تنم را به تو اصرار کردم
چون نوحه ای بی کلام
به احترام آنچه نباید
موهای سوخته ام را بپوشان
با تاجی از بادهای سرد
به هیات نفرین شده ای
روانم
مثل شهری که وقف پرسه شده باشد
در این گرماگرم تنم استخوان اضافی آورده
با آب انباری که نبیره دعاهایی نا گرفته بود
زنانی سیاه پوش مرا به شفا می برند
از رودی تشنه که از سینه هام جاری است
مرا چون بیابانی لخت حد می زنی
با شبی که هر سو به ستاره ای خاموش می رسید
دستهایم از تماس با آدمها زخمند
شکل آرامشی ابدی در طاقتی طاق
به خانه های عزا کوچه می دادم
تا مویه هایم را به نحوی نمور
به شجره نامه ای در برهوت برسانم :
خُشک نَمِشه
در نَمی یاد هیچّی
کاش بی دونی نَمی یاد…
آنقدر داغدارم که نشناسی
باید برای نماز باران به سید صحرا برگردم
دسته: