ترجمه ی شعری از اسیپ امیلیویچ ماندلشتام
برادران، بیایید شامگاه آزادی را بستاییم-
سال بزرگ و ظلمانی را.
درون آبهای جوشان شب
بیشههای سنگین دامها ناپیدا میشوند.
۵آی خورشید، دادرس، مردم، روشناییات
بر فراز سالهای تیرهوتار بر میآید.
***
بگذار وزنهی مرگباری را بستاییم
که رهبر مردم اشکریزان بر میکشد.
بگذار بارِ سیاه سرنوشت را بستاییم،
۱۰یوغ تحملناپذیر و هراسناک قدرت را.
آن سان که کشتیات دارد غرق میشود، یکراست،
او که قلبی دارد، زمان را، در مییابد.
***
ما بربستهایم پرستوها را
در هنگهای نبرد- و ما،
۱۵ما نمیتوانیم ببینیم خورشید را: شاخساران طبیعت
میبالند، زمزمهگر، جنبنده، سر به هم:
در میان دامها- شامگاه زمخت- اکنون
نمیتوانیم خورشید را بنگریم، و زمین آزادانه میغلتد.
***
بگذار پس بیازماییم: چرخشی سترگ و بدترکیبِ
۲۰این چرخ نالنده را، و، بنگریم-
زمین آزادانه میغلتد. دلدار باش، آی آدمی،
و بُران مانند خیشی بر دریا.
زمین، نزدمان، میدانیم، حتی در آبگیر یخبندان لته،
دوجینی از جاودانگی آسمانها را میارزد.
________________________________
Brothers, let us glorify freedom’s twilight
Brothers, let us glorify freedom’s twilight –
the great, darkening year.
Into the seething waters of the night
heavy forests of nets disappear.
۵ O Sun, judge, people, your light
is rising over sombre years
Let us glorify the deadly weight
the people’s leader lifts with tears.
Let us glorify the dark burden of fate,
۱۰ power’s unbearable yoke of fears.
How your ship is sinking, straight,
he who has a heart, Time, hears.
We have bound swallows
into battle legions – and we,
۱۵ we cannot see the sun: nature’s boughs
are living, twittering, moving, totally:
through the nets –the thick twilight – now
we cannot see the sun, and Earth floats free.
Let’s try: a huge, clumsy, turn then
۲۰ of the creaking helm, and, see –
Earth floats free. Take heart, O men.
Slicing like a plough through the sea,
Earth, to us, we know, even in Lethe’s icy fen,
has been worth a dozen heavens’ eternity
دسته: