سروده های بومی در جای های گوناگون این مرز و بوم فراگیر است و مردم بومی فرهنگ یا خرده فرهنگ های خود را بدین شیوه نگاه داری می کنند. بسامد و فراوانی واژه های بومی ،گاه چونان سخت می نماید که خواننده نابومی از خواندن و فهم سروده باز می ماند. در این سه کاری که فرا روی شماست، تلاش کرده ام که گونه ی نویی از بومی سرایی را در پیکربندی های نو به نمایش بگذارم که برای خواننده ی نابومی دلپذیر باشد و او را با فضاها و حس های بومی تا جای ممکن آشنا و نزدیک کند؛ تا چه قبول افتد و که در نظر آید.
___________________________________________
کاکا بلاک
مانند هفته های آخر خمیردندانی
هر چه تو را می چلانند
باز چیزی برای قی کردن داری.
مرا در باغستان فریاد زده ای
تو را در باغستان من
“کُوکُوی سیو”
“کُوکُوی سیو”.
کاکا سیای این شهر نه که سرزمینم
نقش زن – بیل بر گُرده
نقش گُرده بر زنجیر ترک هایی که باغستان را فرش نموده است.
از گریبان “کاپیتان” کاکا
معجون خاک و بوی عرق
در فکر پری دود می شود.
در زیر پای کاپیتان
دریای طلای چرب گم می شود
در دود “کاپیتان بلاک”.
واژه ها:
( کوکوی سیو /Kokoy Siow/: قُمری، به کنایه همان کاکا سیاه است. کاپیتان: جدای از ناخدا، مارک بنامی از زیرپیراهن در سال های دور بود که بخاطر گرمای هوا، پوشش فراگیر مردان کارگر بود )
( در باورهای بومی قمری، برادر سیاه گمشده ی خود را در باغستان بانگ می زند ولی هیچ گاه او را نمی یابد )
******
گورِ دختر
تَشی بِر بود و در مهرابه
اندام – واژه های تو را می ستودم تا
آیه هایی بیگانه بر فرق من و پیروز و دشتستان
– که دیگر نیست –
نازل افتاد.
تو را مُردند
و در لا به لای گیسَکان پَل بریده
گور شدی.
پالِه پالِه نیمخون در پای تو ریختم
– به جای قربانی –
اما از آن خاطرات چِکینه
تنها لِلوِه های کوهزاده یی سیمین تن
از حلقوم ضبط صوت من
فایز می خواند.
و من همچنان می رانم
که آیا در انتهای دشتستان هم
پریزاده یی نیست؟!
واژه ها:
( گورِ دختر: آرامگاه دختر کوروش بزرگ که در بلندی های خاوری دشتستان جای دارد. تَش: کوتاه شده ی آتش، بِر بودن: روشن بودن، گیسَکان: نام کوهی در خاور دشتستان، پَل: گیسو، پاله: پیاله، نیمخون: گونه ای خرما که در دشتستان بسیار خواستنی است، چِکینه: چسبناک، لِلوِه: ناله های همراه با جیغ )
******
بیدار خواب
در باغستان تو گام می زنم
و از هر کدام وَر می چرم
بارِ هیچ کدام شیرین نیست.
بلند ترین مُخ مرا میخواند.
از پَنگ هایش دلاویزم
دوش – اندوه – آب
می چکد
از پنجه
بر سپیدی کاغذی
که بالین من است.
تنها منم که می خوانمت
که تو شعری
و سپید.
پَروَند مرا بایگانی کردند
در سیاهی یک پرونده.
واژه ها:
( وَر می چرم: بالا می خزم، مُخ: درخت خرما، پَنگ: خوشه ی خرما، دلاویز: آویزان، پَروَند: ابزار بالا رفتن از درخت خرما )
دسته: