تقویم های کهنه، دو تا عنکبوت، تار
این خاک های ده وجبی روی آینه
دارم شبیه نسخه ی اصل تو می شوم
از بس که حفظ کردمت از توی آینه
من؛ سرخوشانه خیمه زده روی ابرها
تو؛ مثل یک ستاره ی آواره رد شدی
در گیر و دار حادثه ی خوب بودنت
یک دفعه مات ماندم و دیدم که بد شدی!
این روزها که می گذرد هی به خاطرت
با بغض و آه و آینه درگیر می شوم
گفتم که از تو پیش خدا می برم پناه
از دست این خدا به خدا پیر می شوم!
شب بی خیال می خزد از عمق چشم هات
از دوردست حافظه…آوای گورکن…
گیرم مرا به دست خودم کشته ای، ولی
نگذار تکه تکه شود بر تنم کفن!
بر می زنم دوباره تو را لای شعرهام
اینـدفعـه را تو را به خـدا فال ِ فال باش
” رفتم، مرا ببخش و مگو…”حرف گنده ایست
مثل همیشه باش، ولی خب، محال باش
دسته: