۱ ـ
اگر مارا به خود می گذاشتند
شاید،
به پای بوس عشق
زیباترین سرودها را سروده بودیم
آری اگر مارا آسوده می کردند
شاید به جای کینه و دشنام بی دلیل
به دوست هدیه می دادیم
لبخند عاشقانه ای
اما چه بود که گذر کرد بر روحمان
کاین گونه فرو رفته ایم
این گونه قافیه را
به خود خواهی زمانه باخته ایم
بی هیچ سخنی وا مانده ایم
با من بگو
آن ساز فسونگر
کدام تار خویش را
بر پود جانمان کشید
کاین گونه آواز عشق را
در پای زوزه های شب
به مسلخ کشیده ایم
۲ ـ
وقتی که شب سکوت می کند
درلا بلای مردمک چشمهایت
وقتی که آواز پر می کشد
درطنین گامهایت
تو کدام تجسم از حیاتی؟
وقتی که شتابان وغمزده
کناره دیوار را
به بی نهایت می کشی
خیال کدام وسوسه ترا همبازیست؟
وقتی که تنهایی
به چه می اندیشی؟
نی نی نگاهت
افق کدام آرزو را سیاحت می کند؟
ای آنکه روزی ترا در کنار خود خواهم یافت
اینک در زمینه آبی کدام آسمان پرواز می کنی؟
۳ ـ
روزی روزگاری
خاکستر ما را باد خواهد برد
به کجا؟ نمی دانم
کی و چطور؟ نمی دانم
می دانم اما
که من خواهم رفت
همسان دیگران
شاید نیازی نباشد که همچون پروین۱
شعری برای سنگ مزار خود بسراییم
اما گمان می برم
باید در این اندیشه کنیم
که ما هم می رویم
وقبل از رفتن
چه بهتر که ساده باشیم
همچون سهراب۲
و مهربان باشیم
همچون حسین۳
که شولایش رادر یک روز سردزمستان
به کسی بخشید که بیش از او دوستش می داشت
و قبل از رفتن
چه بهتر که بدانیم
می شود گاهی هم
پرده سیاه دنیا را
کنار بزنیم
وحس کنیم که جز خود وآنچه برای خود می جوییم
نسیمی هست
که می توان بر بال آن
ازدشتهای خشک و سرد عبور کرد
و بر دستهای خسته و داغدار بوسه زد
جویباری هست که می توان
همراه آن سرود:
آه ای در ختواره های سبز
آه ای شکوفه های نورس
ما را نیز همراه خویش بدانید
تا آن زمان که باد خاکستر مارا
با خود ببرد
تا هر کجا که هست
____________________________________
۱ . زنده یاد پروین اعتصامی
۲ . زنده یاد سهراب سپهری
۳ . زنده یاد حسین پناهی
دسته: