرف نسبیت امروز بریزی و ارائه نمایی و شعریت بخشی ، هنر بزرگی ست که نشان از تبحر و آگاهی هنرمندش دارد!
در شعری با عنوان شوخی بزرگ ، شاعر ، موضوعات سیاسی و ابزاری اکثر دولت مردان امروز را که چماقی ست در دست استعمار برای تهدید و ارعاب و کو.بیدن دیگر ملل ، به چالش کشیده است و با مهره چینی در صفحۀ دوئیت من و تو – این دو بازی گر قدیمی و تغییر ناپذیر شعر – به رنگ شعر در آورده است. در واقع ، شاعر در این شعر توصیف گر جلوه هایی از زیبایی و حسن معشوق ( تو ) از منظر ( من ) ناظر است . تویی که شاید در شعر امروز ، بیش از حد از تو بودنش زیان می بیند و می تواند گاهی با رفتن در غیبت ، حرف های بیش تری را در خارج از کلیشه ای که گریبان شعر امروز و دیروز را گرفته است به زبان آورد. اما گذشته از این واقعست ، شاعر در این توصیفات ، با نماد ها و دست مایه های امروز ی ، به خوبی از پس القای یک حس نیرومند برآمده است:
در رگ های من / اورانیوم غنی شده جریان دارد / در چشم های تو / راکتورهای اتمی کار گذاشته اند / قلب من / با باطری های یک و نیم ولتی کار می کند / ولگا / از چشم های تو نیرو می گیرد / ماهواره ها / در مدار عشق تو می چرخند / کمپانی های بزرگ شعر / در سرزمین واژه های تو تاسیس می شوند / …
روزنامه می خرم / تیتر اول روزنامه تو هستی / و عکس کوچکی از من … / عکس فوق / متعلق به شاعر دیوانه ای ست / که هزاران هزار سال است / از حال خود خارج شده / و تا به حال …
ص۲۹
هادی در این مجموعه موتیف های دیگری چون ، موعود ، غزه و … را نیز مطرح کرده است و با دیدی امروزی به شعر کشیده است که این تفاوت در نوع دید می تواند نقطۀ قوتی باشد برای شاعر موفق امروز!
برای ایشان آرزوی موفقیت های بیش تر چه در عرصۀ های صلح خواهانۀ بین المللی و چه در شعر و شاعری دارم و طبق رویۀ گذشته ام با چند بریدۀ موفق به انتخاب خودم از شعرها این بحث را نیز خاتمه می دهم:
می نویسم نان
می خوانم ندارم
می نویسم آبرو
می خوانم
خدا را شکر
ص۹۳
مرز جهان را باز بگذارید
این نقشه نقاشی است
تا چسب زخمی را به زخم
صورت دنیا بچسبانم
ای آتش قلیانتان خاموش
ص۷۲
قطعا لیاقت این شعر را
نخواهی داشت
اما چه باک
این شعر را
تنها در وصف
زیبایی سروده ام
ص۹۴
دسته: