باید به هر آنچه هست عادت بکنم
یاغیر خدا کسی عبادت بکنم
از عدل گرسنگی به ما ارث رسید
من می روم از خدا شکایت بکنم
××
وقتی که لباس نور را می پوشی
نگذار اسیرم بکند خاموشی
چیزی که نمی شود کم از تو بانو
یک تکه از این چراغ را بفروشی
×××
این جا همه ی جهان پر از رنگ مرگ
آنجا همه سر به زیر از ترس تگرگ
پیچیده فضای یاس در این خانه
لعنت به مرام این خزان بی برگ
×××
امسال تم روان پریشی دارم
اعصاب خراب پس و پیشی دارم
از بخیه گذشته زخم روحم عمقیست
با واژه ی عشق قوم و خویشی دارم
دسته: