عنوان مقاله : میانجی های تفکّر ( ۳ )
حیات سیاسی ،حیات غیر سیاسی
______________________________________
شکل ـ حیات ( form – of – life ) در مقابل حیاتی که هرگز نمی تواند از شکلش جدا شود و در آن مجزا ساختن چیزی نظیر حیات برهنه ؛ به معنای حیات طبیعی انسان ، به هیچ رو ممکن نیست . یکی از ایده های اصلی جورجو آگامبن در مباحث نظری سیاست است . او این ترم را در برجسته ترین اثر خود ـ هومو ساکر ؛ قدرت حاکم و حیات برهنه ـ به خوبی بسط داده و با تکیه بر نظریه زیست ـ سیاست ( bio – politics ) میشل فوکو که مطابق آن مسأله اصلی بر سر خود حیات است ، شکل ـ حیات را پرورانیده است . محور اصلی این نوشتار بر تز شکل ـ حیات در نظریات آگامبن قرار دارد تا از رهگذر آن وضعیت کنش سیاسی دوران مدرن واکاوی شود و نیز نگاهی از نظرگاه هانا آرنت بر انقلاب های مدرن و کنش سیاسی در این انقلاب ها دوباره طرح شود .
آگامبن در نظریه ی شکل ـ حیات صورت بندی جدیدی از حیات ارائه کرد . او از حیاتی گفت که نمی تواند از شکلش جدا شود و مسأله ی اصلی در شیوه اش برای زیستن ، خود زیستن است؛ حیاتی که در آن شیوه ها ، کنش ها و فرآیندهای واحد به هیچ وجه صرفا امور واقع نیستند، بلکه همواره در حکم امکانات حیات اند ؛از سوی دیگر آدمها در مقام موجودات دارای بالقوگی که می توانند کاری را بکنند یا نکنند و …، یگانه موجوداتی هستند که در زندگی شان مسأله همواره بر سر سعادت است و حیاتشان تنها موقوف به سعادت و این رویکرد است که شکل ـ حیات را مستقیما به منزله حیات سیاسی بر می سازد . به بیان دیگر آدمها ـ افراد جوامع ـ به تعبیر فوکو زیست ـ سیاست خواهند داشت .
این حیات که آگامبن به خوبی نظریه اش را در باب آن بسط داده است ؛ درست در نقطه مقابل حیات برهنه ، به معنای زیستن آدمی تنها برای زیستن قرار دارد و زیستنی دارای معنای خاص و نیز واجد هویتی مشخص است که می توان از تعبیر میشل فوکو نیز استفاده کرد و به آن زیست ـ سیاست هم گفت . برای آن که این موضوع خیلی ساده تر درک شود؛ مثالی طرح می کنم تاآسان تر بتوان از دریچه این بحث فرآیند های کنش سیاسی و غیر سیاسی واصلیت موضوع سیاست ـ مردم را مطرح کرد .
یک اداره ، کارگاه یا شرکت را در نظر بگیرید که در آن ۲۰۰ کارمند با مشاغل مختلف ،اما همه در خدمت هدفی واحد مشغول به کار هستند .این کارمندان ۲۰۰ موجود زنده اند ( حیات برهنه ) و می توان زیستن آن ها را مانند سایر آدمها نوعی حیات دانست که تنها معطوف به خود حیات است ،اما از سوی دیگر شکل ـ حیات آنها ، حیات کارمندی است که دارای هویتی مشخص است و از کنش گری تا مطالبات آنها را تحت سیطره دارد . حالا اگر رییس آن اداره تصمیم بگیرد از آنها رفتاری را مطالبه کند که طبق میل و اراده خود اوست و چیزی دور از حیات کارمندی آنهاست ، حیاتشان را از شکلش جدا کرده و مثلا اگر از ایشان بخواهد تا برگ های درختان باغچه را جمع کنند یا اتومبیل وی را تعمیر کنند؛تنها بر جنبه جسمانی آنها تکیه کرده و هر چه خود خواسته را به آنها تحمیل نموده است؛ در حالی که آنها دارای هویتی به نام ” کارمند” هستند که وظایفشان را تعریف می کند و قرار هم نیست که از محدوده وظایف خود خارج شوند .
بنابراین حیات برهنه یعنی آن بخش از حیات انسان که در میان همه ی ابنا بشر مشترک است ؛ زیستن برای زیستن و نه دارای کارکرد و هویت مشخص . حیات برهنه هرگز برسازنده و معطوف به امر سیاسی نیست ؛ چرا که آدمها را می شمارد، اما تعریف نمی کند، یعنی یک ملت را به منزله انبوهی از آدمها می داند که جملگی مانند پیاده نظامهایی هستند در خدمت سیستم و ساز و کار قدرت و نه فرد فرد انسانهایی که خودشان دارای هویت مستقل و غیر قابل جدا شدن از شکل حیاتشان هستند . شکل ـ حیات هایی که واجد عقلانیت و تفکر اند . آگامبن می گوید عقلی بودن و تفکر،شکلی از حیات در میان دیگر اشکال نیستند که در متن آن حیات و تولید اجتماعی خود را صورت بندی کنند ، بلکه بر عکس آنها همان توان واحدی اند که اشکال کثیر حیات را به منزله ی شکل ـ حیات بر می سازند .
این در حالی است که حاکمیت دولت { مدرن } وجود خود را فقط از طریق مجزا ساختن حیات برهنه از شکل آن و تنها با تکیه بر حیات برهنه در هر پس زمینه ای تصدیق می کند ، اما شکل ـ حیات ها همان توانی اند که بی وقفه حیات را با شکلش وحدت می بخشند یا از انفصال حیات از شکلش جلوگیری می کنند تا حیات برهنه به مثابه ابژه فرمانبر که تماما در خدمت قدرت حاکم است ، پدیدار نگردد .
به بیان ساده تر جدا کردن انسان از تفکر وهویت مستقل و آزادش به معنای جدا کردن حیات او از شکل آن است و برهنه سازی حیات انسانی قلمداد می شود .
در این رابطه بد نیست اشاره ای هم به برخی دیدگاه های سیاسی هانا آرنت در باب قدرت و سپهر عمومی به مثابه عرصه کنش گری مردم داشته باشیم تا شاید به بسط نظریه شکل ـ حیات کمک کند . آرنت با تبیین سیاست اصیل آن را با مفهوم متعارف از قدرت متناظر نمی بیند .از دیدگاه او مفهوم متعارف از قدرت ماهیتی پیشا سیاسی دارد و متعلق به امر اجتماعی است و در قلمرو خصوصی جا می گیرد . روایت آرنت از یونان نشان می دهد که سیاسی بودن و زیستن در دولت شهر بدین معنا بود که تصمیم گیری درباره همه چیز به وسیله کلمات و اقناع به انجام می رسید و نه چیز دیگر .او در جهت آشکار کردن سیاست اصیل ، تضاد میان امر اجتماعی و امر سیاسی را در اندیشه های ارسطو نیز واکاوی کرده است . تعریف ارسطو از انسان تعریف جالبی است ؛او انسان را “حیوان سیاسی “( zoon politikion ) نام می نهاد که نه تنها با آن جمع طبیعی که در زندگی خانوار تجربه می شودیا به تعبیری همان حیات برهنه انسانی ارتباط ندارد، بلکه با آن در تضاد است ، بود . تعریف آرنت از سیاست بر اساس این مبنا تعریفی جالب است . او بر این باور است که سیاست و قدرت حاصل از آن در قلمرو عمومی ، خود هدف است و نه وسیله ای برای نیل به آن .
بدین ترتیب مسأله ی قدرت حاکم و حیات برهنه روشن است ؛ قدرت توتالیتر بنا را بر این دارد که بیشترین تکیه را بر حیات برهنه داشته باشد، اما سیاست اصیل چنین نیست و هرگز نمی کشود تا حیات ها را از اشکال آنها جدا سازد .
دسته: