گذرنامه ی موقت ماهی آزاد
پژمان الماسی نیا
نشر : ایلیا
___________________________
شعر های این مجموعه بیشتر از کار های قبلی با طبیعت شاعر سازگاری دارند.روایت نوعی از بیان که تربیت ذهنی مختص به خود دارد . در خلوت سفید یک پارک تا گوش دادن به صدای شب تا آن جا توجه نشان می دهد که تصویر های بصری جایی در دل متن باز کند .
” خیس باران
در انتظار ما بود
نیمکت “
” جائی که امتداد کاج های بلند در مه محو می شود . ” این بیان برای شاعر ملموس تر است و جستجو های او را در کشف نگفته ها قوت می بخشد . رفت و آمد ی میان رؤیاها برای نیرومند کردن عناصر خیال انگیز و گسترده کردن فضای ذهن برای گریز از تکرار برخی چیز ها که در دفترهای قبل شاهد بودیم .
” بوی پگاه
نم برف
جوانههای زودرس نارنج”
الماسینیا ابتکار خلق تصویرهای ذهنی را از خود نشان نمی دهد ، این طبیعت است که موجب می شود تا بخشی از پدیده های اطراف خود را در میان تمام عوامل موجود که در محاصره ی نگاه او هستند کشف کند؛ پدیده های آشنا که در مجموعه شعر های قبلی او نیز تکرار شده اند .او در این دفتر نیت خلق شکل گیری شعر را دارد تازبان ، حضوری فعال و بنیادی در این مجموعه داشته باشد.
” علفهای کف دره
هر شب و روز
مات قله برفآلود البرز”
رویکرد پژمان الماسینیا به سمت کوتاه نویسی است و این فرصت را برای مخاطبان خود ایجاد می کند تا به دریافت آن برسند و لذتی نصیب خود کنند .
درگیر و دار زندگی ، آن هم در عصر مدرن نویسش این گونه شعر ها برای خوانش باید به گونه ای باشد تا لحظات درون نگری شاعر و آن چه به بیرون پرتاب می شود حیرت انگیز باشد . عکس این حرف نیز صادق است که آن چه را از بیرون برای خود درونی می کند اتقاقی در زبان شاعر باشد .
” بود و نبودم
تفاوتی ندارد
تنها
عادت کرده ام
که باشم”
زیر سؤال بردن هر آن چه در زندگی او حضور دارد، حتی بود و نبود او تفاوت چندانی در جهان کنونی ندارد . فقط عادت به بودن و تنهایی و مرگ جنون آسا در حیات او وجود داشته باشد ،کافی است .
” گذرنامهی موقت ماهی آزاد» مجموعه شعری که دربردارنده ی ۴۱ قطعه از آثار این شاعر جوان است. پیش ترنیز سه مجموغه از آثار این شاعررا در ” تقویم عقربه دار ماه های بهاری ” بررسی کرده بودم و در آن نگاه ، نکاتی را برای شاعر عنوان کرده بودم.
” باغ میوه و گل
چمنهای خیس و
آواز بعید کبکهای کوه روبهرو”
” باران سر شب
سایههای وهمآلود جنگل
عطر مبهم شیره کاج”
” الماسی نیا، در زبان شعر باید شبکهای از ارتباطهای کلامی را در ساختار واحد با ابعاد زیباشناسانه برابر مخاطب قرار دهد تا از نظر بیان و کارکرد زبان مورد ارزیابی قرار بگیرد و از دیدگاه معناشناسی هم زمینهی درک آن را برای خوانندهی شعر فراهم کند.”
” ابتدای دهمین نرگس
تا آن تکه ی روشن
نزدیک تو می رساندم
در بهار .”
” برف پیاپی
یک دسته سار در آسمان
چند قدم تا بهار”
بسیاری از کلمات و ترکیب های کلامی این دفتر در کار قبلی شاعر دیده شده است . با اختلاف اندکی در معنا و درک حاصل از آن در تصویر های ارائه شده . خود ایشان در مصاحبه ای گفتند که :
الان علاقهی چندانی به سرودن شعرهایی شبیه سه کتاب نخست ندارم و فکر میکنم این یک چرخهی کاملاً طبیعیست برای ادامهی حیات شاعر و حرکتش در مسیر رودخانهی خروشان شعر، یعنی شاعر ضمن ادای احترام به آثار پیشینش و دفاع از آنها، بایستی راههای نو را هم تجربه کند.
مصداق این حرف را در برخی شعر های این دفتر خوانده ایم . تلاش کرده است تا با عناصر خیال و کارکرد تکنیک های کلامی به آن گفته ها مهر تائید بزند .
” چشمانم را میبندم
به رؤیاهایم پناه میبرم
خواب میبینم:
چندین سال زودتر به دنیا آمدهام
در محلّهی کودکیهایت “
شاعر قصد کشف رمز در دایره واژگانی خود دارد و می خواهد که ذهن خود را از همه تحولات موجود به دلتای شعر نزدیک کند ، به دور از ساده نویسی مرسوم و بازی های زبانی که این روز ها بیشتر به زبان بازی شبیه تر است !
” من از سیاره ای لبریز مزارع گل سرخ
باز می گردم
تو پیچیده در تن پوشی سرخ
به آبی آغوشم آغشته می شوی “
” تصور میکنم تخیل، اصلیترین عنصر تشکیلدهندهی یک شعر است. اگر تخیل نباشد، شعر و شاعری هم در کار نیست! و این هم یک امر طبیعیست که شما در آفتاب سوزان مردادماه، در اندیشهی سرمای استخوانسوز آذر باشید “
” بگو چند زمستان است
در حیاط خلوت
چشم به راهم بیایی
توی گودی دستهایم
ها کنی…”
شاعر باید برای ویران کردن موانعی که او را در عرصهی شعر محدود میکند،آمادگی داشته باشد تا فرصت ارائهی هر تفکر تازه را از خود نگیرد و به سعادتی که تمایل انسان عصر در آن نهفته است برسد.
تا بروی
روزی یکبار
قلبم از تپیدن میماند
رأس ساعت پنج.
از بین بردن غرایز، و گریز از فشارها و ناملایمات اجتماعی و تن ندادن به ارزشهای مادی، زمینه را برای بروز چنین خلاقیتی فراهم میکند.
پنج عصر
کوچه نیست که گذر نکنم
خانه که نو کنم
شهر که سفر
بهار، شکوفه ، اقاقیا ، مرگ ، زندگی و عناصر خیالانگیز دیگر در این مجموعه به چشم می خورد و نقش مهمی در فضاسازی شعرهادارند . خلق رابطه در محور عمودی شعر گاه پیوسته و گاهی گسسته است . معنای برخی از شعر ها در سطح و برخی دیگر در عمق شعر و در ساختار بهم پیوسته دیده می شود .
چه دور باشی وُ نزدیک
عطر خوشایند ریحان
از ردیفهای پشت سر،
میوزد به باقیماندهی عمرم
قلمروی زبان در همه ی مجموعه های شاعر، سمت و سوی محاوره و بیان گفتاری دارد ،اما استقرار مفاهیم ساده و سطحی نیست . در شعر ” مسافر آب های آرام ” با هفت بند کوتاه روبه رو می شویم . در ظاهر نشانه ی گسستگی بندها به چشم می خورد و انگار بی ارتباط باهم هستند؛درحالی که با نفوذ در دل شعر متوجه یک مفهوم عمیق تر می شویم و آن ” مرگ ” است . تمهیداتی برای رسیدن به دور شدن و محو شدن !
” دور تر که رفتی لکه ای سفید شدی
آن قدر سفید که دیگر نتوانستم ببینمت “
پناه بردن به دوران کودکی و علنی کردن رویا ها چیزی نیست که پوشیده باشد، به عیان در ذهن و زبان شاعر دیده می شود . شعر بلند ” زخم های رویا ” را نوستالژی زندگی شاعر تلقی می کنم . پناه بردن به رؤیا با چشم های بسته و روایت آگاهانه ی درد مندی های شاعرآمیخته با حقیقت تلخ و گزنده از زندگی است ، اما در نگاه شاعر بدل می شود به پراکنده شدن عطر اقاقیا در کوچه های اطراف جایی که در پشت بام این خانه ها ، کودکانی هستند که با اشتیاق تمام بادبادک های خود را به هوا می دهند تا ذهن خود را در فضا مستقر کنند !
” نگفتم این ها همه رویای من اند
روبه رویم حقیقت ، تلخ و گزنده ایستاده
آرزوی داشتنت
تمنای همیشه بودنت
ماندنت / در بیداری ها محال است انگار”
در سه مجموعه شعرپیشین “پژمان الماسینیا”
۱ – دیگر همبازیات نمیشوم
۲ – عاشقانههای برف به اسم کوچک
۳ – تقویم عقربهدار ماههای بهار
همین روایتی آگاهانه از دلدادگیهای دور و نزدیک دوران کودکی را صادقانه در بیان شاعر دیده بودیم .
” خوب که فکر میکنم / انتظار بازآمدنت را / در ایستگاه جا گذاشتم…”
” بیشتر شعرهای شاعر با سه نقطه باز میماند. رابطهها بسته نیست. حرفهای نگفته را برای دیدارهای بعدی آماده میکند. “
این نظریه را در نقد سه کتاب فوق داده بودم و می بینم که شاعر با تجربه های بیش تری رابطه های بسته را باز گذاشته است و نگفته ها را ، نه در ایهام که به وضوح
در برابر مخاطبان شعر خود گذاشته است .
” پاییز در راه است
و باد های زمستانی
و من هرگز ” بزرگ ” نشدم “
تجربهی برخوردهای دیداری از کودکی تا بزرگسالی را در روابط اجتماعی ، عاشقانه ملموس و خواندنی بیان می کند. این نیروی حسی و ادراکی را هنرمندانه در جای جای شعرمستقر می سازد تا زمینه ی حرف نگفته را فراهم کند.
” امن ترین جای جهان
باغی پر از عطر و بوی نارنج است ،
دشت لاله و ریحان
یا شهری سرخ در کناره ی آبی دریا ؟ “
دسته: