۱ـ نت ” دو “
نت ِ “دو” چنگ میزند به دلم ، آن طرف از تو طفره و اکراه
روی خطهای حامل چشمت ، نیست غیر از سکوتهای سیاه
باز کابوس هر شبم تعبیر … ، التماسی که ظاهرا تاثیر …
مثل اینکه دوباره دارد دیر … ، ساعتت را نگاه میکنی آه
باز از جا بلند میشوی و ، من در اعماق خود سقوط ، سقوط
شک ندارم دوباره میروی و ، باز هم زندگی تباه ، تباه
من زمینگیر این سکون سمج ، تو ولی در تدارک رفتن
نه ، تماشای این رژه سخت است : روسری ، کیف و کفش و شال وکلاه
یک خداحافظی یخ بسته ، دستپاچه سلام کردن من
دست کم خنده ای به لبهایت ، مینشاند ، اگر … ولو کوتاه
*****
نت ِ”دو” چنگ میزند به دلم ، دستم از روی سیم میافتد
ساز که با دلم نمیسازد ، بازهم این سکوتهای سیاه
۲ ـ باغ ابریشم
از ورای چلّههای ابرشم
جلوه میکند
گنگ، خط خطی
طرح چهرههای لاغر و پریده رنگ
دستهای کوچکی که بیدرنگ
باز میکنند
چلّههای تار را
ریشه میزنند
زرد، سبز، سرخ، صورتی
موشی و سفید و گلبهی
ماشی و سیاه و ملّهای
قهوهای
تربتی .
موج میزند
در فضای کارگاه
غمترانههای دختران
شور زندگی به نقشهای مرده میدهد
عاشقانههای دختران .
آن طرف
پشت دار کنج کارگاه، دختری
نقشه میزند .
رنگهای نقشه بر لبان او
شعر میشود :
«دو تا سرخ و دو تام تنگــش سفیده
کارام مـونده، غروب از راه رسیده
سه تا جاش آبی و پنـــــج تا طلایی
چه گلهــــایی تو این باغـــا دمیده
از این گلها که رو قالی میکــاریم
من و نســـرین و زهـــرا و فریــــده
خدا جون! کار دنیــــــــا رو نیگا کن
به دستامون فقط خـــارش خلیده.»
خیل دستهای چابک و ظریف
– آفریدگار نقشهای گونهگون-
لحظه لحظه کار را
جلوه و نمود میدهد.
آن یکی
پشت دار قالیاش
پود میدهد
پود زیر
پود رو
شانه میزند.
ریشههای سرکشیده در دهان قیچیاش
قیچ قیچ قیچ
چیده میشود.
«یک رج دگر تمام شد»
حساب میکند.
نقشه را دوباره روی دار میبرد
ریشه میزند
شتاب میکند.
دستهای گرم کار
دستهای بیسکون و بیقرار
دستهای خالق گل و بهار
ناگهان ز نیش تیز چاقویی
زخم میخورند.
دختران به خون سرخ دستها
هر گلی که پیشتر نشاندهاند را
آب میدهند.
باغ ابرشم
غنچه میکند
سرخ و سرختر.
این لطیف پرفریب
یادگار دستهای مهربان دختریست
خواب ناز و غمزهخیز باغهای ابرشم
از خمار فتنهجوی چشمهای اوست.
این جلا و جلوه نیز
– آه !
صبر کن، لگد مکن ـ
سوی چشمهای اوست.
دسته: