ـ بی تاب ها
سیب خوردن، اشتباه ِ اول بی تاب هاست
عشق…تنها عشق، آغاز ِ تمام خواب هاست
سال ها روی زمین بلوا به راه انداخته
گهگداری آسمانی، گاه بین آب هاست
گاه چون نیلوفری در اوج ِ زیبایی و ناز
باز در آغوش سرد و ساکت مرداب هاست
زندگی چون جاده ی چالوس، سبز و دلنشین
سهم ِعاشق پیشه ها درگیر پیچ و تاب هاست
از بلوط ِگوشه ی جنگل گرفته تا تمشک
روزشان سرگرم بازیگوشی ِ سنجاب هاست
چشم ِدریا می دود دنبال ماهی های مست
چشم ماهی ها به فکردیدن مهتاب هاست
من ولی مابین ِ خط های کف دستم هنوز-
می دوم …اما دلم در انحصار قاب هاست
نقشه ی گنجی ندارم تا تو را پیدا کنم
تا ابد آوارگی در طالع بی تاب هاست
ـ عروسک ها
رفتند تا آن سوی دریا بادبادک ها
از برکه کوچیدند حتی جوجه لک لک ها
من ماندم و یک ماهی تنها که می دوزد
چشم مرا بر دامنش همراه پولک ها
پاهای من افتاده اند آرام ، کنج باغ
چون ساقه ای خشکیده دست کفش دوزک ها
در گونه هایم بوی گندمزار پیچیده است
در چشم هایم بُهت و اندوه مترسک ها
حسی گره خورده ست با دلتنگی ات در من
چیزی شبیه آشتی یا قهر کودک ها
باید مرا در پرده های آخر بازی
پیدا کنی یک روز مابین عروسک ها
از خاک لب هایم صدایی گرم خواهد ریخت
حتی پس از من از سُفال ِ سرد سوتک ها
دسته: