شعر و موسیقی ، ترکیب شعر با موسیقی ، خواننده محوری بودن موسیقی ایران و … این قبیل مسائل بیش از هر چیز به یک اصل ساری و جاری در موسیقی ما مربوط می شود و آن اصل چیزی نیست جز عقب افتادن و جا ماندن هنر موسیقی از سایر هنرها در طول دهه های اخیرکه همواره کلام و شعر را برای رفع این نقیصه ، دوشادوش موسیقی جولان داده است!خوب می دانید که موسیقی غربی از بسیاری از لحاظ ها ، با موسیقی ما متفاوت است و در یک کلام در تکنیک و فن هنری ، چنان گوی سبقتی از موسیقی ما ربوده است که موسیقی تک صدایی ما را توان و قوّۀ رسیدن و همراهی کردن با این موسیقی پولی فونیک چند محوری نبوده و نیست!
غربی ها بنا به دلایل گونه گون تاریخی ، از جمله داشتن کلیساهایی که عبادت را با هم یاری و هم نفسی موسیقی ترویج می کرده است ، توانسته اند از صد ها سال پیش به ترکیب و تلفیق در موسیقی و هارمونی دست بیابند و با محور قرار دادن چند لاین موازی ، شنوندگان خود را نیز با خود پیش رفت داده و در درک بهتر و نکوتر شنیدن و ایجاد ارتباط قوی و مستمر یاری دهند.
و اما ماجرای موسیقی در سرزمین ما شرح حال دیگری دارد و بنا به علل گونه گونی که در این مجال نمی گنجد از دیرباز مورد غضب و بی توجهی متولیان فرهنگ بوده است و تنها توانسته با هم یاری و همراهی آواز، جایگاهی برای خود دست و پا کرده باشد و همین نقیصه ، مهم ترین علت خواننده محور بودن موسیقی امروز ماست.
و اما بحث اصلی من در این مقال مربوط می شود به موضوع ترانه سرایی در موسیقی امروز ما که از نظر من وضعیت چندان به سامانی ندارد و متاسفانه روز به روز هم نابسامان تر و راه گم کرده تر، پیش می تازد. چندی پیش در محفلی دوستی از اهالی شعر و موسیقی چند نمونه از کلام ترانه هایی که به اصطلاح امروز مد روز شده است و در میهمانی ها و مجالس دهان به دهان می چرخد را جمع آوری کرده بود که تنها می توانم بگویم باعث خجالت و شرمساری مان بود و غصه ای که انگار انتهایی ندارد و …
بد نیست در مورد بهره جویی و استفادۀ موسیقایی از اشعار کلاسیک هم چند نکته بیان کنم. امروزه شاهدیم که هم در حوزۀ موسیقی سنتی و هم پاپ ، حتی موسیقی های تازه ظهوری چون راک، از شعر غنی و پربار گذشته مان به انحای مختلف استفاده می شود. خوب اگر این استفاده ، استادانه و حساب شده باشد که بهتر ، به تبلیغ و معرفی شعر ارزشمند و ارزش مدار کلاسیک مان خواهد انجامید ،اما سر سخن بنده با آن دسته از عزیزانی ست که سنگ مفت ، گنجشک مفت ، با بهره برداری های ناشیانه ، غیر کارشناسانه و ناهماهنگ از این اشعار ، موجبات سوء تبلیغ و بدنامی ادبیات غنی و پربار گذشته را فراهم می آورند. حتی شنیده می شود افرادی با تلفیق و ترکیب بسیار ابتدایی و بی مایۀ اشعار بزرگانی چون مولوی و حافظ با کلمات و واژگان سخیف مثلا شعر ، سعی در نوآوری و حرفی تازه از لون دیگر زدن هستند و خود نمی دانند با این کار چه ضربۀ بزرگی به پیکر هنر و ادبیات این سرزمین وارد می آورند.
در هنر کلاسیک ما به علت ارتباط تنگاتنگ و شانه به شانه ای که بین موسیقی و شعر وجود داشته است ، تقریبا همۀ شعرا در موسیقی صاحب نظر بوده اند و همۀ اهالی موسیقی در زمینۀ شعر تبحّر داشته اند و این موضوع ، موجب پربار شدن این هنرها می شده است و بر دل و جان می نشسته و هم اکنون هم!
پس بهتر نیست برای این که از این گنجینۀ پربار به خوبی استفاده شود میزان اطلاعات و دانش کلاسیک خود را هر چه بیش تر بالا ببریم ، چه ، راز ماندگاری این شعرها این است که هر کدام از دل هایی معرفت پرور ، عمیق و عاشق برخاسته است و با ترکیب و تلفیق مناسب با موسیقی پیش رو می تواند تاثیری کم نظیر بر روح و روان انسان بگذارد و در اصل معتقدم که موسیقی برنامۀ خوب و متعادل زیستن است و می تواند به خوبی موجب هر چه بارور و عمیق ترشدن دیگاه انسان ها به زندگی و تفکری برتر بشود. پس آیا این کمال بی انصافی ، خودخواهی و بی معرفتی نیست که به خاطر طمع و تفکرات صرفا اقتصادی و سودجویانۀ برخی از آب گل آلود ماهی گیر و سوء استفاده گر ، چنین ظلمی در حق این میراث گران قدر روا داشته شود؟!هنر والایی که یادگار خون جگر خوردن ها و دست و دل و سرشکنی های عده ای بزرگ آیینه و والا شعور است و یادگار آزار دیدن ها ،عاشق پیشه گی ها، درد ، زجر ، رنج ، تهمت و افتراشنیدن هاست.
تا با ساختن موسیقی یک بار مصرف ، هم هویت و اصالت موسیقی را به زیر سوال ببرند و هم با شرطی کردن مخاطبان خود مثلا در مورد یک شعر گران سنگ ، شنونده با شنیدن آن شعر ، ناخواسته در اثر تاثیر بدی که قبلا از شنیدن موسیقی حامل این شعر شنیده است، دیگر آن لذت و حضّی که می برد نبرد و کم کم اثر این یادگار عزیز در اذهان کم رنگ و کم رنگ تر شود.
تمام حرف من این است که عشق ، زبان واحدی می طلبد و موسیقی که ریشه در عشق داشته باشد چه اصیل، چه پاپ و دیگر انواع آن ، می تواند با ترکیب و تلفیق با شعر کلاسیک ، اثری شنیدنی و ماندگار بیافریند و حتما این نیست که شعر کهن را حتما باید با موسیقی سنتی خواند و لاغیر.
اصولا موسیقی هایی که ماندگار شده اند از دل هایی برخواسته اند که دارای شعور و درکی ذاتی و متعالی بوده اند. باید درفکر و ذهن هم چنین آدمی آشوب و غوغایی بر پا باشد . ولوله و هلهله ای که هیچ قدرتی توان فروکش کردن و خاموش کردنش را نداشته باشد و در یک کلام این کاره به دنیا امده باشند.
آن وقت همه گان می توانند ببینند که چگونه حتی می توان یک شعر نغزی که بازتاب اندیشه ای ، جهان بینی و نظرگاه و زیبایی شناسی افرادی دیگر در دورانی غیر از دوران ما بوده است در یک ساختار منسجم و خلاق امروزی بازآفرینی کرد و شنوندگان را به تحسین و تشویق واداشت.
البته ، من هم معتقدم که هنر هر زمانه ای زبان و استاتیک خاص خود را می طلبد و این سخن و عقیدۀ من نباید موجب این سوء تفاهم شود که خدای ناخواسته من مخالف به روز شدگی و امروز باوری هستم.
جالب است بدانید در داخل همین کشور عزیز و دوست داشتنی خودمان ، موسیقی تولید و عرضه می شود که به موسیقی زیرزمینی شهرت یافته است. متولیان این موسیقی که خود را به هیچ کس پاسخ گو نمی دانند ، گاها چنان اراجیفی به هم می بافند و چنان جیغ های بنفشی را به نام موسیقی پاپ و راک و … به خورد ملت می دهند که فقط خدا می داند با این حجم تخریبی که به بار می آید چگونه باید کنار آمد و هم زیستی کرد!
این ها، همه حاصل آشفتگی ، بی نظمی و بی ثباتی وضعیت هنری جامعه است که متاسفانه با برخی سستی ها و سوء مدیریت ها ، کرا را هر روز بحرانی تر و وضعیت را بغرنج تر می نمایند . تازه ، درصدی از آلبوم هایی که از وزارت ارشاد مجوز دریافت کرده اند مورد کارهای ضعیفی هستند ، چه برسد به برخی کارهای شتاب ناک ، طمّاع ، نابخردانۀ زیرزمینی که نه بررسی می شوند و نه از کارشناسی نظر می گیرند. متاسفانه ، گرایش کودکان و جوانان به علت دم دستی بودن و سهل الوصول بودن به این نوع موسیقی بسیار بالاست. در ضبط ماشین ها فقط این افراد موسیقی نابلد هستند که با ریتمی آزاردهنده یا می نالند یا فریاد می زنند و یا دکلمه ای بی اصول و قواعد و ناشیانه با کلماتی شرم آور و چیپ اجرا می کنند.البته در بین این دسته هم بیش تر توفیق با کسانی ست که با شناختن و روان شناسی جو این سال ها ، از ریتم های شاد استفاده می کنند. جالب است که مورد استقبال هم قرار می گیرند . دیگر شعر و سرمشق اجرایی تمامی مجالس جشن ها و عروسی ها شده ردیف کردن این اراجیف و بی قوارگی ها! که شده اند مضمون آهنگ ها و ترانه های از این دست و ما هم شده ایم سنگ به صبوری و گوش دادن محکوم و دم نزدن! در یک مجلس عروسی چند ساعته ، یک کلمه درست حسابی و موسیقی معقول و منطقی نمی توانی بشنوی! عجیب بساطی ست.. البته این وضعیت ناشی از خیلی دال ها و عوامل است. چه ، هر کنشی ، در مقابل واکنشی پدید می آید و باید ریشه شناسی کرد و به علت ها رسید.
و اما در نیمه های دهۀ هفتاد ، پس از آن که موسیقی پاپ در ایران روی خوش دید و فضا را کمی باز شده دید، در داخل همین کشور خودمان کارهای انصافا قوی و قابل قبولی ارائه و با استقبال مردم رو به رو گشت. خوانندگان خوب ، جوان و با استعداد و آهنگ ساز های توانا با قابلیت بالا که موجی نو و موفق در این عرصه رقم زدند، اما متاسفانه با اهمال و سستی نهادهای ذی ربط از یک سو و عدم توجه و دقت کافی از سوی هنرمندان در ارائه های بعدی از طرف دیگر ، این نظم و توفیق به وجود آمده را کم رنگ تر کرد. اگرچه امروزه هم کارهای خوب ، محکم و پاسخ گویی در حوزۀ موسیقی پاپ و راک تولید و اجرا می شود ، اما آن موج نوظهور، به نوعی از هم گسست و دیگر نتوانست موفقیت هایش را تکرار کند.
در این بلبشوی کم سابقه ، افرادی به عنوان خواننده ، موزیسین ، آهنگ ساز و شاعر پا به عرصۀ فرهنگی(!) گذاشته اند که از کم ترین و نازل ترین بضاعت ها هم بهره مند نیستند و اگر هم بهرۀ اندکی باشد در کوچه پس کوچه های انحراف و ابتذال گم کرده اند ، اما با اندکی گستاخی و کمی شانس و اقبال ، سوار بر موج ، شتابان و خرامان بر روی اعصاب مردم پیش می تازند . راستی ، آیا با خود اندیشیده اید که این حضرات چگونه در طی کوتاه ترین مقطع زمانی ممکن ، تمام مراحل و مدارج را طی کرده و یکه و تنها ، خواننده ، آهنگ ساز ، شاعر و موزیسین گشته اند؟!
سازها که همه الکترونیکی ست ، استودیوها همه خانگی و هر فردی با داشتن یک سیستم خانگی و نصب چند نرم افزار برآن ، صاحب استودیویی شده است . شعر هم که مثل حرف زدن از مخیّلۀ حضرات می جوشد. اگر دقت کنید اکثر این کارها هم رنگ و قالبی یک نواخت دارند. موسیقی هایی که بیش تر حتی یک بار مصرف هم نیستند. همه یا ضجّه می زنند یا با ریتمی تند حرف هایی بی سر وته به هم می بافند و به خورد ما می دهند و به نوعی سانتی مانتالیسم بی ارزش تمام فضای این گونه را پر کرده است! یاری که نیامده ، بر می گردد و یا رفته و بر نمی گردد. شعرها سخیف . افرادی این کاره شده اند که اصلا ذاتا این کاره نیستند. چه ، هنر ، خاصه موسیقی ، یک ریشه در ذات آدم ها دارد و اگر بالفطره این کاره نباشی ، نباید بپیوندی.
البته از حق نگذریم در طول این سال ها اشعار خوبی که موسیقایی شده اند هم کم نبوده اند که بی انصافی ست از آن ها یادی نکنیم اما با توجه به حجم تولیدات روزافزون مجاز ، غیر مجاز و زیر زمینی بسیار اندک و ناچیز! یک ترانه سرا در وهلۀ اول باید یک شاعر خوب باشد و به خود این زحمت را بدهد که با قواعد و اصول شعری امروز و دیروز به خوبی آشنا شود و یاد بگیرد و سپس پای در حریم ترانه سرایی بگذارد نه این که چون در شاعری استعدادی نداشته است به ترانه سرایی روی آورد و با داشتن روابط در این حوزه ،شعرش را ترانه کند.
من معتقدم حوزۀ ترانه سرایی بسیار سخت تر و پیچیده تر از شاعری ست و حتی پا را از این هم فراتر می گذارم و می گویم که هر شاعر بسیار خوبی هم ممکن است در ترانه سرایی موفق عمل نکند حال شما تصور کنید دوستی از این قبیل دوستان که تازه شاعر هم نیست اما در ترانه سرایی مدعی ست و یا للعجب…!
دیگر این که شاعر توان مند باید با موسیقی هم به خوبی آشنایی داشته باشد ردیف را بشناسد ساز ها را هم چنین و قواعد موسیقایی را ، تا بتواند با قرار گرفتن در جوّ آن و استفاده از مهارت و خلّاقیت خود ، ترانه ای بکر بسراید.
امید که با تامل و تفکر بیشتر بتوانیم به این وضعیت آشفته ، ترانه سرایی در ایران سر و سامانی از جنس اصلاح بدهیم و اوضاع را از این که هست آشفته تر و نابسامان تر نخواهیم.
دسته: