شعری از کیوان اصلاح پذیر |
|
بید بودم
باد شدم
مزه ای تلخ
در بن باران
ابری پرآشوب
ـ که با هیچ خیالی
کودکان را
انگشت به آسمان
نمی کند ـ
خُم بودم
خاک شدم
غباری مست
که از اشغال آسمان برمی گردد
و شهر را از دشت
تشخیص نمی دهد
اما لک لکی که جهات اربعه را می شناسد
غمگین است
نه در موی پریشان بید لانه میکند ؛ دیگر
نه در موسم های بی فصل
———-
پی نوشت
——–
(مادر می گفت
وقتی مرا حامله بود
لک لک ها را دیده است
که به لانه بازمی گشتند
و پدر
دوبلیط و یک ساندویچ
خریده بود )
——
پی نوشت بر پی نوشت
——————-
اما نگفت
چرا من کلاغ شده ام
و لک لک ها
بقچه کودکان را
گره نمی زنند
————
پی نوشت بر پی نوشت بر پی نوشت
—————————-
این همه کودک
که از آسمان می بارد
زیر سر پاهای بلند و آخر قصه های مادربزرگ است
که همیشه یادش می رود
نشانی آسمان را
از کلاغ کارتن ـ خواب
بپرسد
دسته: شعر | نويسنده: admin
|
|
|