اتاق، تاریک و نمور- آشغالستان اشیاء و حروف
مرد در حال ِخالی کردن ِ
زن در حال ِحالی کردن ِ
کسی درحالی حال کردنِ ِ…
آوری
می
لا
وقتی تاپ ِ ترین هایت را با
یک کادر بسته از این قسمت هایت
….. …… …… …..
[کات می خورد به یک فیلم تجربی
که یک دختر شهرستانی توی یک کلان شهر باز
بازی
می…]
می/…. به ممیزی ترین بخش های دوست داشتنی ات
تنی ات
صدا می رود دوربین می آید نور ادیسون می شود
یک خُرده هنرمند یقه ی پالتواش را توی خیابان جر می دهد
تا کزنکند توی خودش
[تصویر روی تصویر]
از ران ها یک کادر
از لای ران ها یک کارد
از کادرها یک ران
ونماهایی از با/ران تهـ/ران ایـ/ران ….
ناف ها مرکزیت ثقل زمین نیستند
ناف ها به بند تمبان ها گره نـ/می خورند
و هنگام قضای حاجت مرزمیان فرق و فقر
همین تقسیم بندی های رایج است.
تصویر دختر ِشهرستانی با بوسه های گس [برش موازی] تصویر خرده هنرمند در بی سیگاری
درتصویر درکوه درهر فرصت مغتنم [برش موازی] تصویر طبیعت بی جان
تصویردوست دختر خرده هنرمند که از فرط خستگی [برش موازی] تصویری از مبهم های کسی
تصویر کوروش در حال آبتی [برش موازی] (متصورشدن این تصویر دل بخواهی ست
من در تمام این مدت ” مدتی” شده ام
مدتی به خودم مدتی به خودت مدتی به خودش مدتی به…(آیا این الفاظ وضوح کامل دارند؟
[نگاه ها روی اشیاء حرکت می کند و
ساعت روی چند می ایستد
روی چند آدم ها دوست داشتنی اند
و دوستان ، آدم تر
[کات می خورد به دختری دَمِرو ایستاده روی حرف هایی خاکستری]
[کات می خورد به گیسوهای آشفته وگیرکرده لای دری که
و مویه ی زنی که
و خرده هنرمندی که
……]
[کارد/کادر می خورد ]
کات
من این دوست نـ/داشـتنی هایت را دوست دارم لعنتی!
دسته: