با این که بر ادبیات انقلاب و پایداری در ایران بسیار تاکید می شود،امّا بنا به دلایلی که در این مقاله قابل طرح نیست ، اثر قابل بحث و در حد و اندازه ی این انقلاب (و دفاع مقدس) به چشم نمی خورد وجز تعداد انگشت شماری ، باقی آثار ـ درست یا نادرست ـ انگ سفارش نویسی می خورند ، امّا در این قحطی آثار داستانی انقلاب ، به جرات می توان گفت رمان ” قطار ۵۷″ یکی از همان انگشت شمارها است .
رضا رییسی در این اثر رد واقعیت ها و حقیقت ها را با هم پیگیر است و با پرداخت تام و تمام طرح ، شخصیت و زمینه (setting) رمانی می آفریند که هم در زمینه ی ادبیات انقلاب و هم ادبیات داستانی ایران قابل بحث و دفاع خواهد بود.
درباره ی این اثر نقد و مرور ـ نه بسیار ـ امّا نوشته شده است . نگارنده در این نوشتار بر آن است تا به جنبه های ناگفته و غیر تکراری بپردازد ؛ از این رو مطالب مورد نظر، فهرست وار و به صورت خلاصه بررسی می شود:
۱ ـ پس زمینه (setting) :
در کنار طرح و شخصیت به عنوان دو فاکتور مهم در پرداخت ، پس زمینه نیز در این رمان نقش مهمی ایفا می کند و اگر بیش از آنها نمود نداشته باشد ، کم از آنها نیست .
در واقع نویسنده برای شرح یک انقلاب که سکه ای دو رو است ( یکی شرح هیجانات و پیروزی ها که رسانه ی ما به آن بسیار پرداخته و می پردازد و دیگری شرح نارسایی ها و مرارت های زیر پوست انقلاب که گاه به آشوب و ترور و جنگ های داخلی می انجامد .) بهترین استفاده را از ابزار زمینه در جهت پیش برد هدف خود که همان روی دیگر سکه است ، می نماید.
بهره گیری از موقعیت ها ی طبیعی، جغرافیایی ، داستانی و… در شکل گیری فضایی تیره و تار و ایجاد وهم و تعلیق در روندِ دو، سوم داستان از شاخصه های این ابزار است ؛ به عنوان مثال : ساختمان ها ( به جز چند استثنا که بر خواهیم شمرد ) و خانه ها یی با پرده ای چرک و تیره ، لوازم عتیقه و قدیمی و گهگاه خاک گرفته ، گچ ریخته ی سقف ، ساختمان های متروک و بلا استفاده ، آسمانی خاکستری ، پرده های کیپ شده که باریکه ای نور خورشید از آن می تابد ـ این توصیف درجای جای داستان به کار گرفته می شود که می توان گفت تا انتهای داستان به نوعی توصیفی نخ نما مبدل می شود ـ صدای باد و طوفان ،هوای گرم و دم کرده ی اتاق ، سیگار کشیدن های پیاپی شخصیت ها و عرق کردن های مداومشان ، دهان تلخ و خشک ، مبلمان سرد و بی روح همه از توصیفاتی هستند که فضا را برای روایت یک انقلاب نو پا آماده می سازند. نویسنده حتی در فصول بهار و تابستان که توقع فضایی گرم و متفاوت می رود با جملاتی اینگونه پس زمینه را سرد و بی روح می سازد :
“آفتاب روی زمین سنگینی می کند .”ص ۲۸۹
“آسمان در گودال آب نمودار بود .” و …
حتی در بخشی از داستان که آرمان برای خروج از مرز به جنوب می رود ، بلافاصله بعد از توصیف اتاق سفید و تازه ساز این توضیح می آید که ،” اما فضایی دلگیر و خفه دارد “.و اوج رعب و ترس هم در این بخش به وقوع می پیوندد ، حمله ی کوسه ها به لنج و کشته شدن چندین شخصیت فرعی که با قدرت تمام تصویر می شود و درست در همین بزنگاه ها است که فیلمنامه نویس بودن رضا رییسی به کمک روایت داستان می آید و موقعیت هایی کاملا تصویری خلق می کند و هر صفحه ی رمان ، مانند کادری سینمایی عمل می کند و تاثیر پذیری مخاطب را دو چندان می نماید .
و امّا نیمه ی پایانی رمان که انقلاب به ثباتی نسبی رسیده است ، فضاها و موقعیت ها نیز به سمت و سوی آرامشی نسبی می روند ؛ هر چند در همین فضاست که آرمان می میرد و آرمیتا دست به خودکشی می زند ، امّا مانند بخش های پیشین داستان، موقعیت ها آکنده از وهم و ترس نیست و مخاطب هر لحظه در تعلیق ترور یکی از شخصیت ها به سر نمی برد .
توصیفات به کار رفته نیز رنگ و لعابی دیگر می گیرد و خورشید ـ عنصر مهم فضاسازی این رمان ـ نیز در اواخر داستان جدی تر می شود .
“قامت صورتش را به خورشید می سپارد و مثل سوسمار از آفتاب لذت می برد .”ص۵۰۰
“هلال زرد ماه در آسمان ” ص ۵۲۲ ، و رود خانه ای بزرگ با صدای شر شر ، عطر محبوبه ی شب و یاس که تمامی مربوط به طبیعت اطراف آپارتمان آرمیتا و مادرش است .
۲ ـ استفاده از خرده فرهنگ خرافات :
یکی از ابزار به کار گرفته شده در شخصیت پردازی و فضا سازی ، خرده فرهنگ فال و خرافه است که در ایجاد تعلیق هم برای شخصیت و هم مخاطب بسیار قوی عمل می کند .
پارسوآ صبح روزی که ترور می شود سه کلاغ می بیند که به گفته ی مادر بزرگش نشانه ی مرگ است و درس روزی که قرار است از معرکه بگریزد ، ترور می شود و مخاطب صحه ای بر این خرافه می گذارد ،سلطان نیز شب قبل از کشته شدنش خواب پروانه دیده است که به باور خودش “علامت رفتنه ” و با ترورش این فرض تایید می شود .
این در حالی است که در بخش های قبلی در صحنه ای زنی کولی فال سیاوش را گرفته و برایش مرگی زود هنگام پیش بینی می کند .با وصل این صحنه به صحنه ی ترمز بریدن ماشین ذهن مخاطبی که درگیر خرده فرهنگ هاست ، هر لحظه انتظار مرگ سیاوش را دارد که از نویسنده رو دست خورده و حادثه ختم به خیر می شود .
در بخش های پایانی ، باردیگر زن فال گیری ( المیرا ) فالش را می گیرد، امّا چیزی نمی گوید ، گویا حادثه ای تلخ پیش بینی کرده و باز مرگ زود هنگام سیاوش و سرنوشت نا معلومش با ذهن مخاطب گره می خورد. با ترور دو شخصیت قبلی ، اکنون با حضور سیاوش در موقعیت های خطرناک ، هر لحظه منتظر کشته شدن او هستیم که میسر نمی شود واین انتظار در دل داستان رها می شود .(شاید در جلد دوم رمان آقای رییسی به این امر بپردازند ) .
۳ ـ شخصیت مادر
با قبول این فرض که تمام شخصیت های زن رمان به نوعی قربانی قهرمان بازی های مردان هستند ،باید به سه شخصیت مادر اثر اشاره کرد که در سه پاره ی رمان نقش اساسی ایفا می کنند.
مادر قامت که پیر راه فرزندانش است، در بیشتر آثار داستانی نقش پیر و مرید راه را مردان ایفا می کنند ، امّا این مادر با پیشینه ای که یادگار پدر فرزندانش می باشد به گونه ای آینده نگری می کند و علی رغم بی سواد بودنش ، بسیار هوشمندانه نشانه های انقلاب و عواقب بازیچه ی سیاست بودن را گوشزد می کند. با هر بار حضور او کمی از تشنج داستان کاسته می شود و به تفسیری ، تنفس به مخاطب داده می شود.
این نقش در مورد ” مژده ” همسر خیال پر رنگ تر است . در دل داستانی که تماما خاکستری است ، خانه ی خیال (این جزء همان استثناهایی ست که در بند اول شمرده شد، خانه ای پرنور با ویژگی های یک خانه ی به تمام معنا ) با حضور مژده سراسر امنیت است و نشاط . نویسنده هر بار که دوربینش وارد این لوکیشن می شود ، نوع واژه ها و توصیفش تفاوت پیدا می کند. پیراهن های خوشرنگ زن ، آرایش ملایم مو و صورتش ، شوخی و باریک بینی هایش، حوض خانه و سرو صدای کودکانش ، بوی غذا و چای تازه دم کرده ،همه و همه فضایی آرمانی می آفریند که همپای پیشبرد روایت ،شگرد نویسنده ی آگاه است برای جلوگیری از دل زدگی مخاطب از فضای سنگین حاکم بر داستان. این سنت رهایی مخاطب از فضای سنگین روایت برمی گردد به شیوه ی تاتر یونان که پس از اجرای یک تریلوژی با اجرای درام ساتیریک ، سعی در برقراری اعتدال در فکر و روان مخاطب دارد و بدین گونه جوِّ حاکم بر تماشاگران را تلطیف می نمودند.
آخرین مهره ی این شگرد مادر آرمیتاست و با این که در پایان داستان وارد می شود ، امّا بسیار پر رنگ می نماید. او نسخه ی مدرن یک زن ایرانی ست که نمونه هایش را فراوان در آثار داستانی خود سراغ داریم. زنی که به تنهایی بار مشکلات را بر دوش می کشد و خم به ابرو نمی آورد و معمولا هم پیروز میدان است.
مادر آرمیتا که تازه هم از فرنگ برگشته،زنی روشنفکر است که با قانون طرف است و با قانون هم جلو می رود.متین ، سرد و گرم چشیده و برازنده ی همسر یک دادستان حرف می زند و رفتار می کند ؛ با این که به ظن برخی در جرگه ی طاغوتیان رقم می خورد ، امّا اصلا پرداختی سیاه و رد شده ندارد. او پیش از هرنقشی ، یک مادر است ، یک مادر ایرانی که بازیگر نقش آرامش است در این داستان و در برخورد با حوادث ، حتی مرگ دخترش ، بسیار قوی و موقر عمل می کند.
گفتنی ها در مورد این رمان بسیاراست ؛ چنانچه با کمی باریک بینی می توان به برخی نقاط ضعف آن نیز اشاره داشت ، امّا در یک جمع بندی رمان فوق جز آثار داستانی ماندگار بر شمرده خواهد شد .
امید این که در این وانفسای رمان ایرانی ،این فرصت را غنیمت شمرده و اثر فوق را در فهرست مطالعه ی خود قرار دهید .
دسته: