سه شعر از آیلا گورِل (شاعر معاصر ترکیه )/علیرضا ذیحق |
|
۱ ـ
هیچ راه همواری نبود
ونیز، راهی بلند و طولانی
در این راهی که من آمدم .
به هرجایی پا نهادم
انگشتانم خون شدند .
تقدیرمن گردنش کج بود
و ناهمواری ام ازاین رو،
همه را حق سخن بود
جزمن که لب گشودنم گناه !
زبانم را لاک و مهر کردم
و چشمانم سخن گفتند ،
تاکه چشمانم نیزستاندند.
کورانه شدم مادر
دیریست که دستانم
راه می روند
و با پاهایم دوش می گیرم .
۲ ـ
دستانم رانگیری هم مهم نیست
حتی اگر تنگ در آغوشت نگیرم
نه حرف های قشنگی برایم بزن
نه بخاطراین عشق ، جان بیفشان.
همین که دوستم می داری
چشمانت را که بنگرم
مرا کافیست .
۳ ـ
فروغ ِ عشق
خاموش از اهانت ،
به ایستگاهی می خورد
با قلبی شکسته .
سخن عشق
گنگ است و خش دار
وقتی که دل وصله دارد.
صدایم می زنند آنان که مرا نمی فهمند
زخم نهان ام را مرهمی می جویی
وقتی که خود
در درد و درمان ات مانده ای.
دستان ام کوتاه
و عشق
در دوردست ها منتظرکه
کوتوله گی ِ قدّم را زیر بگیرد.
دسته: ترجمه | نويسنده: admin
|
|
|