هرچه گفتی نوشتیم
از تصمیم کبری
تا ریز علی خواجوی
و درس های دیگر را
اما چگونه بنویسم، بابا آمد
چگونه بنویسم، بابا آب داد
که نه آبی ته کاسه مانده است
ونه نانی سر سفره هایمان
چگونه بنویسیم، بابا آمد
زمانی که پدرهایمان رفتند
تا با ال.سی.دیِ چهل و دو اینچ سامسونگ برگردند
اما هنوز تلویزیون خانه هایمان سیاه و سفید است
و خبری از پدر نیست
چگونه این جمله را به حافظه بسپارم
که بابا آب داد، بابا نان داد، بابا آمد
زمانی که گیج ترین کلام جهان برایم پدر است
و تنها، عکس پدرم را
روی تکه سنگی در دورترین جای بهشت زهرا دیده ام
چگونه بنویسم، پدر
زمانی که تاریخ تولدش را به خاطر ندارم
…
جای خالی آمد
جای خالی آب داد
جای خالی درگذشت
♦♦
رسیدن به عمق چشمان تو
مثال زائری ست که میان مسجد گوهرشاد
در پی بوسیدن زری طلای امام رضاست
انگار که این تراژدی ارثی ست
همچنان که پدرم در بیست و نه سالگی شکست خورد
انگار که دیگر هیچ واکنشی اتفاقی نیست
گل های انتهای حیاط
عمدا شکوفه نمی کنند
دو خط موازی
عمدا به یکدیگر نمی رسند
رنگ مادرم
از قصد پریده است
و اتفاقی نیست که این تیغ روی رگ های سرخمان لیز می خورد
بله
حکم چنین شده است
♦♦♦
چند روز پیش بود
که دیگر هیچ صدایی به خلوت ترین کوچه ی شهر هم نمی رسید
مثلا شله زرد مادرم
سبز شده بود
و به جای کلمه ی یا زهرا
رویش نوشته بودند آزادی
آن روز به جای پی بردن به راز بالِ پرستوهای چهار راه پارک وی
شعر می نوشتم
صبح پنجشنبه بود
اما حال و هوای سه شنبه را داشت
و هیچ چیز سر جای خودش نبود
نه پرستویِ در آسمان
و نه
ستاره ای که میان بوته های سرزمین من، پنهانی تخم کند
دسته: