زرتشت / سیّد سرالله حسینی |
|
راهی شده بودم پی زرتشت به دریا
کندوی عسل پیش ام و انگشت به در یا
خون مردگی صورت مهتاب گواه است
خورشید به جوش آمد و زد مشت به دریا
گرداب پدید آمد و چرخید و فرو برد
پس داد پس از اینکه مرا کشت به دریا
با خاطره ای تلخ در این دایره ی سرخ
چون موج پی ساحل ام و پشت به دریا
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
نظرات بینندگان:
هومن هویدا گفته:
زرتشت بیا که با تو امید آید
روشن باشی
|
|