۱ ـ
هنوز لباس سربازی به تن نپوشیده
دیگر عطر خانه را نمی دهد
چه زود رنگ بی تابی مادر می شود
در قامت پوتین ها
محکم راه می رود
زیر لب سوت می زند
به دور ها در آسمان
خیره می شود
تا در نقش بی خیالی
وجب به وجب چمن نورسیده را
زیر پا له کند.
در زمستانی ترین روز خدا
سرما بیداد می کند
باد در اتاق خالی سرک می کشد
از این همه تنهایی
سر به شیشه می کوبد
در گوشه ای متروک
حتی کمانچه دلتنگ است…
۲ ـ
قدم رو!
فراموش کن چه بودی
این مارش تولد دوباره است…
به پیش !
مردِ یلداترین دلتنگی
خشم را در خشاب اسلحه بریز و
مرگ را آتش کن…
کلاغ پر!
جریمه ای برای آنچه
حسّ اعتراض نگاهت شد..
به چپ چپ!
کار دنیا همیشه راست نمی آید
گاهی برای دل به دریا زدن
تنها جویباری کافی است…
گروهان آزاد!
آزادی میان دیوارها که آزادی نیست
هی دود و هی سیگار
زیر پاشنه پوتین هایت
زمان چقدر کش می آید!
چشم به هم بزنی
سرت پر از جوانه می شود…
___________________________
هدیسه حسینی
تولّد : قائم شهر ، ۶ دی ۱۳۵۷ ش
دسته: