تاریخ ناتمام تکامل یک جنس بد به قیمت وحشت
اثبات ناگهانی یک هیچ در بُعد بی نهایت وحشت
□
از سمت بی تردّد کوچه در ذهن یک خدای مردّد
مردان کم تحمّل یک شهر مردند رأس ساعت وحشت
زن ها که با اشاره ی ابلیس استوره های وسوسه بودند
از خانه ها به کوچه پریدند در دستشان علامت وحشت
زنبیل های خسته ی بی دست توی صفی دراز نشستند
ارواح،راویان جهان اند نوبت به چیست؟![نوبت وحشت!]
دستان بی تفاوت ابلیس مشغول آفرینش مرگ است
یعنی خدای زنده ی بی نقص ظاهر شده به صورت وحشت
مثل فنر میان دو انگشت از هم به ارتجاع رسیدیم
توی صفی دراز نشستیم در انتظار رجعت وحشت
چشمان ورپریده ی یک شهر… تابوتهای ثابت و سیار…
این بود واقعیت وحشت…
این بود واقعیت وحشت…
دسته: